کشف پیکر ۱۷۵ شهید بازمانده از عملیات ناموفق کربلای ۴، شوکی جدید به ایرانیان، آنهم ربع قرن پس از پایان جنگ با عراق است.
شهدایی که گفته میشود برخی از آنان با شلیک گلوله جان ندادهاند، و با دستان بسته زنده بهگور شدهاند. شهدایی که عمدتا غواص بودهاند. غواصانی که در پی لو رفتن عملیات ناموفق، قربانی هزار و یک چیز میشوند. سخن در مورد عملیات کربلای ۴ کم نیست. عملیاتی که برخی صاحبنظران نظامی، آن را بدترین عملیات جنگ از نظر سازماندهی و طراحی ارزیابی کردهاند؛ عملیاتی که شمار شهدا و مفقودالاثرها و مجروحان ایران در آن حداقل ۱۶ هزار نفر برآورد شده است.
هنوز کسی از رهبران و مقامهای ارشد سیاسی و نظامی ایران، مسئولیت ادامهٔ جنگ پس از فتح خرمشهر و پیامدهای هولناک مادی و انسانی مترتب برآن را نپذیرفته است. اینچنین، هیچکس مسئولیت عملیات کربلای ۴ را نپذیرفته و عالیترین مقامهای سیاسی و نظامی وقت، همچنان در حکومت، با اعتماد به نفس، اظهارنظر میکنند و مدیریت امور را برعهده دارند. محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه یک نمونه است؛ کسی که بار دیگر لباس نظامی پوشیده و در هیبت “سرلشکر” مدعی طراحی استراتژیک برای سامان نظامی کشور است.
همزمان با کشف پیکر ۱۷۵ شهید جدید، یادکرد از دو نامهٔ تاریخی نهضت آزادی ایران در همان سال عملیات (۱۳۶۵) به رهبر جمهوری اسلامی و رییس مجلس، پندآموز است. آنجا که آشکار میشود چگونه بیتدبیری و بیتوجهی به نصیحت خردمندان وطندوست، آثار دهشتناک بجای میگذارد. حکایتی که همچنان در جمهوری اسلامی و در عرصهای مشابه و به گونهای دیگر (انرژی هستهای) در جریان است.
نامه به آیتالله خمینی
شهریور ۱۳۶۵ و در فضای امنیتی ـ نظامی حاکم بر ایران، نهضت آزادی ایران به دبیرکلی مهندس مهدی بازرگان در نامهای به خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، تاکید میکند: “ما با جنگ مخالفیم زیرا سودش به ابرقدرتها و زیانش به دنیا و آخرت مسلمانان میرسد.”
در این نامه تاکید شده که شعار “جنگ، جنگ، تا پیروزی”، مترادف و منتهی به “جنگ، جنگ، تا نابودی” است.
در پیام مزبور همچنین تصریح شده که سیاست دولت ایران باید “حفظ منابع و مصالح مملکت، و کوشش همهجانبه و صادقانه برای بازگشت رزمندگان دو طرف به مرزهای قبلی و توقف و تعطیل جنگ و خصومت، همراه با دریافت غرامت و تأمین احتیاط و ضمانت باشد.”
مهندس بازرگان و همفکرانش از رهبر جمهوری اسلامی میپرسند: “خودمانیم؛ این جنگ، جنگ اسلام با کفر، و جنگ مستضعفین با مستکبرین است یا جنگ دو ملت مسلمان و مستضعف با یکدیگر؟”
در نامه به صراحت آمده است که “هضت آزادی ایران فریاد میزند جنگ را بس کنید و محض رضای خدا، شرافتمندانه و جوانمردانه و خردمندانه آن را پایان دهید.”
در پیام مزبور همچنین تصریح شده: “ادامهی جنگ بهصورت کنونی مخالف قرآن، سنت پیامبر و سیرهی ائمه است.”
نهضت آزادی همچنین در این نامه خطاب به آیتالله خمینی مینویسد: “درصورتی میتوان به مقابله با مکائد ابرقدرتها و دشمنان خارجی پرداخت که در اقتصاد و صنعت و علوم خودکفا و مولد و مخترع گشته و خود سازنده و دارنده تسلیحات و تأسیسات و تجهیزات جدید شویم. در غیر اینصورت و تا زمانی که نفت، یعنی سرمایه ملی را به کشورهای صنعتی دنیا ـ که همان عوامل اصلی تحریک خارجی علیه ایران هستند ـ میفروشیم و با لطائفالحیل احتیاجات و اسلحههایمان را از این کشورها مستقیم و غیرمستقیم به چند برابر بازار میخریم، امکان آن نیست که در جنگ با ابرقدرتها و اذنابشان پیروز شویم؛ مگر آنکه برای پیروزی در جنگ با یکی از آنها، به رقیب سیاسی ایدئولوژی ـ نظامی او وابسته و تسلیم بشویم که این خود نقض غرض است.”
