جرج کلونی،سوپراستار سینمای آمریکا که یکی از تهیه کنندگان فیلم “آرگو” هم بوده، برای حضور در نقش “ابوطالب”- پدر امام اولین شیعیان- تقاضای بیست میلیون دلار کرده است وپروژه استفاده از هنرمند غربی برای صدورانقلاب اسلامی وارد مرحله بسیار پرهزینه ای شده است.
سینمای ایران/ نگاه دیگر: کلمه “استقلال” در آن شعار معروف که معرف جمهوری اسلامی بود، معنایش یک چیز بیشتر نبود. بستن مرز برای ورود و گشودناش برای خروج. قرار بود دیگر چیزی وارد کشور نشود و در این بدویت، هر چه را که ساختیم برای مصرف در اختیار دنیای رو به پیشرفت بگذاریم. اما این تعریف سطحی و سرسری از مفهوم مستقل بودن و استقلال داشتن، خیلی زود رنگ باخت. متعهدهای بیتخصص خیلی زود در مقابل علم و فنآوری و تکنولوژی زانو زدند و خودشان ماندند و ایدئولوژی مذهبیشان که بدون تبلیغ و صدور، فاصلهای تا انقراض نداشت. برای همین هنر وارداتی سینما و هنرمندان اسلامی که به مدد فیلمها و تئوریهای غربی کار با ابزار دنیای مدرن را یاد گرفته بودند، وارد صحنه شدند تا با ساخت فیلمهای مذهبی و حکومتی و اکرانشان در سطح دنیا، با هالیوود رقابت بکنند تا شاید در جنگ هنری فرهنگی اقتصادی شانسی برای پیروزی و حضور به دست بیاورند. اما عملیاتی کردن چنین تفکری هم به جز ابزار تکنولوژی، احتیاج به کسانی داشتند آشنا و مسلط به تکنیک تا تصاویر صدر اسلام با جلوههای ویژه و تکنیکهای سینمایی قابل تماشا باشد. پس بعد از “آزادی”، “استقلال” هم به پستو فرستاده شد تا هنرمندان بومی به سراغ نیروهای انسانی غربی بروند تا به کمک آنها، آخرین عبارت آن شعار از دست رفته را زنده نگه دارند؛ “جمهوری اسلامی”!
از موریکونه به عبدی!
آهنگساز مشهور ایتالیایی حاضر نشد با پروژه مربوط به زندگی آیت الله خمینی همکاری کند.
ایده استفاده از هنرمندان مشهور جهانی در پروژههای داخلی را سینماییترین کارگردان حکومتی یعنی بهروز افخمی داد. او که از همراهان و موافقان نظریات سیدمرتضی آوینی بود، برخلاف دیگر کارگردانهای اسلامی، علاقه خاصی به سینمای هالیوود و ساخت آثار قصهپرداز و عامهپسند دارد. هرچند در میان چنین آثاری هم نگاه موافق با حکومت پنهان نیست و در فیلم روز شیطان، یک مامور اطلاعاتی به عنوان قهرمان فیلم برگزیده شده. افخمی بعد از سر و صداهای بسیار، بالاخره ایده قدیمی ساخت فیلمی براساس زندهگی آیتالله خمینی را کلید زد. انتخاب بازیگران سرشناسی مثل هدیه تهرانی و محمدرضا شریفینیا که قرار بود بار جذابیت فیلم را به دوش بکشند، البته به مذاق رسانههای تندرو خط امامی خوش نیامد اما افخمی به چنین اسامیای که فقط بازار داخلی داشتند، اکتفا نکرد. او از ایده بزرگتر و بلندپروازانهاش در مصاحبههای پیش از ساخت فیلم، پرده برداشت. سپردن ساخت موسیقی فیلم به انیو موریکونه آهنگساز مشهور ایتالیایی. فکر دیدن تصاویر عبدالرضا اکبری در نقش روحالله خمینی به همراه موسیقی موریکونه به قدری برای رسانههای حکومتی جذاب بود که کمکم جام زهر حضور بازیگران نظیر هدیه تهرانی را سرکشیدند به امید اینکه فیلم زندهگی امامشان تبدیل به یک پروژه بینالمللی بشود. اما هر چه ساخت فیلم جلوتر میرفت و البته بیشتر طول میکشید، از موریکونه هم خبر کمتری منتشر میشد تا عاقبت افخمی در یک گفتوگو طولانی که تیتر “امام پست مدرن بود!” را برایش انتخاب کرده بودند، درباره عدم همکاری آهنگساز مشهور ایتالیایی با پروژهاش توضیحاتی داد. توضیحاتی در امتداد تفکر توطئهساز حکومتی که عامل تمام نشدنها و نتوانستنها را یا اسکتبار جهانی میداند یا صهیونیسم بینالمللی. افخمی بعد از شرح ایمیلنگاریهایش با موریکونه، دلیل پاسخ منفی او را فشار لابیهای صهیونیستی عنوان کرده بود. کمی بعدتر، افخمی پروژه محبوبش را نیمهکاره رها کرد و به کانادا رفت و از سوی تهیهکننده و دیگر عوامل فیلم به اهمال عمدی در ساخت فیلم متهم شد. عاقبت پروژه “فرزند صبح” به شکل کنایهداری با عاقبت شعارهای انقلابی سال ۵۷ یکی شد. تبلیغات عظیم و ایدههای ظاهرا بزرگ، نتیجهای نداشت جز فیلمی پر از گاف تصویری و اشکال تکنیکی که در سال ۱۳۸۹ در جشنواره فجر روی پرده رفت و با عدم استقبال مخاطب مواجه شد. فیلمی که در تیتراژش به جای اسم انیو مورینکونه در مقام آهنگساز، نام “بهزاد عبدی” نوشته شده بود!
