‎‏ یاد یاران 2‏

نویسنده
نوشین جعفری

او در شرایط سختی زندگی کرد و در این شرایط به فرهنگ ایران کمک کرد. فرهنگ ایران در این سال‌های آخر خیلی زیر ‏ضربه است و درسی که او به ما داد بیش از همیشه اهمیت پیدا می‌کند…‏

seidhosseiiiiii3.jpg

‎ ‎آخرین دیدار با پیر ترجمه‌ی ایران‎ ‎

سید رضا سیدحسینی، مترجم و پژوهشگر تأثیرگذار ادب معاصر ایران و چهره‌ی ماندگار سال 1381 پیش از ظهر جمعه ‏‏11 اردیبهشت ماه از دنیا رفت. او در جریان ترجمه دقیق نیز یکی از جریان‌سازترین مترجمان بوده و نمونه آثار وی برای ‏اهل ترجمه مثال‌زدنی است.‏

seidhosseiiiiii4.jpg

سیدحسینی متولد 22 مهر 1305 در اردبیل و زاده‌ی عشقی عجیب بود. عشق پسر رعیت به دختر ارباب. کودکی و ‏نوجوانی او با عشق خواندن کتاب‌های مختلف گذشت تا آنجایی که به گفته‌ی خودش کتابی در کتابفروشی محلشان نمانده بود ‏که او نخوانده‌باشد. در نخستین سال‌های نوجوانی، علاقه به کارهای فنی وی را برآن‌داشت تا در رشته‌ی پست و تلگراف ‏تحصیل کند و از این رو پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی، به مدرسه‌ی پست و تلگراف تهران رفت و مشغول‏‎ ‎تحصیل در ‏رشته ارتباطات دور شد‎.‎‏ سپس برای تکمیل مطالعات خود به پاریس رفت و در مدرسه‌ی عالی ارتباطات ادامه‌ی تحصیل داد ‏و مدتی نیز در دانشگاه‎ U.S.C ‎‏ آمریکا‎ ‎به تحصیل فیلمسازی پرداخت. ‏

اما فعالیت رضا سیدحسینی در عرصه‌ی ترجمه به پیش از سفر او به تهران باز می‌گردد. او از 16 ـ 17 سالگی ترجمه را ‏آغاز کرد. زبانی که در آن سال‌ها بر آن تسلط داشت، زبان مادری‌اش یعنی ترکی بود و مقاله‌های ترکی قفقازی و استانبولی ‏روزنامه‌ی “وطن یولوندا” که از شهریور 1320 در باکو منتشر می‌شد را برای مجله‌ی “جودت” ترجمه می‌کرد. البته کار ‏ترجمه برای مجله‌ی “جودت” تنها به آن مقالات محدود نشد. یکی از داستان‌هایی که او برای “جودت” ترجمه کرد، داستان ‏‏”نغمه‌ی شاهین” ماکسیم گورکی بود. سیدحسینی برای ترجمه‌ی این داستان خط سیریلیک را یاد گرفت.‏

سیدحسینی در همان سال‌ها و در اردبیل آموختن مقدماتی زبان فرانسه را آغاز کرد. این آموزش مقدماتی پایه‌ای شد برای ‏همکاری او با عبدالله توکل پس از سفر به تهران. آن‌ها متن‌های دوزبانه‌ی ترکی و فرانسه را با هم ترجمه می‌کردند و همین ‏باعث شد تا پیشرفت سیدحسینی در زبان فرانسه روز به روز بیشتر شود. همکاری با توکل، روحیه‌ی انجام کار تیمی را هم ‏در سیدحسینی تقویت کرد و در فضایی که ترجمه عموماً عملی انفرادی محسوب می‌شد کار گروهی ترجمه را به سیدحسینی ‏آموخت.‏

همچنین سیدحسینی فراگیری عمیق‌تر زبان فرانسه‎ ‎و فارسی را علاوه بر محضر عبدالله توکل، نزد اساتیدی همچون پژمان ‏بختیاری و دکتر ناتل خانلری نیز ادامه داد.‏

seidhosseiiiiii6.jpg

دوستی و کار مشترک توکل و سیدحسینی از تهران به کرمانشاه کشیده شد، توکل در آنجا به سربازی رفت و سیدحسینی از ‏طرف اداره مخابرات به آن‌جا منتقل شد. همان‌جا سربازی‌اش را گذراند و ازدواج کرد.‏