در فضای امنیتی حاکم، بازرگان و همفکرانش خطاب به رهبر جمهوری اسلامی تصریح میکنند که “رد کردن بی قید و شرط پیشنهاد صلح و تحریم مذاکره مخالفت با حکم خدا، سنت پیامبر و روش امامان است.”
نامه با تاکید بر این نکته که “ولی فقیه بالاتر از پیامبر نیست؛ پیامبر با وجود وحی و عصمت، مشورت میکرد”، خطاب به آیتالله خمینی مینویسد: “جنابعالی بار این مسئولیت سیاسی کوهپیکر و مخصوصا عواقب الهی و دینی فوقبشری آن در روز رستاخیز را چگونه به دوش گرفتهاید؟ جنابعالی مگر از رسول اکرم بالاتر هستید؟ آن ولایت فقیه پدیده و داعیهای مافوق نبوت است؟”
در پایان این مکتوب طولانی و مفصل، که آکنده است از استناد به آیات قرآن و سنت پیامبر، آمده است: “نهضت آزادی ایران بدین وسیله با شاهد گرفتن خدا، مردم و تاریخ اتمام حجت کرده، اکیداً از رهبری انقلاب درخواست مینماید هرچه زودتر در امر جنگ به مشورت با مردم بپردازند یا کار را به مجرای قانونی و به نظر نمایندگان واقعی ملت و شورای عالی دفاع طبق قانون اساسی واگذار نمایند… و اگر چنین کاری را امکانپذیر نمیدانند از گروهی صاحب تشخیص و صاحبنظر که مورد نظر خودشان و حتیالمقدور مورد اعتماد و آشنایی قشرهای مختلف جامعه باشند و همچنین از مسئولین دست بالا دعوت فرمایند، از نهضت آزادی و از گروههای سیاسی اعم از ملی و مذهبی نیز نمایندگانی بخواهند و سپس با اعلام آزادی در بیان و تضمین و تأمین امنیت، اظهارنظر خواسته موضع خود را با توجه به مشاوره و مطالعات مربوطه اتخاذ فرمایند.”
نامه به هاشمی رفسنجانی
بهمنماه ۱۳۶۵ و در نامهٔ مهم دیگری خطاب به هاشمی رفسنجانی، “رییس مجلس و نماینده امام در شورای عالی دفاع”، نهضت آزادی ایران بار دیگر بر لزوم پایان جنگ تاکید میکند.
مهندس بازرگان و همگامانش در این نامه، هاشمی رفسنجانی را “مرد مقتدر یکهتاز شماره۲ جمهوری اسلامی ایران” توصیف میکنند و خطاب به وی مینویسند: “هیات حاکمه ما با تولیت و مدیریتی که بر انقلاب و نظام اعمال مینماید نشان داده است که در راه وصول به اهداف و اجرای تصمیمهای خود توان پایداری و پیگیری بینظیر داشته بیباک از عواقب و افکار است و علاوه برآن در تبلیغ و تحریک و تجهیز قشر خاص از مملکت و در عقیم و منقاد ساختن عناصر و قشرهای دیگر بسیار هنرمند و نیرومند است.”
در نامهٔ مزبور با بیان این نکته که “به ملت و به ستمدیدگان و صاحبنظران اجازه و امکان گفتن و نوشتن و حتی خواستن و نالیدن را نمیدهد و مخصوصاً در امر جنگ یا حیات و ممات مملکت اختفاق و انحصارگری و تحمیل شدید وجود دارد”، آمده است: “در تبلیغات افتخارآمیز و تنها به قاضی رفته خودتان، برای ارزیابی پیروزیهای ایران و شکست و تلفات دشمن تنها به یک طرف داستان و به یک بعد جریان عنایت داشته جهات دیگر را نادیده گرفته، یا وزن اندک و تأثیر نامناسب دادهاید.”
نهضت آزادی برای مستند کردن ادعای خود، چند شاهد میآورد؛ ازجمله:
۱. “تلفات و ضایعات خودمان در جبههها را به سکوت گذرانده اینکه گوئی اصلاً وجود نداشته است… درحالیکه مردم شهرهای ما شاهد سیل شهیدان و پر شدن بیمارستانها و بعضی از فضاها از مجروحین میباشند.”
