یک سانی شگفت انگیز
امروز ۲۲ بهمن ماه، سالروز سقوط شاه و روز سقوط مبارک است با ۳۲ سال فاصله. آیا این تکرار تاریخ است؟ تشابه آنقدر زیاد و یک سانیها چنان مکرر است که تو گویی این دو انقلاب اصلا همزاد بودهاند: هر دو سخت آمیخته با شوری حماسی، هر دو سخت در آمیخته با بیم. هم شاه و هم مبارک امریکا را مسوول اصلی سقوط خود میبینند. ایرانیان و مصریان هر دو امریکا را مسوول استبدادی شناختند که برکشورشان تحمیل شد. مردم مصر هنوز دارند در میدان تحریر میرقصند و پای میکوبند. احساس آن مردم را با تمام ذرات وجودم حس میکنم. این همان حسی است درست ۳۲ سال پیش در چنین روزی در خیابانهای تهران در جانم دویده بود. آن روز من در میانه میدان بودم پر پروازم رقص کنان سر به به خورشید میسائید.
۳۲ سال پیش در چنین روزی، ما فدائیان همراه با مردمی که در تمام عمر، جز ترس و نفرت از یک سلطنت ساواکی، هیچ چیز دیگر را تجربه نکرده بودند، فریاد زدیم حالا “بعد از شاه نوبت امریکاست”؛ همه فشار آوردیم که دستگاه حکومت پهلوی و تمام کارگزاران آن “تسخیر” نشوند “در هم شکسته” شوند. فشار مردم، و نه فقط فدائیان، بر آیت الله خمینی، بر دولت بازرگان، همه و همه در سمت تندروی بیشتر بود. اعدامها و سرکوب بی امان کارگزاران رژیم شاه خواست مشترک تودههای زحتمکش بود و در عمل سیاسی ما بازتاب مییافت. روزنامهها پر شد از عکسهای سران اعدام شده رژیم سرنگون شده.
گرچه مسیر و خصلت رویدادها در ایران و مصر تا روز ۲۲ بهمن یکسانی خیره کننده دارند؛ اما اصلا بر این نظر نیستم که از این جا به بعد سیر رویدادها در مصر هم الزاما در همان سمت، و با همان خصلتی، پیش خواهد رفت که در ایران رفت. گرچه به هیچ وجه باور کردنی نیست که این حد از سرکوب و خشونتی که پس از انقلاب تا ده سال بعد مدام در ایران شدت بیشتر یافت الزامی و گریز ناپذیر بوده است.
مسیری که ایران پیمود
مسیری که ایران پیمود ۳ عامل تعیین کننده داشت:
۱- پس از انقلاب ایران نگاه ریگانی و تاچری بر سیاست بین المللی غالب شد و مقابله خونین با حاکمان جدید را در دستور قرار داد. حاصل این سیاست در وجه عمده در قالب تحمیل جنگ از سوی عراق بر ایران رخ نمود. جنگ ۸ ساله در کژسازی مسیر تکامل رویدادها بیش از هر عامل بین المللی دیگر تاثیر مخرب داشت.
۲- هم سیاست و هم روحیه حاکم بر عمده ترین نیروهای سرنگون کننده حکومت شاه چنان بود که قدرت غرب را عمیقا علیه خود میپنداشت و فریادهای مصلحینی که گسترش بعد “ضدامپریالیستی انقلاب” را به صلاح نمیدیدند بشدت تضیعف و منزوی شد. تسخیر سفارت امریکا و گروگان گیری کاری ترین ضربات به بعد “آزادیخواهانه” انقلاب ایران بود.
۳- نیروهای سکولار و مدرن گرایانی که شمارشان در مقابل اسلام گرایان پیرو آیت الله خمینی چیزی حدود یک به ده بود، منشعب شدند و بخشی به سوی مبارزه با اسلام گرایان و بخشی به اتحاد با اسلام گرایان روی آوردند. هیچ یک از این دو رویکرد ثمر نداد و اشتباه بود. به خصوص روی آوردن به مبارزه مسلحانه و تولید فضای تروری که رواج داده شد تمام راهها را بر تکامل مسالمت آمیز مناسبات اقشار سنتی و مدرن بست و فرار و مهاجرتی بکلی بیسابقه را بر کشور تحمیل کرد.