او که این بار به همراه خانواده‌ی کوچکش به تهران بازگشت، در اداره‎ ‎مخابرات و‎ ‎رادیو‎ ‎و‎ ‎تلویزیون‎ ‎کار می‌کرد و مبانی نقد ‏فلسفه هنر و ادبیات را‎ ‎در آموزشکده تئاتر تدریس می‌کرد و در کنار آن نویسندگی و ترجمه را هم ادامه می داد.‏

سیدحسینی از سال 1326 تا سال 1329 کتاب‌های “بیست‌وچهار ساعت از زندگانی یک زن” (اشتفن تسوایک)، “زن بازیچه” ‏‏(پیر لوییس)، “دختر چشم طلایی” (بالزاک)، “مالک سانفرانسیسکو” (اشتفن تسوایک)، “درِ تنگ” (آندره ژید) و “مکتب ‏زنان” (آندره ژید) را به همراه عبدالله توکل ترجمه کرد.‏

وی در عرصه‌ی مطبوعات نیز فعالیت‌هایی داشته که مهم‌ترین آن‌ها سردبیری مجله‌ی “سخن” در دهه‌ی 30 و سرپرستی ‏مجله‌ی “تماشا” در دهه‌ی 50 است.‏

او در دهه‌ی 30 کتابی در زمینه روان‌شناسی با عنوان ‏‎”‎پیروزی فکر‏‎”‎‏ اثر اوریزون اسوت ماردن را ترجمه کرد‎ ‎که بسیار ‏مورد توجه قرار گرفت به طوری که بیش از بیست بار تجدید چاپ شد و هنوز هم می‌شود.‏

seidhosseiiiiii5.jpg

تألیف کتاب “مکتب‌های ادبی” نیز یکی دیگر از مهم‌ترین فعالیت‌های سیدحسینی در دهه‌ی 30 بود. چاپ اول این کتاب در ‏فروردین ماه 1334 توسط انتشارات نیل وارد بازار کتاب شد. مقدمه‌ی چاپ نخست “مکتب‌های ادبی” توسط دکتر میترا به ‏رشته‌ی تحریر درآمده بود. دکتر میترا در مقدمه مکتبهای ادبی از ارزش والای این کتاب سخن به میان آورده و گفته: ‏‏«ارزش کار مؤلف، با همه‌ی محدودیت‌ها و ناتمامی‌های موجود، وقتی به خوبی آشکار می‌شود که به یاد بیاوریم با وجود ‏اینکه ترجمه و انتشار آثار نویسندگان غربی، که هر یک از ایشان کم و بیش به یکی از مکتب‌های ادبی وابسته‌است، به نحو ‏روزافزونی در کشور ما رواج گرفته است. خواننده‌ی فارسی‌زبان از خصوصیات مکتب‌های ادبی بی‌اطلاع مانده‌است و ‏هیچگونه ملاک سنجش و درک درست از کتابی که مطالعه می‌کند ندارد. گذشته از خواننده‌ی عادی، نویسندگان و هنرمندان ‏ما هم اطلاع چندانی از سبک‌های ادبی و هنری مرسوم ندارند. جای شگفتی نیست اگر یکی از نویسندگان و محققان دانشمند ‏ما ناتورالیسم را توصیف زییابی‌های طبیعت دانسته‌است، حال آنکه نویسنده ناتورالیست ابتذال و زشتی‌های زندگی را مایه‌ی ‏آثار خود قرار می‌دهد! همین نکته‌ی تلخ کافیست که بپذیریم که مؤلف کتاب حاضر به کار بسیار ارزشمند و پراجری دست ‏زده‌است.»‏

