امسال 12 سال از به خاک و خون کشیده شدن کوی دانشگاه تهران می گذرد. روزی که کیان دانشگاه و حرمت دانشجوآماج حمله عمله استبداد دینی قرار گرفت. البته دانشگاه درطول 74 سال حیات خود از این روز های طوفانی و سخت کم ندیده هست. ولی 18 تیر 1378 یکی از عمیق ترین زخم ها است که هنوز جراحتش التیام نیافته و زخم زنده است. دلیل استمرار این درد جانکاه، تکرار حملات و هجمه ها به دانشگاه و متوقف نشدن فضای پلیسی در دانشگاه ها هست. حمله به دانشگاه تهران در سل 1388 و خلق مجدد فاجعه کوی دانشگاه تهران در اندازه ای کوچک تر دلیل این مدعا است. اراده ای که خانه دانشجویان را بی رحمانه در نیمه شبان ویران ساخت، همان اراده ای است که در برابر ریشه دواندن نهال آزادی و نگرش انقادی در دانشگاه ها مقاومت می کند ودر پنداری علط می پندارد که می تواند نهاد دانشگاه را رام سازد و در خدمت قدرت خودکامه قرار دهد.
نزاع بین آزادی و استبداد، دموکراسی و اقتدار گرایی، استقلال و وابستگی ، سطح زیر بنایی روابط بین دولت ها با دانشجویان و دانشگاهیان را شکل داده است. از یک سو به جز استثاناهایی، حاکمیت ها در تلاشی ناموفق کوشیده اند تا با برخورد های انقباضی، نقض آزادی های آکادمیک، انتصاب وابستگان به مدیریت دانشگاه ها و حضور سازمان یافته نیروهای نظامی و امنیتی در دانشگاه ها، دانشگاه مطیع و سر به زیر که خروجی های مطلوب حکومت و توجیه گفتمان رسمی حکومت را تثبیت سازند. در اردوگاه مقابل دانشگاهیان و دانشجویان وفادار به سنت روشنگری دانشگاه سعی نموده اند تا پرچم آزاد اندیشی، عقلانیت انتقادی و نفی دیکتاتوری را در اهتزاز نگاه دارند.
مقاومت جنبش دانشجویی همواره نقطه قوت و امید نیروهای تحول خواه بوده است و عرصه ای را بوجود آورده است که دولت بر آن استیلای کامل ندارد. تنها حوزه ای از جامعه مدنی که امکان فعالیت خارج از محدوده های ممنوعه را دارد، و از آزادی نسبی برخوردار است، دانشگاه ها است.
از این رو هرگاه جنبشی در کشور بوقوع بپیوندد و جامعه در آستانه ورود به تحولی قرار بگیرد، دانشگاه به مرکز فعالیت تبدیل می شود و بار عمده حرکت های پیشروانه بر دوش دانشجویان می افتد و از سوی دیگر زیر تیغ سرکوب حکومت می رود.
در 18 تیر 1378 جنبش دانشجویی تاوان حمایت و بستر سازی برای توسعه جنبش اصلاحات را پس داد ودر 18 تیر 88 هزینه پشتیبانی و فعالیت در جنبش سبز را پرداخت کرد.
8 روز پیش علی رغم تاکید مقامات بلند پایه نظام بر مجازات متخلفان و کسانی که برخورد های تند و غیر قانونی با دانشجویان کوی دانشگاه در 24 خرداد انجام دادند و تشکیل جلسات دادرسی و تحقیقات متعدد، اما سرانجام باز حکایت تلخ وارونه کردن پرونده تکرار شد و14 دانشجوی دانشگاه تهران به احکامی حبس، شلاق و جریمه محکوم شدند. این رویداد مظلومیت مضاعف دانشجویان و وخامت اوضاع قوه قضائیه را نمایان می سازد که چنان به نفوذ اراده های سیاسی اصحاب قدرت آلوده شده است دیگر امیدی به اصلاح ان نیست و به عبارتی بیدادگری و بی عدالتی در دستگاه قضایی کشور نهادینه شده است. آن بخشی از دادگستری ها که مسئول رسیدگی به پرونده های سیاسی هست، کاملا به ابزار حاکمیت در قلع و قمع مخالفان و منتقدان تنزل یافته اند.
نتیجه دادگاه کوی دانشگاه 88 مانند دادگاه کوی 78 ابتذال قضایی و باز تولید شکستن شان و حرمت دانشگاه و دانشجو است. قاضی و دست اندرکاران این بیدادگاه در تداوم یورش برندگان و همسو با آمران و عاملان این فجایع ننگین، دوباره صحنه جنایت را در احکلم قضایی باز آفریدند.