سوال بسیار مهمی که امروز فراروی تمام تحلیل گران تحولات اوضاع مصر قرار گرفته پیش بینی روندی است که در آینده مصر خواهد پیمود. آیا مصر به ناگزیر تجربه تلخ ایران را طی خواهد کرد؟ یا این در هم چنان هنوز باز است که مصر به راه ترکیه برود؟ آیا میتوان امیدوار بود که قواعد دموکراسی توسط تمام اقشار جامعه مصر محترم شمرده شود؟ آیا این خطر منتفی است که حکومت منتخب مردم مصر، که از درون انتخابات آزاد شکل میگیرد، با مداخله و حمایت خارجی، و یا با تکیه بر ترور و خشونت، شکسته و پایمال نشود؟
ظرفیتهای مصر
ظرفیتهای وضع حاضر، برای اجتناب مصر از تکرار تلخیهای تجربه ایران، دلگرم کننده است. زیرا:
- درک پرزیدنت اوباما و نگاه مسلط بر جهان غرب با نگاه حاکم بر آن دنیا در اوایل دهه ۸۰ از ریشه متفاوت است. او به طور تحسین برانگیزی حس سرکوفت خورده ی و تحقیر شده مردم مصر و دیگر کشورهای عربی و اسلامی را میشناسد و اهمیت مشارکت این مردم در حل و فصل مسایل منطقه و جهان را درک میکند. حس میکنم ک او میداند و میفهمد که بدون این مردم، و یا با تحقیر و سرکوب آنان، تحت عنوان تروریسم یا هر عنوان دیگر، دنیا امن تر نخواهد شد. نا امن تر خواهد شد.
تجربه تلخ ایران و سپس عراق بعد از اشغال به غرب آموخته است که دامن زدن به ترس از اسلام و ترویج بیم از مشارکت قشرهای اجتماعی وسیعی که روحیه و ارزشهای اسلامی را به عرصه عمومی و نظام سیاسی منتقل میکنند، فقط به یک جا منتهی میشود: به حمایت از رژیمهای پلیسی و فاسد سکولار؛ حمایتی که حاصل آن رواج غرب ستیزی و رسوخ نفرت از “سلطه” در وجدان شهروندان جوامع اسلامی است.
انقلاب مصر، برخلاف انقلاب ایران، در دورانی رخ میدهد که اندیشههای سلطه جویانه، نظامی گرانه و زور گویانه محافظه کاران جدید تضعیف شده و انحصار قدرت را در غرب از دست داده است. ترس غرب از جایگزین شدن اراده شهروندان به جای اراده نظامیان و امنیتیها در کشورهای اسلامی، نسبت به دوران سلطه محافظه کاری جدید تا حد محسوس، تعدیل شده است. اگر ۳۰ سال پیش انقلاب مصر رخ میداد کاملا قابل تصور بود که اندیشه تاتچری-ریگانی براه اندازی یک جنگ منطقهای با تحریک و حمایت توسعه طلبی اسرائیلی و “بازی” ناسیونالیسم قومی را در مرکز توجه قرار دهد. بیاد آوریم که این محافل وقتی در ایران جنبش اصلاح طلبی پا میگرفت و از “گفتگوی تمدنها” صحبت میشد، آنها از “محور شیاطین” صحبت کردند و طرحهای حمله نظامی درچیدند. امروز خوش بختانه از دست این محافل، جز یک “ ابراز نگرانی عمیق”، فعلا کار دیگری ساخته نیست.
انقلاب مصر، برخلاف انقلاب ایران، در فضایی رخ میدهد که همه قدرتهای جهانی، منطقهای و داخلی میفهمند و میکوشند ارتش مصر بیطرف بماند تا ساختار قدرت آن متلاشی نشود. تحلیل مواضع و واکنشهای بازیگران اصلی داخلی و خارجی مدلل میکند که این حقیقت پذیرفته شده است که حاصل مداخله ارتش یک چیز بیشتر نیست: باز کردن راه برای فروریختن آن و شکل گیری نیروهای مسلح بشدت ایدئولوژیک و مهاجمی که قادر است یک استبداد سیاه را بر کشور تحمیل کند. گرچه هنوز با قطعیت نمیتوان گفت که اجتناب از چنین وضعیتی تضمین شده است، اما به روشنی دیده میشود که تلاشهای مسوولانه با درایت و هشیاری برای جلوگیری از این وضعیت در جریان است. نیروهای سیاسی مصر تا اینجا نشان دادهاند که مشتاق نیستند روندهای خونین و پرخشونتی که در جریان تحول در ایران و یا در عراق پیش رفت در مصر تکرار شود.
انقلاب مصر از پی انتخاباتی بشدت مضحک و کاملا قلابی انکشاف یافته است. نیروهای سیاسی مخالف در مصر در انتخابات قبلی هم آمادگی داشتهاند، هرگاه حکومت کمی عقب بکشد، مسیر تحول را از صندوق رای عبور دهند. رفتار و زبان نیروهای مخالف مبارک ضدیت با مشارکت همگانی و نفی نهاد انتخابات برجسته نیست. جالب است که ابراز بیم و نگرانی از امکان سلطه اسلام گرایان تندرو از طریق پیروزی در انتخابات آزاد بیش از همه در غرب از سوی محافل نزدیک به محافظه کاری نو ترویج میشود.