این کتاب تاکنون به 40 زبان دیگر ترجمه شده‌است‎.‎

از جمله‌ی مهم‌ترین فعالیت‌های سیدحسنی در اوایل دهه‌ی 60، ترجمه‌ی دو اثر “ضدخاطرات” و “امید” از آندره مالرو است ‏که از شاهکارهای ادبیات فرانسه هستند. ترجمه‌ی “ضد خاطرات” با اصرار ایرج گرگین مدیرمسئول مجله “تماشا” و امتناع ‏سیدحسینی به شخص دیگری به نام واهب‌زاده سپرده شده‌بود که پس از مدت کوتاهی رها شد و ناتمام ماند. گرگین مجدداً به ‏سیدحسینی اصرار کرد و با وساطت اشخاص دیگری بالأخره با ترجمه‌ی آن به صورت پاورقی برای مجله‌ی “تماشا” ‏موافقت کرد. ترجمه‌ی این کتاب به کندی پیش می‌رفت و عملاً برای سیدحسینی غیرممکن شده‌بود که به پیشنهاد علیرضا ‏حیدری (مدیر انتشارات خوارزمی) برای کتاب کردن پاورقی‌ها و وارد شدن ابوالحسن نجفی بخش اول که ترجمه‌ی ‏واهب‌زاده بود مورد بازنگری قرار گرفت و در نهایت سیدحسینی “ضدخاطرات” را به همراه ابوالحسن نجفی ترجمه و در ‏سال 1362 منتشر کرد. در آن زمان سیدحسینی به داشتن پشتکار شهرت داشت و نجفی به داشتن دقت و وسواس و نتیجه‌ی ‏این کار مشترک یکی از درخشان‌ترین ترجمه‌های ادبیات فرانسه در تاریخ ترجمه‌ی ایران شد.‏

ترجمه‌ی “امید”، دیگر اثر آندره مالرو نیز سه سال سیدحسینی را درگیر خود کرده‌بود و در سال 1363 منتشر شد.‏
پس از آن سیدحسینی با بازگشت به صدا و سیما حدود یک دهه از فعالیت در عرصه‌ی ترجمه باز ماند. او مدیریت شبکه‌ی ‏دوم سیما و معاونت امور بین‌الملل را در آن دوران تجربه کرد. تمام این‌ها مقدمه‌ای شد برای همکاری او با مؤسسه‌ی ‏سروش و تدوین مجموعه شش جلدی “فرهنگ آثار”. سیدحسینی سرپرست و عضو اصلی تألیف و ترجمهٔ مجموعهٔ 6 ‏جلدی “فرهنگ آثار”‏‎ ‎بود‎.‎‏ کار گروهی و پرهزینه‌ای که همانند بسیاری از پروژه‌های دیگر یک روز برقرار بود و روز ‏دیگر متوقف می‌شد. این پروژه با مرحوم محمد قاضی، مرحوم عبدالله توکل، مرحوم مصطفی رحیمی و مرحوم محمد جعفر ‏پوینده و ابوالحسن نجفی و احمد آرام آغاز شد اما دلخوری‌هایی پیش آمد و توکل کار را نیمه‌تمام گذاشت. قاضی نیز تنها ‏مدخل نویسندگانی را ترجمه کرد که آثاری از آن‌ها به فارسی برگردانده شده‌بود و در نهایت مجموعه‌ی این شش جلدی با ‏دلسوزی و سخت‌کوشی مهشید نونهالی و اسماعیل سعادت به سرانجام رسید و به آرام‌ترین و بی‌سروصدا‌ترین شکل ممکن ‏چاپ شد. اگرچه مؤسسه‌ی سروش کوچک‌ترین اقدامی برای معرفی گسترده‌ی اثری که نزدیک به 10 سال وقتش را گرفته ‏بود، نکرد اما “فرهنگ آثار” یکی از برجسته‌ترین فعالیت‌های دوران کاری رضا سیدحسینی است.‏

از سیدحسینی تاکنون ۳۴ جلد کتاب منتشر شده‌‌است که می‌توان به ترجمه‌هایی از آندره مالرو، مارگریت دوراس، یاشار ‏کمال، ناظم حکمت، ژان پل سارتر، آندره ژید، آلبرکامو، توماس مان، ماکسیم گورکی، بالزاک، جک لندن، چارلی چاپلین‎ ‎و… اشاره کرد اما او از برخوردهای وزارت فرهنگ و ارشاد با نویسندگان و مترجمان نیز ناراضی بود و می‌گفت: «چرا ‏باید کسی بعد از سال‌ها کار، اثری به ارشاد بفرستد و پسربچه‌ای آن‌جا تشخیص بدهد کار شمای پیرمرد قابل چاپ نیست؟»‏
نشان شوالیه از پالم آکادمیک فرانسه در سال ۲۰۰۰ از جوایز جهانی این مترجم در حوزه ادبیات است‎.‎

