روایت ۲

نویسنده
یوسف محمدی

با زنان فارسی گوی تاریخ( قسمت دوم )

ستاره چین برکه های شب…

لعبت والا

لعبت والا، شاعر، ترانهسرا، روزنامه نگار و داستاننویس معاصر است. وی در سال ۱۳۰۹ خورشیدی در تهران متولد شد و از اواخر دهه ی بیست فعالیت های فرهنگی اش را آغاز کرد. لعبت والا در سالهای پس از انقلاب اسلامی به لندن مهاجرت کرد و هیچ گاه از گفتن و نوشتن و سرودن دست نکشید…

 

وصل

در باد غرق شدم

وقتی تمامی او

در من حلول کرد

و دریا

از کوه صعود

و رویش ابهام، در فضای رها

از حجم هندسی شعله شکل یافت

و باد و آفتاب و آب

در من به منتهای وصل رسیدند

و من به اوج عشق رسیدم

اندام های باکره ام

همخوابه ی طبیعت شد

و ذره های روح مذابم

رستند از حجاب سنگی دریا

 

 

فروغ فرخزاد

فروغ‌الزمان فرخزاد شاید مشهور ترین چهره ی شعر معاصر باشد. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. شیوه ی زندگی و مرگ در جوانی هم شاید به غرابت او در میان مردم کره خاکی رنگ بیشتری زنده باشد. او بی پروا از عشق و تن گفت تا شعرهایش زمزمه ی محافل دوستانه شوند؛ حتی اگر حکومت وقت چاپ کامل آثارش را هیچگاه تاب نیاورده باشد…

نگاه کن که غم درون دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه و سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاجها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به سرزمین شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

 

 

پرتو نوری علا

پرتو نوری علا، شاعر، نویسنده، منتقد و عضو کانون نویسندگان در ایران است. وی از فعالان جنبش زنان و حقوق بشر است و از چهار سال پیش در حمایت از مادران عزادار ایران با جمعی از دوستانش، گروه حامیان مادران پارک لاله را در لس آنجلس، منطقه وَلی برپا کرده است.

 

صد سال به از این سال ها

پنج صبح در هفته،

پنجاه هفته در صبح،

خورشیدم در آینه ی اتوبوس ها

طلوع می کند،

و هر روز در انتظار من است

عدالتخانه ی قدیمی

با میزی کوچک

گلدانی از بنفشه ی صحرایی

یک جلد فرهنگ انگلیسی ـ فارسی

تَلی از احضاری،

عدالتی گیج،

و زنگ بی امان تلفن ها.

 

 

شاداب وجدی

دکتر شاداب وجدی، شاعر و زبان شناس مقیم لندناست. وی در مقام معلم ادبیات و در پایه های گوناگون؛ سالها به زبان فارسی و اندیشه ی روشنفکری ایران خدمت کرده است.

 

پرسش    

شب پاور چین

به خلوت گلهای صحرا رفت

و اشک ماه

بر گونه سرد برکه ها غلتید

زمین را در یابید

که سموم بادهای وحشت

تنفس خاک را بیمار کرده است

و ریشه های باغ را سوخته

خزه های قعر آب

سطح روشن دریا را می آلایند

و قلب دریاچه

در آرزوی موج

از تپش می ماند

زمین را دریابید

که مهربانی را به خاک می سپرند

و قاری پیر سوره پایان را می خواند

آن همه دست برای چه بود؟

که تابوتی را بدرقه کند؟

آن همه چشم برای چه بود؟

که احتضار نسلی را

نظاره گر باشد؟

 

طاهره بارئی

طاهره بارئی روانکاو است و در فرانسه اقامت دارد. وی سالهاست که زمینه های گوناگون فرهنگ و هنر و ادبیات ایران تحقیق میکند.تز دکترای او در مطالعات زنان که به تحول سوژه ی زنانه در ادبیات اختصاص داشته، منتشر شده است.

وی سالهای فراوانی را در چهارگوشه ی متفاوت دنیا سپری کرده و در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی بسیاری دانش آموخته است…

 

بهار سفارشی

سفارش گل

سفارش سبزه

سفارش شعری برای بهار

 

سینی مانده روی دست

سرو های سبز، هنوز تر نکره لب

شکلکی از پونز و روبان

که دخیل بسته ایم بر درخت

در طلب ارغوان

رویایِ پروانه

می خروشد در باد

چون عنکبوتی مصلوب

با پاهائی دراز

 

بازی شده بهار ما

نمایشی از درشکه و چرخهای کهنه در حیاط

 

 

ویدا فرهودی

ویدا فرهودی در مردا دماه ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد.

دوران دبستان و دبیرستان را در مدرسه‌های فرانسه زبان به پایان رساند و سپس در رشته‌ی علوم سیاسی به ادامه تحصیل پرداخت. دلمشغولیهای او اما همواره شعرو نقاشی و خوشنویسی باقیمانده اند… او از سال ۱۹۹۹ در فرانسه زندگی می کند.

 

در نوبت شعر

درشکار واژه هستم، بنگرم در نوبت شعر

شور را بین می چکد از باورم در نوبت شعر

روی موج حرف ها جویـَم اثیر جستجورا

تا ز بـد ها، بـد دلی ها، بگذرم در نوبت شعر

چشم تو تنها براین تنهایی بی آخر ماست

باز اما می شود،بال و پرم، در نوبت شعر

از دل تنهایی ام زیبا ترین فردا برآید

تا کنارش آرزو را پروَرم در نوبت شعر

گر تو فردایی بگو! خوش آمدی!شورت شکوفا !

ور نه از دیروزی و من برترم در نوبت شعر