پرسش بنیادین در 27 سالگی انقلاب

نویسنده

maryamshabati.jpg

چند سالی است که روزهای دهه فجر را با یادآوری خاطراتی ضدونقیض می گذرانم.خاطراتی که هریک در دوران های مختلف زندگی من به عنوان یک فرد متولد سال 1357 می توانسته جای گیرد. دهه فجر نوجوانی ام سرشار از رنگ بود و دوستی و شیطنت. روزهایی که با علاقه و شور نوجوانی، کلاس درس مدرسه را با کاغذهای رنگی آذین می بستیم و کارجمعی و دوستی را در گروه های شعر و نمایش تمرین می کردیم.نسل من آن روزها عنوان پرطمطراق “نسل انقلاب” را یدک می کشید و در سایه شور نوجوانی از بزرگان مدرسه می آموخت که باید ارزش های انقلاب را سرلوحه خود سازد.بزرگتر که شدم دیگرروایت تاریخ کتاب های دبیرستان تنها مرجع دانسته هایم از انقلاب نبود و خواندن و تامل کردن های خارج از کلاس درس عاملی شد تا چراغ سئوالات زیادی در ذهنم روشن شود.از اطرافیان می پرسیدم اما پاسخی شایسته براین پرسش نمی یافتم که “ برای رسیدن به چه الگو و آرمانی انقلاب کردید؟”.

فرزند انقلاب بودم و نمی دانستم که رسالت فرزندی ام چیست! قرائت رسمی انقلابیون قانع ام نمی کرد وقتی پیش چشم می دیدم که درعمل به این قرائت نه نشانی از آزادی است و نه ردپایی از اندیشه می توان درآن یافت.تجربه ای ملموس از دوران پیش از انقلاب نداشتم و البته دانسته هایی که با خواندن حاصلم شده بود نیز ذهن جوانی ام را با انتقاد از آن دوران و آن حکومت همراه ساخته بود. پس ساختار پیشین را یکسر در پرسش های جوانی ام به کناری نهاده و چشم بر ساختاری که از دل انقلاب برآمده بود دوخته بودم؛”جمهوری اسلامی ایران”.

می گفتند جمهوری اسلامی برای “نفی خشونت” آمده و من با بهت خشونتی که در سالهای تثبیت انقلاب بر مخالفین رفت را پرسشگرانه می شنیدم و می خواندم و پروای پرسیدن نمی یافتم. می گفتند رسالت انقلابیون “براندازی استبداد” بود. استبداد پادشاهی از بین رفت اما گویی انقلاب قادر نشد تا استبداد نهادینه شده در ذهن مردمان این دیار را نیز در زبانه های انقلاب بسوزاند و چنین شد که در سالهای پس از انقلاب تکثر اندیشه مذموم خوانده شد و آزادی بیان همچون گنجینه ای فراموش شده در صندوقچه انقلابیون جاماند. می گفتند انقلاب برای “احیای ارزش های اسلامی” آمده و من هرسال مدفون شدن ارزش های اسلام اصیل را در زیر آوار خرافات و ریا بیش از پیش می بینم. می گقتند انقلاب برای “تکریم شهروندان ایرانی” آمده است تا دیگر ساکنان کاخ های سلطنتی مردمان این سرزمین را برده نخواهند، اما چندسالی است که شانه های افتاده و کمرهای خم شده ایرانیان را در زیربار سنگین فقر و فشارهای مضاعف اقتصادی و اجتماعی می بینیم و سکوتی بر سکوت های پیشین آوار می کنیم.

27 سال از انقلاب اسلامی مردم ایران گذشته است. زمانی به اندازه زیستن و بزرگ شدن و آموختن یک انسان 27 ساله. در 27 سالگی انقلاب شایسته است که تریبونی رسمی، آسیب شناسی انقلاب را آغاز کند.در این 27 سال هرساله پای سخن بخشی از انقلابیون نشستیم و قرائت رسمی از انقلاب شنیدیم. این روزها عزیزی می گفت ‹من انقلاب را در سطر سطر کتاب” از کاخ تا زندان” آذر آریان پور فهمیده ام؛ بی رحم و خشن.› و عزیزی دیگر در مقابل اما برایم از “ضرورت انقلاب می گفت و بایسته های لاجرم سال های اول انقلاب”. و من همزمان با آغاز دوباره جشن های سالگرد انقلاب یک جمله در ذهنم جولان می دهد و آن اینکه “هرآنچه سخت و استوار است روزی دود می شود و به هوا می رود” و این پرسش در پس این جمله می آید که آیا براستی زمان آسیب شناسی انقلاب اسلامی مردم ایران هنوز فرانرسیده است؟ و شنیدن پاسخ منفی به این پرسش را مترادف با یک حقیقت می دانم:” صداقت کیمیایی دست نیافتنی است.”

منبع:ادوار نیوز