در 28 اردیبهشت 1385 بزرگداشت 80 سالگی رضا سیدحسینی به همت علی دهباشی و مجله‌ی بخارا، در خانه‌ هنرمندان ‏ایران برگزار‎ ‎شد و در آن چهره‌هایی نظیر محمد محمدعلی، کامران فانی، بابک احمدی، اکبر گنجی، محمد بهارلو، هوشنگ ‏مرادی کرمانی، بهاءالدین خرمشاهی، هوشیار انصاری فر، مهشید نونهالی، مدیا کاشیگر و جواد مجابی حضور داشتند.‏
علی دهباشی در آن مراسم با اشاره به یک عمر تلاش بی وقفه رضا سیدحسینی در حیطه ترجمه گفته‌بود: «با ترجمه‌های ‏سیدحسینی بود که نسل ما به ادبیات، بیشتر شناخت پیدا کرد و علاقه‌مندی‌هایش را رشد داد. هنوز هم یکی از کتاب‌های مهم ‏نقد ادبی یعنی “مکتب‌های ادبی” به عنوان مرجع مهمی برای محققان است‏‎.‎‏»‏

احمد سمیعی گیلانی نیز در این مراسم بعد از تمجید از تلاش رضا سیدحسینی در گردآوری شش جلد فرهنگ آثار گفته‌بود: ‏‏«قهر و دعوا و معارضه استاد هم دلپذیر است. او با هر کس مناسبتی انسانی و رابطه‌ای عاطفی و خالی از تصنع برقرار ‏می کند. سیدحسینی یک انسان به معنی واقعی است و ویژگی‌هایش او را از روشنفکران مردم‌گریز و ادا و اصولی متمایز ‏می‌کند.»‏

رضا سیدحسینی اواخر خردادماه سال گذشته به دلیل ضعف عمومی بدن و همچنین درد شدید پا مدتی در بیمارستان بستری ‏شده بود‎.‎

به گفته‌ی دلشاد سیدحسینی، خواهر رضا سیدحسینی، او پس از این‌که سال گذشته از بیمارستان مرخص شد، همواره حال ‏مساعدی نداشت و طبق گفته‌ی پزشکان، یک بخش ریه‌اش کاملاً دچار عفونت شده‌بود.‏

وی از 15 فروردین‌ماه امسال به دلیل تب شدید و عفونت ریه به بیمارستان ایران‌مهر منتقل و در بخش مراقبت‌های ‏ویژه‎(ICU) ‎‏ بستری شد و پیش از ظهر جمعه 11 اردیبهشت‌، در سن 83‏‎ ‎سالگی، درگذشت.‏


‎ ‎مراسم تشییع و خاکسپاری‎ ‎

پیکر رضا سیدحسینی روز یکشنبه 13 اردیبهشت با حضور جمع کثیری از نویسندگان، مترجمان، هنرمندان، محققان و ‏علاقه‌مندان به فرهنگ و ادب فارسی از مقابل تالار وحدت تشییع شد.‏

در ابتدای مراسم تشییع پیکر سیدحسینی صدای ضبط‌شده‌ی او که شامل قسمت‌هایی از مصاحبه‌های وی در مورد زندگی‌اش ‏بود پخش شد و پس از آن مدیا کاشیگر که از یک ساعت پیش از آغاز مراسم در تالار وحدت حضور پیدا کرده‌بود و بخشی ‏از کارها را هماهنگ می‌کرد با قرار گرفتن در پشت تریبون درگذشت سیدحسینی را تسلیت گفت و اظهار داشت: «برای من ‏خیلی سخت است راجع به سید حرف بزنم، هم دوستم بود، هم استادم بود و هم خیلی بالاتر از همه‌ی این‌ها بود. از جمعه که ‏این اتفاق افتاد خیلی چیزها به ذهنم می‌آید. اما فکر می‌کنم بیشترین جمله‌اش که در ذهنم تکرار می‌شود آن است که هر وقت ‏می‌خواست حرف بزند با آن شروع می‌کرد: “به نام حکیم سخن در زبان آفرین”»‏