دیگر حجت تمام شد که به این ویرانه قضایی هیچ امیدی نمی توان بست. حتی اگر مافوق آن و رهبری نظام نیز به دانشجویان قول دهد که به جفای رفته بر آنان رسیدگی می شود و خاطیان به مجازات می رسند اما در به همان پشانه می چرخد و متجاوزان به حریم دانشگاه قدر می بینند چرا که آنها در نزد رهبری و مسئولین دستگاه قضایی از دانشجویان مقرب تر هستند.
با توجه به شیفتگی واطاعت محض صاحب منصبان قضا از رهبری، نمی توان پذیرفت که انها به خواست وی بی توجهی نشان داده اند و یا از ان طفره رفته اند. بنابراین راز و علت رفتار دوگانه ونفاق رهبری را باید در برخورد پارادوکسیکال وی با دانشگاه ها دید. از یک سو دانشگاه مستقل و آزاد اندیش یکی از بزرگترین موانع پیش روی خودکامگی وی است، لذا برای استحکام حکومت فردی باید این دژ مقاومت را فتح کند.از سوی دیگر می خواهد تصویر رهبر و کانون توجه دانشگاه از وی ارائه شود که علاقمند به دانشگاه هست و مقبولیت دانشجویی فراوان دارد. این برخورد متناقض نما وی را به سمتی سوق می دهد که به صورت علنی مسئولیت سرکوب دانشگاه و جنبش دانشجویی را نپذیرد و بر عکس سعی کند خود را مدافع تعامل فرهنگی و برخورد فکری با دیدگاه های دانشگاهیان و دانشجویان نشان دهد.
عوامل و کارگزاران دخیل در سرکوب نیز چنین توجیه می شوند که مصلحت نظام و دوام بقای حاکمیت مستلزم آن است که آنها خود را سپر بلای ولایت کنند. حتی دستگاه اطلاعاتی برنامه ریزی می نماید تا تهیدد های مربوط به وی را به فرصت تبدیل سازد. یا اساسا فرصت تبلیغاتی برای وی خلق می کند تا به عنوان حامی دانشجویان شناخته شود که مهر وعطوفتی زیاد به دانشجویان دارد. با برخورد های سخت افزاری مخالف است و با اهالی اندیشه معتقد به کار فرهنگی است.
اما همزمان در پشت تمامی برخورد ها وی قرار دارد وبا طرح تئوری برخورد مانند شبیخون فرهنگی دشمن، جنگ نرم، دل بستن و چشم طمع دشمن به دانشجویان ، ضرورت اسلامی شدن دانشگاه ها و محدود کردن علوم انسانی در دانشگاه ها، زمینه و خوراک برقراری فضای پلیسی را فراهم می سازد.
منزلت بالای دانشجویان در جامعه پذیرای برخورد با دانشگاه ها نیست و لذا این مساله دلیل دیگری است تا ولی فقیه موضع انتقادی نسبت به سرکوب در دانشگاه ها بگیرد و از سلسله جنبانان اختناق و انسداد آزادی های آکادمیک در دانشگاه ها به شیوه صوری و ظاهری فاصله بگیرد.
ولی روال و رویه حاکمیت بدینگونه است :
پس از اینکه طشت رسوایی از آسمان افتاد و جو سنگینی در جامعه ایجاد شد، ابتدا مقام ها ی عالی رتبه خشونت در دانشگاه ها را محکوم می کنند. سپس یک کارزار تبلیغاتی مبنی بر وجود عناصر مشکوک در دانشگاه ها راه می اندازند. نهاد های امنیتی وقضائی وعده برخورد می دهند اما موضوع مشمول زمان می شود. تا کم کم حساسیت افکار عمومی زائل گردد. پس از گذشت زمان زیاد، جای شاکی و متشاکی عوض می شود و دادگاه فرمایشی با محکوم کردن قربانیان ، موضوع را فیصله می دهد.
بنابراین عملکرد دستگاه قضائی بن بست نگاه معطوف به اصلاح رهبری را نمایان میسازد. حوادث تلخ کوی دانشگاه 78 و 88 پیام واضحی در خصوص ناکارامدی استراتژی مصالحه و سازش با حاکمیت ولایی دارد.
اکثریت دانشجویان در سال 1378 هنوز در پارادایم اصلاحات بسر می بردند و تصور می کردند می توان در چارچوب قانون اساسی و نهاد های موجود مطالبات را تحقق بخشید. نسبت به رهبری این خوشبینی وجود داشت که وی سرانجام وقتی ببیند اکثریت مردم مخالف وی هستند و از برنامه اصلاحی پشتیبانی می کنند، تسلیم خواهد شد. فتح بخش های انتخابی موازنه قوا را به نفع مردم تغییر می دهد و می توان چهره های افراطی را کنار زد و به تعامل و مصالحه ای دو طرفه با رهبری و نهاد های تحت امرش رسید.