ملودی شکسپیر عاشق و تصاویر ظهر عاشورا!
استفان واربک که پیش از این جایزه اسکار را برده بود، بعد از گرفتن سیمرغ بلورین برای ساخت موسیقی فیلم “رستاخیز” گفت “سیمرغ بلورین برایم مهم است!”
تمام رویاها و ایدههای بهروز افخمی برای ساخت یک پروژه بزرگ با حضور تکنسینهای بینالمللی، توسط احمدرضا درویش در فیلم “رستاخیز” به مرحله اجرا رسید. فیلمی که، ساخت و فیلمبرداریاش چهار سال زمان برده و در زمینه تدوین و موسیقی از هنرمندان شناخته شده جهانی استفاده کرده است. رستاخیز راوی داستانیست از ظهر عاشورا که با بودجهای چند میلیاردی ساخته شده و دستاندرکارانش قصد دارند فیلمشان را در اندازههای جهانی اکران کنند. پیشمقدمه این اکران هم با گرفتن سیمرغهای جشنواره فجر و هیاهو بر سر نشان دادن چهره ابوالفضل العباس شکل گرفته تا شاید تنور فیلم داغ بشود و کسانی به دلایل فرامتنی به دیدنش علاقه پیدا بکنند. اما این پروژه اسلامی که قصد دارد بازار فیلم کشورهای منطقه را از دست هالیوود خارج بکند، دقیقا به سراغ تکنسینهایی رفته است که در غرب آموزش دیدهاند و به شهرت رسیدهاند. تدوین رستاخیز توسط “طارق انوار” انجام شده که به خاطر فیلم “سخنرانی پادشاه” کاندیدای دریافت اسکار بوده و مراحل فنی هم در استودیویی در شهر لندن انجام شده. از سوی دیگر، تصاویر مربوط به عاشورا، با ملودیهای یک هنرمند غیرمسلمان غربی، رنگآمیزی و احتمالا حسبرانگیزتر شده. “استفان واربک” پیش از همکاری با این پروژه، در دنیا آهنگساز شناخته شدهای محسوب میشد که به خاطر ساخت موزیک فیلم “شکسپیر عاشق” هم اسکار دریافت کرده. اسکاری که الان لابد کنار سیمرغیست که سال گذشته از جشنواره فجر برد و باعث اعتراض آهنگسازان ایرانی شد. رستاخیز به زودی قرار است به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی اکران بشود اما در هر سه نسخه نامی که جلو کلمه تدوینگر و آهنگساز نوشته خواهد شد، متعلق است به آموزش دیدهگان دنیا و فرهنگ غرب.
رویای جادویی فیلمبردار ایتالیایی!
فیلمبردار فیلم “اینک آخرالزمان” حضور در پروژه “محمد” را “رویایی جادویی” می داند.
دیدن نام عوامل پروژه “محمد” به کارگردانی مجید مجیدی شاید بهترین و کاملترین نما و تصویر از استراتژی تفکر اسلامی و تکنسین غربی باشد. فیلمنامه پروژه توسط مجید مجیدی به عنوان کارگردان مورد وثوق و محبوب رهبری، کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس فیلمهای توقیفیای نظیر دایره و حمید امجد نمایشنامهنویس نوشته شده. نقشها به عهده بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون ایران و داستان فیلم هم مربوط به زندهگی آخرین پیامبر اسلام، “محمد”، است. اما این همکاری و هنرنمایی بومی، جلو دوربین یک فیلمبردار مشهور غربی اجرا و ضبط شده است. “ویتوریو استورارو” فیلمبردار ایتالیایی فیلمهای مثل “اینک آخر الزمان” و “آخرین امپراتور” وظیفه ثبت تصاویری را داشته که توسط سه فیلمنامهنویس ایرانی درباره زندهگی پیامبر اسلام نوشته شده. استورارو که توسط مجیدی “فیلسوف” خطاب شده، البته حضورش در این پروژه را تنها مربوط به یک کار حرفهای معمول با قرارداد مالی کافی نمیداند و با تعریف کردن یک خاطره، به آن شکل قضا و قدری معمول روایتهای مذهبی را میدهد. “استورارو” در مصاحبهای گفته “وقتی خواندن کتاب درباره زندهگی محمد را به پایان بردم، ناگهان با ایمیلی از طرف گروهی ایرانی مواجه شدم که قصد داشتند درباره همین پیامبر فیلمی بسازند.” او این ایمیل را تحقق یک “رویای جادویی” عنوان میکند. رویایی جادویی که برعکس دیگر پروژههای به اصطلاح فاخر و درجه الف، بودجهاش نه میلیارد تومانی، که میلیارد دلاری بوده و مجیدی قصد دارد آن را برای رقابت با آثار درجه یک هالیوودی مثل نوح اکران کند.