او در سخنان کوتاهش به فعالیت‌های سیدحسینی اشاره کرد و هر کدام از کارهای او را شایسته‌ی جاودانه شدن دانست: «او ‏واقعاً هم استاد سخن بود، هم استاد زبان بود، هم سخن فارسی را تحول داد و هم زبان را. سید مترجم خیلی بزرگی بود. ‏مترجم بودنش کافی بود که جاودانه بماند. با “مکتب‌های ادبی” مؤلف شد، “مکتب‌های ادبی”اش کافی بود که جاودانه بماند. ‏سال‌ها سردبیر سخن بود، در آنجا چندین نسل از نویسندگان، شاعران و پژوهشگران ایرانی را تربیت کرد، همین کافی بود ‏که جاودانه بماند و انگار این همه کافی نبود، “فرهنگ آثار” را کار کرد که باز به تنهایی کافی بود که جاودانه بماند و اگر ‏هیچ کدام از این کارها را هم نمی‌کرد فقط حضورش کافی بود که جاودانه بماند.»‏

سپس بابک احمدی با حضور در پشت تریبون با صدایی بغض‌آلود گفت: «به همه‌ی شما تسلیت می‌گویم. هرگز صدای ‏مهربانش از یادم نمی‌رود وقتی که در مراسم ختم دوست عزیزش، هوشنگ طاهری، قصیده‌ی خاقانی را خواند “صبحگاهی ‏سر خونین جگر بگشاییم”. نه او می‌دانست و نه هیچ کدام از ما که سال‌های آخر زندگی‌اش را در اندوه رفتن پسرش ‏می‌گذراند. آن قصیده، قصیده‌ی بزرگ زبان فارسی است که خاقانی برای پسر نوجوانش که مرده گفته‌بود. همین کافی است ‏که رفتن سید را برای ما یکی از سخت‌ترین حوادث کند. برای تک تک ما و به‌طور خاص برای من که او همیشه هوای من را ‏داشت، مواظبم بود و در حقم پدری کرد. رفتن سید برای من غیرقابل تحمل است، سخت است ولی توصیه می‌کنم به جای ‏اینکه به سنت مألوف ایرانی گریه کنید، ناله کنید و از رفتنش اظهار تأسف و تألم کنیم و به تدریج از یاد ببریم، درس بزرگی ‏که به ما داد را برجسته کنیم. او در شرایط سختی زندگی کرد و در این شرایط به فرهنگ ایران کمک کرد. فرهنگ ایران در ‏این سال‌های آخر خیلی زیر ضربه است و درسی که او به ما داد بیش از همیشه اهمیت پیدا می‌کند. مرگ هر بزرگ و هر ‏کسی یک درسی برای ما دارد، آن که سانسور می‌کند می‌رود، آن‌که سانسور می‌شود می‌رود. رؤسا می‌روند، زیردست‌ها هم ‏می‌روند. همه رفتنی‌اند. ادیان ایران خیلی به ما یادآوری می‌کنند ولی ما آدم‌های امروزی باید درس اصلی را که سید به ما ‏داد از یاد نبریم. باز تأکید می‌کنم در این شرایط دشواری که داریم از نظر فرهنگی در آن به سر می‌بریم این درس بزرگ ‏می‌شود. سید دو عنصر خیلی بزرگ در کارش بود که فکر می‌کنم درس به نسل جوان است. یکی عشق و علاقه‌اش به ‏فرهنگ و حرفه‌ای نگاه کردنش به کار چندان که در شرایطی که در غم پسر خم شده‌بود ـ او که در مقابل ظالم‌ترین آدم‌ها هم ‏خم نشده‌بود ـ اما کار کرد و یک شاهکاری مثل “فرهنگ آثار” را با کمک دوستان بزرگوار و دانشمندش تهیه کرد. این برای ‏ما درس است. در آن سن تا روز آخر کار کرد. آخرین باری که من او را دیدم یک کتابی را می‌خواست