۲. “از ضربات مستمر و کوبنده دشمن درنده خوی به پشت جبههها”، خبری در رسانههای نیست. “خانههای کثیری در هم کوبیده شود، زن و بچههای فراری از آوار دربدر بیابانها یا سرگردان در دهات و شهرهای بیسر و سامان شوند، سرما و گرسنگی و تشنگی و جانور و سختیهای طاقتفرسا از پا درشان آورد و اصلاً شهرهای آباد ارزنده پر سکنه که در التهاب نوبت هستند همچون مسکن خرابهنشینان یا قبرستان خاموشان گردیدهاند؛ برای آنها چه کاری کردهاید؟ یک شعار مرگ خواهی نثار صدام خونخوار یا آمریکای جهانخوار کردن و محکومیت آنها را شدیدآ از سازمانهای بینالمللی خواستن آیا کافی است؟”
۳. “پیشروی حاصله و پیروزی نسبی بهدست آمده را در مجموع با چه قیمت و در برابر چه ما به ازاء کسب کردهاید؟ از کیسه این مملکت و ملت چه داده و چه گرفتهاید؟ آیا حق داشتهاید سرمایهها و اندوختههای نسلهای آینده را به تاراج بدهید؟”
نهضت آزادی خطاب به هاشمی رفسنجانی میافزاید: “اینک هفت سال است با تعیین وعدههای نزدیک به علت در تکاپوی آب پیروزی سوار بر مرکب از پا در آمده ملت در صحرای سوزان سراب شدهاید؛ چه تضمین میدهید که شعار کهنه جنگ جنگ تا پیروزیتان، علیرغم آثار مشهود، به جنگ جنگ تا نابودی منتهی نشود؟”
نامه همچنین خطاب به رییس مجلس وقت تاکید میکند: “آیا هیچ فکر کرده و حسابی به ملت پس میدهید که به دست چه کسانی و تا چه مدت صدها میلیارد دلار خسارت و خرابی تبدیل به آبادی و خودکفائی و فزایندگی خواهد گشت؟”
مهندس بازرگان و همراهان همچنین خطاب به نفر دوم جمهوری اسلامی مینویسند: “شما که از مطالبه خسارت جنگی، به شرط سقوط صدام، صرف نظر فرمودهاید چه ولایت و وکالت از طرف ملت چهل و چند میلیونی داشتهاید؟”
نامهٔ مزبور در بخش دیگری افزوده است: “جنابعالی که فرمانده قرارگاه خاتمالانبیاء و عضو شورای عالی دفاع بوده و در برنامهریزیها و تصمیمگیریهای مربوط به جنگ مشارکت و نقش اصلی دارید چرا در بیانات خود مسئولیت را بهعهدهٔ افراد غیرمسئول قرار میدهید؟”
و در پایان مکتوب تاریخی جمعیت سیاسی به دبیرکلی مهندس بازرگان، آمده است: “ما حرفها و راهحلهای خود را در نشریات گذشته گفته و نوشتهایم و شما و دیگر دستاندرکاران گوش نکرده اوضاع را به چنین روزگار سیاه و به لبه پرتگاه رساندهاید… خدا عاقبت ما و شما را به خیر کند… ما آنچه را حق و امر خدا میدانستیم گفتیم. ملت هم خود میداند حرفی بزند و کاری بکند یا نکند.”
پاسخ بازرگان و همفکرانش، تهدید بود و تحدید، و زندان شد و سانسور. نامههای تاریخی نهضت آزادی ایران اما مضبوط ماند و سندی دیگر شد برای سنجیدن میزان خردمندی و تدبیر صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی؛ آنان که بیمراجعهٔ مستقیم به خواست شهروندان، چشماندازها و پروژههای سیاسی ـ ایدئولوژیک خود را تعقیب کردند.
افسوس که بهگونهای دیگر، در استبداد دینی بر همان پاشنه میچرخد. رهبر دوم جمهوری اسلامی و همراهان نیز ضرورتی برای مراجعه به افکار عمومی در فضای سالم و امن برای رسانهها و صاحبنظران نمیبینند.
پیکر ۱۷۵ شهید، افزون بر آنکه بهانهای جدید است برای گریستن بر حال و روز ایران معاصر، هشداری است به ایرانیان از وقوع رخدادهای هولناک مشابه؛ فاجعهای تحمیل شده توسط دشمنان خارجی و تمامیتخواهان داخلی.