گاهی اوقات آدم وقتی می شنود که رئیس جمهور اعلام کرده بزودی قدرت اول اقتصادی جهان می شویم، با خودش فکر می کند، این پسر جوان این آمارها را از کجایش در می آورد؟ یا وقتی فلان وزیر می گوید رشد اقتصادی ایران درست سه ماه قبل از انتخابات از 4 درصد مثلا به 24 درصد رسید، طبعا نمی توانی بگویی که برادر من! محترم جان! عزیز دل برادر! رشد اقتصادی که 24 درصد نمی شود، شاید این 24 درصد مقدار پروتئین موجود در حبوبات بوده عوضی نوشتید.
یا وقتی مسوول سازمان انرژی اتمی که قرار بود دو سال قبل ما را سرقله اتمی بنشاند و الآن یک سال است که لال شده و یک کلمه حرف نمی زند که حداقل بپرسیم آن 386 سانتریفیوژ یا بقول احمدی نژاد سانتین فوژ که قرار بود 6000 سانتریفیوژ بشود، ولی بعدا معلوم بود در حقیقت 164 تاست که قرار است 3260 تا بشود، ولی فعلا 512 تایش راه افتاده، و بعدا اگر 512 تای دیگرش راه بیفتد جمعا می شود 124 تا و اگر همین طوری تعدادشان افزایش پیدا کند و دولت نهم با همین سرعت پیشرفت اتمی داشته باشد، طبیعتا تا دولت چهل و نهم یعنی زمانی که احمدی نژاد 211 ساله بشود ما موفق می شویم برق ارادان را با انرژی هسته ای تامین کنیم، به نظر شما اصلا این آمار و اعداد چه فایده ای دارد؟
البته مشکلات در حد یک میلیارد و دو میلیارد نیست که فکر کنید حل می شود، اصولا به نظر می رسد ما اصولا یک توهماتی داریم که معلوم نیست چطوری بوجود آمده و معلوم نیست چطوری ممکن است از بین برود. مثلا به این دقت کردید که تعداد جمعیت کشور ما که از وقتی از هفتاد میلیون بالاتر رفته دیگر معلوم نیست چقدر شده و هیچ کسی خبر ندارد جمعیت کشور الآن چقدر است و در کشوری که هفتاد و خورده ای( منظور از خورده ای چند میلیون انسان است، یعنی به اندازه جمعیت نروژ یا امارات یا کویت یا خیلی کشورهای دیگر) جمعیت دارد، نود میلیون نفر شناسنامه دارند و خیال مان هم راحت است که انتخابات را می توانیم بخوبی برگزار کنیم.
حالا انتخابات را در کشوری که معلوم نیست هفتاد میلیون جمعیت دارد یا شصت میلیون یا هشتاد میلیون، ولی نود میلیون نفر شناسنامه دارند، چه کسی می خواهد برگزار کند؟ وزیر کشور اسبق، عبدالله نوری که مسوول حفظ امنیت کشور بود، به دلیل اقدام علیه امنیت ملی رفت زندان، حالا هم حق شرکت در انتخابات را ندارد.
موسوی لاری هم که بعد از او وزیر شد معلوم نیست الآن کجاست و اگر نامزد بشود اصلا صلاحیتش تائید می شود یا نه. تازه بعد از این دو نفر پورمحمدی وزیر کشور و مسوول حفظ امنیت کشور شد که خودش در موارد مختلف متهم به قتل است و فعلا رفته است گل بچیند، معاونش هم که برگزار کننده انتخابات بود، یعنی هاشمی ثمره از اتاق برگزار کننده انتخابات بلند شد و رفت شد مسوول ستاد انتخابات رئیس جمهور، درست برعکس، مسوول سابق ستاد انتخابات همین رئیس جمهور، یعنی صادق محصولی شد برگزار کننده انتخابات، البته ایشان چون میلیاردر است طبیعتا اهل رشوه نیست، چون به اندازه کافی پول دارد، اهل تقلب هم نیست، چون اگر قرار بود که وزیر کشور متقلب بگذارند، همان علی کردان بود که حتی مدرک تحصیلی اش هم تقلبی بود، من که فکر می کنم اسم خودش هم اسم مستعار است. به هر حال فعلا در وزارت کشور همه چیز جور است.