که کار کند. کتابی در ‏مورد رتوریت. اصرار می‌کرد که حتماً آن را برای من پیدا کن می‌خواهم ترجمه کنم. در حالی که بر روی تخت خوابیده بود ‏و ما دیگر امیدی به زنده ماندنش نداشتیم. درس دومی که به ما داد این است که فرهنگ یک لذت شخصی نیست. یک لذت در ‏اتاق مطالعه نیست. فرهنگ برای مردم است. برای دیگران و در خدمت دیگران و ملت است. او این کار را کرد. از جوانی ‏برای دیگران زندگی کرد. کمتر کسی را من در زندگی دیدم که هستن یا هستی برای دیگران بوده‌باشند. تنها دغدغه‌ی ‏خاطرش این بود که دیگران را پیش ببرد، دیگران را ارتقاء دهد. این کار بزرگی بود که او موفق شد و این چیزی است که ‏از یاد خیلی از ما رفته‌است. خیلی از ما دیگر فقط فرهنگ را وسیله‌ای برای بالا رفتن مقاماتمان کردیم. او به ما یاد داد و ‏این درس بزرگی است به نسل جوان که فرهنگ یک ابزار رهایی است. یک ابزار خلاصی آدم‌ها از زور و استبداد و اختناق ‏است. بدون اینکه بخواهد کار سیاسی کند بخش اعظم زندگی‌اش در خدمت فرهنگ گذشت. کمتر کسی به اندازه‌ی او به کتاب ‏خدمت کرد به همین دلیل ما در برابر او خاضعیم، یادش را گرامی می‌داریم و سعی می‌کنیم درس‌هایش را عملی کنیم.»‏
مهدی فروزان، مدیرعامل مؤسسه فرهنگی شهر کتاب دیگر سخنران این مراسم بود. او به معاشرت بیش از سی ساله‌ی خود ‏با استاد اشاره کرد و گفت: «بالأخره روز وداع با سیدحسینی فرا رسید و روز دردناکی است. ما دیگر آن خنده‌ها و آن چهره ‏را نمی‌بینیم. امروز آمده‌ایم مشایعت کنیم پیکری را که یکی از میراث‌های فرهنگ معاصر ماست. بسیاری از نویسندگان و ‏اهل ادب ما، از طریق مکتوباتشان با جامعه ارتباط دارند ولی سیدحسینی حضور همیشگی در عرصه‌های فرهنگی داشت.»‏
او در بخشی از سخنانش گفت: «اگر در ادبیات، ما با آثاری به نام فتوت‌نامه‌ها و آیین جوانمدری برخورد می‌کنیم دفتر ‏زندگی سید یک کتاب فتوت و جوانمردی است. اگر فتوت چند رکن داشته باشد و یک رکنش صداقت و زلالی باشد، سید ‏برخوردار بود. سید در همه‌ی لحظاتش صادق بود. زمانی که در جلسات شورای عالی ویرایش که در صدا و سیما تشکیل ‏می‌شد، زمانی که به عنوان عضو وابسته به فرهنگستان گاهی در جلسات آنجا شرکت می‌کرد، زمانی که در جلسات کتابخانه ‏ملی یا هر محفلی شرکت می‌کرد، آدم در لحظه‌ای که سید را می‌دید فکر می‌کرد با یک مجموعه‌ای از تجربیات که امروز ‏صادقانه در مقابل جمعی قرار گرفته روبه‌روست. اگر دومین رکن فتوت و جوانمردی مهربانی و گذشت و حوصله و ‏بردباری با نزدیکان و دوستان باشد، سید برخوردار بود. یکی دیگر از خصوصیات سید بخشندگی‌اش بود. جایی وجود ‏نداشت در ایران که بحث فرهنگی و محفل ادبی وجود داشته‌باشد و سید حضور نداشته‌باشد و هیچ جایی را رها نکرد برای ‏آن‌که آنچه را که می‌دانست و تجربه کرده‌بود در اختیار دیگران بگذارد.‏