جورج کلونی در نقش ابوطالب!
تازه ترین خبر این است: سوپراستار سینمای آمریکا که یکی از تهیه کنندگان فیلم “آرگو” هم بوده، برای حضور در نقش “ابوطالب” تقاضای بیست میلیون دلار کرده است.
شاید تا اینجای روایت فقط آن تعریف اشتباه و غلط از واژه “استقلال” دچار خدشه شده باشد، اما در آخرین پرده، یک کارگردان گمنام قطعه گمشده پازل را ناخواسته به نمایش میگذارد؛ بودجه! بودجهای که به خاطر حضور افراد غیرایرانی لازم است که به ارز رایج کشوری دیگر تامین شود و در اختیار گروه سازنده قرار گیرد. عوامل حرفهای و غیرایرانی پروژههای مثل رستاخیز و محمد، بدون دریافت دستمزد معمولشان که به دلار است، به طور طبیعی، حاضر نخواهند بود با پروژهای همکاریبکنند؛ حتی اگر آن پروژه “رویای جادویی”شان باشد. احمدرضا گرشاسبی که در دهه اخیر، کمکار و در انزوا بوده است، بعد از نمایش جدیدترین ساختهاش در سفارت سابق آمریکا یا همان لانه جاسوسی، از مسوولان گلایه میکند که چرا به او برای ساخت پروژهای به نام “ابوطالب” بودجه کافی ندادهاند تا او هم سهمی در معرفی اسلام به دنیا داشته باشد. گرشاسبی بیآنکه خود بداند، بخش مغفول مانده چنین پروژههایی را زیر نورافکن قرار میدهد. فیلمها و پروژههایی که نه توسط بخش خصوصی که توسط نهادهای دولتی و حکومتی ساپورت میشوند و بودجهشان دقیقا از جیب مردم تامین میآید. بدون اینکه راوی زندهگی مردم باشند یا در شکل اقتصادیاش با فروش محصولشان در بازار بتوانند بودجه قرض گرفته شده را به جای اولیه برگردانند. وام بلاعوض حکومت از جیب مردم در اختیار هنرمند خودی قرار میگیرد تا با همکاری هنرمندان طراز اول دنیا، مبلغ تفکری حکومتی باشد. گرشاسبی که برای نقش “ابوطالب”، “جورج کلونی” سوپراستار هالیوود را انتخاب کرده، در نشست خبری تازهترین فیلمش گفته “ با مدیربرنامههای جورج کلونی تماس گرفتیم و این بازیگر را راضی کردیم تا با گرفتن فقط بیست میلیون دلار در نقش ابوطالب حاضر بشود!” بیست میلیون دلاری که قرار است در اختیار یک هنرپیشه آمریکایی قرار گیرد تا نقش یک کاراکتر عرب را در فیلم کارگردانی ایرانی باز کند، از جیب مردمی هزینه میشود که محصولات فرهنگی عرضه شده برایشان، کپی درجه چند از سریالهای آمریکایی نظیر مدرن فامیلی است.
پول مردم، هنرمند غربی و تفکر حکومتی! در این چرخه و معادله، کاملا مغبون و ضرر کرده مشخص است. حکومت، تفکر و ایدئولوژیاش را با زرق و برق بیشتر عرضه میکند. هنرمند غربی به شکل حرفهای پول میگیرد و کارش را انجام میدهد. هنرمندان ایرانی هم از اعتبار همنشینی با همکاران سرشناس غربیشان نفع میبرند، هم از بودجه بزرگ در اختیارشان. این میان مردم، در معاملهای ناخواسته شرکت میکنند، بابتاش پول میدهند و آخر نه محصولی معرف فرهنگ و اوضاع و زندهگیشان تولید میشود و نه در بازار راکد فیلم ایرانی در دنیا، یک سنت به خزانه خالیشان برمیگردد.