از اینها گذشته، اصولا ملت و دولت ایران با عدد و رقم مشکل دارد، مثلا همه جناح های فکری و سیاسی ایران معتقدند که 99 درصد مردم مثل آنها فکر می کنند و تقریبا همه مردم معتقدند هر چیزی که به عدد مربوط است دروغ است، مثلا اگر 15 میلیون از هفتاد میلیون در انتخابات شرکت کنند دولت معتقد است که این 15 میلیون هفتاد درصد جمعیت است و آن 55 میلیون که در انتخابات شرکت نکرده سی درصد، و تقریبا هیچ دولتی وجود ندارد که معتقد نباشد که اکثریت مردم اقلیت ناچیزی هستند که مثل میلیونها آدم بی اهمیت در مقابل امواج خروشان هزاران نفر، دوریال و نیم هم نمی ارزند.
تقریبا در همه کارهای ما ملت ایران عدد و رقم همین مشکل را دارد، معمولا با ارقام هم شاعرانه برخورد می کنیم. مثلا وقتی رئیس جمهور می گوید تا هفته آینده به قله های هسته ای می رسیم، منظورش واقعا هفته آینده نیست بلکه یک زمانی در آینده دور یا نزدیک است که ممکن است بشود یا نشود، یا مثلا وقتی گفته می شود بزودی با مدل های لباس غربی مبارزه خواهیم کرد، یعنی هفته قبل سیصد نفر را دستگیر کردیم. یک جورهایی اندازه ها و مقادیر و اعداد و ارقام و ساعت و زمان دقت ریاضی ندارد.
مثلا در اوایل ریاست جمهوری احمدی نژاد واقعا دودوتا چیزی می شد بین چهار تا پنج، ولی الآن حداقل هشت تا می شود. به همین دلیل من معتقدم آمار و نظرسنجی در ایران کلا یک شوخی کلامی است که البته جالب است، ولی معنی ندارد. البته یک آمارهایی واقعیت دارد، مثلا اینکه یک ماه قبل ستاد احمدی نژاد اعلام می کند محمود احمدی نژاد در یک نظر سنجی 64 درصد آرا را به دست آورد و پیش بینی شد که وی در انتخابات 16 میلیون و 987 هزار و 345 رای می آورد. و بعد توضیح داده می شود که این نظرسنجی در میان اعضای یک خانواده هشت نفری انجام شده. از قضای روزگار می بینی این پیش بینی واقعا رخ می دهد، چرا؟ چون خدا خواسته است. باز هم این دقت به واقعیت و محاسبه بستگی ندارد، بلکه به خواست خدا مربوط است که طبیعتا خواست خداوند چیزی نیست که بشود در مورد آن خیلی ذرت پرتاب کرد.
از همه اینها گذشته خیلی اوقات این اعداد نیستند که قابل محاسبه اند، بلکه این واقعیت است که ما به تعداد قابل پیش بینی می سازیم، یعنی مثلا وقتی احمدی نژاد گفته بود جمعیت ایران را باید افزایش بدهیم تا 150 میلیون نفر بشود، این کار غیر از اینکه یک پیش بینی زیباست، یک نوعی انسان سازی قابل برنامه ریزی هم هست. البته در مورد اعداد و نتایج همیشه با تقریب باید برخورد کرد، مثلا وقتی اعلام می شود جمعیت ایران بزودی به صد میلیون نفر می رسد، یعنی احتمالا تا چهل سال دیگر به صد میلیون نفر می رسد. یا مثلا وقتی گفته می شود تا زمان رسیدن به ابرقدرت شدن یک گام دیگر مانده است، یعنی مثلا ممکن است سی سال قبل به آنجا رسیده بودیم.
البته همه اینها را گفتم برای اینکه کمی درباره طنز و طنزپردازی در ایران سخن بگویم، چرا که این روزها طنز و طنزپردازی اهمیت ویژه ای پیدا کرده و واقعا بعضی اوقات به نظر می رسد که طنزپردازی یک جورهایی شبیه بمب گذاری است. یک ماه قبل که فاطمه رجبی اعلام کرد که در اسلام از گناه همه می توان گذشت جز گناه طنزپردازان و اعلام کرد که طنزپردازان حتی اگر به پرده آویزان بشوند، نمی دانم البته دقیقا چطوری باید آویزان بشویم، باز هم می آورند پائین و می کشند، نه اینکه می کشند، یا می شمرند، واقعا می کشند. حالا چه فرقی می کند، بگوئیم می کشند یا می کشند، چون مهم پرده است که حتی به آن هم نمی شود آویزان شد. البته ما بطور طبیعی که آویزان هستیم، ولی اینکه یک عده ای باشند که همه بخواهند آویزان شوند، خیلی اوضاع خراب می شود.