seidhosseiiiiii7.jpg

من کتاب زندگی سید را از آثار جدید فتوت‌نامه‌ها و آیین جوانمردی می‌بینم. این را جا دارد که جوانان ما و محققان بدانند. نقد ‏ادبی سید و نقد آثارش جای خودش را دارد. امروز بیش از هر چیز ما به اخلاقی که دانشمند و اندیشمندی به عنوان یک ‏نمونه‌ی بارز از یک امر حقیقی ارائه می‌دهد نیازمندیم که آن را هم بشناسیم.»‏

او در پایان سخنانش اظهار داشت: «سید متعلق به هیچ کس نبود، او متعلق به این مرز و بوم و فرهنگ و هنر ایران بود و ‏در بزرگداشت و تقویت این فرهنگ کوشید و جان گذاشت.»‏

پس از خاکسپاری سید رضا سیدحسینی در کنار بیژن ترقی، در ردیف 88 قطعه‌ی هنرمندان بهشت زهرا اسدالله امرایی،‌ ‏اردشیر رستمی، هوشیار انصاری‌فر، رضا طاهریان و مهشید نونهالی نیز سخنان کوتاهی را در وصف استاد بیان داشتند.‏

seidhosseiiiiii8.jpg

مهشید نونهالی در سخنانش گفت: «سیدحسینی یک دنیا عشق به فرهنگ مملکت، یک دنیا علم، یک دنیا حلم، یک دنیا پویایی، یک ‏دنیا دل‌افسردگی و در عین حال یک دنیا شور زندگی بود که اگر همه اینها نباشد چطور بی‌پروا همه آن آموخته‌ها را به ‏نسل‌های بعد منتقل کرد آن هم انتقالی که از صمیمیت و ژرفای مهربانی بود‏‎.‎‏»‏

از دیگر چهره‌های حاضر در مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر رضا سیدحسینی، غلامعلی حدادعادل (رئیس فرهنگستان زبان ‏و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی)، علی‌اکبر اشعری (رئیس سازمان اسناد وکتابخانه ملی)، ‏محمدرضا شفیعی کدکنی، توفیق سبحانی، احمد سمیعی گیلانی، اسماعیل سعادت، فرزانه طاهری، مصطفی رحماندوست، ‏علی‌اصغر اصغر محمدخانی، موسی اسوار، غلامحسین سالمی، اصغر الهی، لیلی گلستان، بیوک ملکی، ابراهیم حسن‌بیگی، ‏کامران فانی، محمد جعفری قنواتی، هیوا مسیح، سهیل محمودی، جمال میرصادقی، جواد مجابی، سیدعلی آل‌داوود، مهدی ‏غبرایی، اردشیر رستمی، قطب‌الدین صادقی، ایرج راد، بهمن فرمان‌آرا، مریم معترف و رؤیا نونهالی بودند.‏

‎ ‎آثار سید رضا سیدحسینی:‏‎ ‎

تألیف‎ ‏1334:‏ مکتب‌های ادبی ‎ ترجمه‎ ‏1326:‏‎ بیست‌وچهار ساعت از زندگانی یک زن، اشتفن تسوایک (با عبدالله توکل)‏ زن بازیچه، پیر لوییس (با عبدالله توکل)‏ دختر چشم طلایی، بالزاک (با عبدالله توکل)‏ مالک سانفرانسیسکو، اشتفن تسوایک (با عبدالله توکل‎(‎ ‏1327:‏ درِ تنگ، آندره ژید (با عبدالله توکل‎(‎ مکتب زنان، آندره ژید (با عبدالله توکل)‏ سه امتحان درباره نظریه میل جنسی، فروید ‏1330 تا 1332:‏ انتقام کربلا (قیام مختار)، ضیاء شاکر تونیو کروگر، توماس مان زندانبان، ماکسیم گورکی رؤیای عشق، ماکسیم گورکی ‏1333‏‎ ‎تا 1344:‏ پیروزی فکر، اوریزون اسوت ماردن غوغای ژوئیه، ارسکین کالدول جاده تنباکو، ارسکین کالدول لایم لایت، چارلی چاپلین ـ روژه گرونیه ‏1345:‏ طاعون، آلبرکامو رادیو؟ بسیار ساده است، با مهندس آزوین داستان‌هایی از نویسندگان بزرگ با قهرمانان کوچک ‏1346:‏ قصه‌هایی از نویسندگان بزرگ برای خردسالان‏ ‏1347‏‎ ‎تا 1358:‏ مدراتو کانتابیله، مارگریت دوراس آمریکا زده‌ها، سرژ رضوانی آخرین اشعار ناظم حکمت (با جلال خسروشاهی)‏ ‏1362:‏ ضد خاطرات، آندره مالرو (با ابوالحسن نجفی)‏ ‏1363:‏ امید، آندره مالرو آن سوی کوهستان، یاشار کمال (با جلال خسروشاهی)‏ اگر مار را بکشند، یاشار کمال (با جلال خسروشاهی)‏ ‏1372‏‎ ‎تا 1376:‏ آبروباخته، جک لندن تولد (نمایشنامه) گاتی مرگ عزیز بیعار، لطیفه تکین (با جلال خسروشاهی)‏ از چهار زندان، ناظم حکمت (با جلال خسروشاهی)‏ ‏1377:‏ پرواز کن پرندۀ کوچکم، نجاتی جومالی ‏1379:‏ درباب شکوه سخن، لونگینوس در دفاع از روشنفکران ‏1382:‏ در جست‌وجوی خرابکار، ادریس شرایبی