بر این اساس دانشجویان و رهبران آنها به نظام اعتماد کردند و فرصت تغییر به آنها بخشیدند و امید داشتند که آنان به وعده های خود عمل می کنند و رهبری حاضر نمی شود حیثیت خود را خرج جنایت کوی دانشگاه بکند. بنابراین به تجمع، راهپیمایی و تحصن خاتمه بخشیدند و با بازگرداندن آرامش فرصت را به مسئولین دادند تا مشکلات را بر طرف سازند. در روز های اولیه واوج گیری اعتراضات موضع بیت رهبری و نهاد های اطلاعاتی و نظامی پایین بود و تحت تاثیر غلیان خشم و ناراحتی عمومی، نگران شده بودند.
علی اصغر حجازی مسئول امنیتی بیت رهبری از موضع پایین با نمایندگان دانشجویان بر سر مطالباتی چون برکناری فرمانده وقت نیروی انتظامی ، واگذاری مدیریت نیروی انتظامی به خاتمی، مغذرت خواهی مسئولین از دانشگاهیان و دانشجویان ورفع توقیف از روزنامه سلام و تاکید بر آزادی های مطبوعاتی مذاکره می کرد. خامنه ای در برابر دوربین های تلوزیونی گریه کرد و به نوعی آمادگی خود را برای فدا کردن بخشی از نیروهای تحت امرش چون پرونده قتل های زنجیره ای و یا نوشیدن جام زهر نشان داد.
اما به محض آرام شدن قضایا رفتار اقتدار گرایان و رهبری تغییر پیدا کرد و از موضع بالا و مقتدرانه به برخورد با دانشجویان پرداختند. حال از مجازات بی رحمانه معرتضین می گفتند و حسن روحانی در سخنرانی 23 تیر 1378 به صراحت اعلام کرد که به زعم وی اغتشاش گران را هر جا باشند پیدا می کنیم و کیفری سخت می دهیم.
ناگهان همه چیز معکوس شد و دانشجویان مقصر شناخته شدند که مجری طرح براندازی آمریکائی با همکاری اصلاح طلبان قدرت طلب شده اند. صد ها دانشجو دستگیر شدند و برخی از آنها شکنجه شده و به احکام حبس طولانی محکوم گشتند.
بخشی از علت نا فرجامی جنبش اعتراضی کوی دانشگاه ریشه در تصور مثبت نسبت به وجود ظرفیت اصلاح و مصالحه در حاکمان بود. نگرانی از بی نظمی در کشور و دل بستن به آرامش صرف، پتانسیل اعتراضی را عقیم کرد و از بهره برداری برای گسترش فشار اجتماعی باز ستاند. وقتی فشار اجتماعی ار بین رفت حکومت جلو آمد و هر دو طیف میانه رو و تند روی معترضین را مجازات کرد
قطعا مصالحه و سازش بخشی از فرایند های سیاسی، روش های تنش زدایی و حل منازعه هست. منتها موفقیت این استراتژی در گرو وجود ظرفیت و اراده برای مصالحه که به معنای در نظر گرفتن فصل مشترک خواسته های طرفین و دریافت امتیازات متقابل است. همچنین اصول اخلاقی و حقوق ملت نیز باید در نظر گرفته شود تا مصالحه به معامله بر مبنای بده بستان های سیاسی تنزل نیابد.
در اصل مصالحه و سازشی برای جنبش دموکراسی خواهی و مردم ارزش دارد که تحت تاثیر اراده معطوف به قدرت نباشد بلکه در خدمت اراده معطوف به گشایش های سیاسی و توسعه آزادی ها باشد.
رهبری جمهوری اسلامی وبخش های قدرتمند حکومت هیچ نشانه وعلامتی دال بر عقب نشینی و انجام مصالحه نشان نداده اند. آقای خامنه ای کماکان بر حقانیت موضع خود ، گمراهی و وابستگی مخالفان به دشمنان خارجی اصرار دارد. فضای پلیسی از بین نرفته است. موسوی و کروبی در حصر هستند و شرایط برای زندانیان سیاسی و عقیدتی تفاوت معنا داری نکرده هست.
رصد شناسی عملکرد حکومت نشان می دهد که آنها به شکل تاکتیکی وفریبکارانه پالس های گمراه کننده برای مخالفین می فرستند تا با هدر دادن پتانسیل های اعتراضی، به مشروعیت و اعتبار مخالفین در افکار عمومی ضربه بزنند.
پرهیز از این دام و تکیه بر نافرمانی مدنی و گسترش اعتراضات خیابانی کمک می کند تا بعد از 12 سال آسیب شناسی اعتراضات 18 تیر کارگشا گردد و به بهبود عملکرد جنبش دانشجویی و جنبش کلان دموکراسی خواهی منجر شود. اوج گیری مبارزات اجتماعی و پیشروی مردم همچنین می تواند فضا را برای گفتگو و مصالحه به سود ملت مساعد سازد. پیام 18 تیر تمرکز بر روی خلق نیروی قهر مردم در قالب جنبش اجتماعی است تا زمینه برای انتقال مسالمت امیز قدرت به ملت هموار گردد.