لابد می خواهید بدانید برای چی این حرف را اصولا زدم. اصولا مشکل این است که من تا حالا فکر می کردم وقتی می گویند طنزپرداز، احتمالا چون اسم من، ابراهیم نبوی، سخت است و نمی توانند درست تلفظ کنند با عنوان طنزپرداز و گاهی هجو نویس و اگر یک کمی طرف دوره دیده باشد با عنوان هرزه نویس گفته می شود. همیشه هم فکر می کردم منم و ابراهیم رها و ژوله و علیرضایی و صنوبر و از قدیمی ها خرسندی و چند تای دیگر، جمعش می کردم می شد مثلا بیست نفر، نه، سی نفر، فوقش چهل نفر و اگر خیلی ها را حساب می کردیم جمعا با کلیه اشتباهات آماری می شد پنجاه نفر، ولی هر جور که حساب کنی 190 نفر نمی شویم، حتی اگر کاریکاتوریست ها را هم حساب کنیم….
امروز یعنی همین دیروز، “ جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران گفته است که ۱۹۰ طنزپرداز با دریافت پولهای کلان “اجیر” شدهاند تا “ دولت نهم را تخریب” کنند. به گزارش خبرگزاری فارس، مجتبی ذوالنور افزوده است که این افراد ماموریت دارند با «طنزپردازی» علیه دولت محمود احمدینژاد، «سیاهنمایی» کنند. وبسایت جهاننیوز برای نخستینبار ۲۶ فروردین ماه بود که ادعا کرد تیمی ۱۹۰ نفره از طنزپردازان ایران فعالیت خود برای تخریب دولت نهم را آغاز کردهاند.” در این مورد چند توضیح لازم است.
دلیل اول: احتمالا رقم 190 نفر طنزپرداز اشتباه است، مثلا 19 نفر ممکن است باشد، ولی اشتباها یکی از مسوولان دولتی فکر کرده این هم آمارهای احمدی نژادی است، الکی یک صفر جلوش گذاشته، شده است 190 نفر، چون اصولا ما در ایران 190 نفر طنز نویس نداریم.
دلیل دوم: ممکن است کسی استدلال کند که طبیعی است که ما در ایران 190 نفر طنزپرداز نداریم، چون اگر داشتیم الآن دهان شان را آسفالت کرده بودند، راستی می دانستید تخصص دکتر احمدی نژاد دکترای آسفالت است و کار دهان و دندان را خودش شخصی یاد گرفته؟ و ممکن است کسی بگوید منظور این فرمانده سپاه از 190 طنزپرداز ایرانی اصولا طنزپردازان ایرانی در سراسر جهان است، که در این حال باز هم آمار مشکل دارد، چون ما 190 طنزپرداز ایرانی در سراسر جهان نداریم.
دلیل سوم: ممکن است اصولا منظور این باشد که از میان 190 نفر طنزپرداز در سی سال گذشته چند نفرشان اجیر شده اند( مورد اجاره قرار گرفته اند) تا دولت نهم را سرنگون کنند. این استدلال درست تر به نظر می رسد، ولی باز هم اشکال دارد، چون ما در سی سال گذشته هم 190 نفر طنزپرداز که بیش از پنج صفحه تولید طنز کرده باشند، نداریم. یعنی اصولا 190 طنزپرداز نبودند که اجیر بشوند یا نه.
دلیل چهارم: ممکن است منظور این فرمانده سپاه این باشد که در تاریخ صد ساله ایران 190 طنزنویس داشتیم که روی سایر طنزنویسان ما اثر گذاشتند و این 190 نفر باعث شدند که در ایران تعدادی طنزنویس…… در حالی که اصولا در صد سال گذشته ما 190 نفر طنزنویس نداشتیم. و اگر بخواهم دقیق تر بگویم اصلا در تاریخ ایران ما 190 تا طنزنویس نداشتیم.
نتیجه گیری اخلاقی: حتی در زمان انتخابات هم باید یک چیزی بگوئیم که گنجایش کافی داشته باشد، حالا در هر جاش، مهم نیست.
نتیجه گیری سیاسی: این دولت نیازی به طنزپرداز برای تخریب ندارد، تا فاطی هست، زندگی باید کرد.
نتیجه گیری تاریخی: پس نتیجه می گیریم که کاری که همین چهار تا طنزنویس دارند علیه دولت نهم می کنند واقعا اثر دارد.