مصر و ترکیه با یک دیگر در دهههای اخیر گسترده ترین روابط را داشتهاند. تاثیر راه ترکیه در مصر بیش از سایر کشورهای منطقه است. راه ترکیه برای فعالان مصری راهی شناخته شده تر است. تجربه ایران در مصر حضور ملموس ندارد. حضور سیاسی، معنوی، فرهنگی و اقتصادی ایران در عراق اصلا با حضور ایران در مصر قابل مقایسه نیست. واکنش سران اسلام گرای مصر در قبال حرفهای رهبران جمهوری اسلامی ایران، که کوشیدند انقلاب مصر را با عنوان “بیداری اسلامی” و یا با خصلت “ضدامریکایی” معرفی کنند، دلگرم کننده بود.
دشواریهای کلان مصر
با این همه مصر از امروز، با فاصله ۳۲ سال از ایران، به همان راه بغرنج و پرکشاکشی گام نهاده است که ایران ۳۲ سال در آن پیش گام نهاد. بیداد فقر، بار سنگین نفرتی سالدار که حاصل کشمکشی ۶۰ ساله با اسرائیل است، ضعف فرهنگ گفتگو و مدارا، بیگانگی و غریبگی گرایشهای سکولار و دینی، شکل نایافتگی و بی تجربگی احزاب مدرن سیاسی، شکاف دهشتناک سنت و مدرنیته و غربت و فاصله وسیع ترین لایههای جامعه مصری از ارزشها و رفتارهای پذیرفته شده در جوامع غرب، روند یک توسعه متوازن و سنجیده به سوی دموکراسی را دشوار میکند.
شک نیست که تاریخ، جامعه مصری را نیز همانند کشور ما به جامعهای دو پاره، و با کوهی از سوء ظن به یک دیگر، تقسیم کرده است. جامعهای که در یک سوی آن اکثریت بزرگ تودههای کم آشنا با ارزشهای جامعه مدرن و در سوی دیگر آن توده ی کم شمارتری، اما آشنا با ارزشها و رفتارهای امروزی، سکنی گرفتهاند. در مصر نیز شک نیست که میزان تحمل مدارا در دو سوی شکاف اصلا یک سان نیست. به ویژه مقاومت اقلیت اجتماعی برای از دست ندادن امتیازات و مواهب خود بسیار جدی است. مواجه شده و زمینه غلبه روحیه ترس و مقابله گسترده میشود.
در نخستین دورههای تجربه انتخابات آزاد، ریسک کاهش متقابل تحمل و مدارا، ریسک زایل شدن جوانههای اعتماد میان گروههای برنده و بازنده در انتخابات بسیار جدی است.
جدال میان سنت و مدرنیته در ایران پس از انقلاب راهی بس خونین و با تولید نفرتی عمیق، به قیمت از دست رفتن جانهای بیشمار و نابودی بیحد ثروت اجتماعی همراه شد. نزدیک بیست سال کشید تا نخستین جوانههای امکان همزیستی دوباره دو گرایش با توسل به صندوق رای از نو گشوده شود و هنوز تا امروز این امکان به واقعیت گذر نکرده است. راهبردهای سیاسی گونه گون ممکن است برای این گذر به کار گرفته شوند. اما این این راهبردها، هرچه باشند، وقتی موفقاند که نه تنها با خشونت نیآمیزند، بلکه طرد و انزوای خشونت گرایان، در هر دو سو، را در مرکز توجه قرار دهند. زمینههای ملی، منطقهای و جهانی برای انقلاب مصر، در مقایسه با انقلاب ایران، بسیار مهیاتر و گذر به “همزیستی اجتماعی از طریق توسل به صندوق رای”، با هزینههای بسیار کمتر کاملا متصور است. این هزینه کمتر و کمتر خواهد شد هرگاه رهبران نیروهای سیاسی مصر، در هر دو سوی شکاف، نشان دهند که بار مسوولیت سنگینی که از امروز، ۲۲ بهمن ماه ۱۳۸۹، برای جهانیدن مصر از مهلکه، بر عهده گرفتهاند، را بیش از طرف مقابل بر دوش خود احساس میکنند.
پس نوشت
تحلیل مسیر آتی انقلاب مصر و تحولات منطقه، بدون تجزیه و تحلیل تاثیر این تحولات بر اوضاع منطقه، به ویژه روند جنگ و صلح در خاورمیانه قطعا ناتمام است. بحث در این زمینه اما خود محتاج فرصتی دیگر است.
منبع:ایران امروز