فیلم صداها روایتی نو دارد و می کوشد با شکستن ساختار زمان در روایت تجربه ای تازه انجام دهد. این فیلم پس از نمایش واکنش مختلف مخاطبان را بر انگیخت.
فرصتی برای تامل
کارگدان: فرزاد موتمن- نویسنده: سعید عقیقی- مدیر فیلمبرداری: داریوش عیاری- تدوین: فرامرز هوتهم- طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسایی- تهیه کننده: پرشین فیلم- بازیگران: رضا کیانیان، آتیلا پسیانی، رویا نو نهالی، پگاه آهنگرانی،طنازطباطبایی، نازنین فراهانی.
خلاصه داستان: مردی در یک ساختمان به قتل می رسد. داستان از انتها به ابتدا روایت می شود. همه ساکنین آپارتمان درگیر داستان می شوند. آنها نه نگران قتل بلکه از بابت کارهای خود از پلیس می هراسند و نگران هستند.
فرزاد موتمن پس از ساختن فیلم شب های روشن که هنوز بهترین فیلم او محسوب می شود به تولید فیلم های تلویزیونی و سفارشی روی آورد. فیلم پیشین اش جعبه موسیقی فیلمی معناگرا و مذهبی بود که چندان با واکنش های مثبتی رو به رو نشد. او مترصد فرصتی بود تا به سینمایی بازگردد که دوست می دارد. بنابراین صداها را بر اساس فیلمنامه ای از سعید عقیقی ساخت. فیلمی که به قول خود موتمن بازگشت او به ژانر محسوب می شود.
عقیقی به سبک سینمای نوین کشور های امریکای جنوبی از شیوه روایت معکوس در روایت استفاده کرده است. یعنی ما ابتدا با نتیجه داستان که قتل است رو به رو می شویم و در ادامه داستان روندی معکوس را ادامه می دهد. موتمن و عقیقی توانسته اند به این وسیله تماشاگر را از تعلیق در روایت دور کنند و توجه او را بیشتر به سمت چگونگی رخداد حوادث معطوف دارند. داستان با نزاع دو مرد شروع می شود. دو مردی که همسر پیشین و امروز یک زن هستند و بر اثر اتفاقی یکدیگر را ملاقات می کنند.
آنچه در داستان این فیلم نقشی اساسی را بر عهده می گیرد عنصر صدا ست. صدا رابط میان حلقه های مختلف داستان با یکدیگر می شود. آپارتمان های مختلف این ساختمان اصولا به واسطه همین مسئله درگیر داستان می شوند.
یکی دیگر از ویژگی های فیلم صدا ها در این نکته نهفته که فیلم به هیچ وجه لوکیشن آپارتمان را ترک نمی کند. ما دائم داخل واحد های مختلف سرک می کشیم و دوباره به واسطه ای دیگر به نقطه اولیه باز می گردیم.
در این میان حتی شاید اتفاقات مجزای هر یک از این واحد ها در پیشبرد داستان نقشی نداشته باشند اما موتمن کمک می کند تا ما بتوانیم به تصویری اجتماعی و نمونه وار از جامعه امروز دست یابیم. دوربین عیاری دائم در میان شخصیت ها می لولد و انها را همچون زندانیانی محبوس در چنبره زندگی هاشان به نمایش می گذارد. نکته جالب تر اینکه گویا هریک از این آدم ها در دیوار های خانه شان فرو رفته اند. اگر به حرکت های گردشی دوربین دقت کنیم درمی یابیم که این نکته تا چه اندازه خود را نشان می دهد.
موتمن ما را دچار سرگیجه می کند. دوربین دائم می چرخد و در عمل تصویر یک باتلاق را پدید می آورد. بازی خوب بازیگران نیز در این راستا بی تاثیر نیست. ما با ادم هایی رو به رو هستیم که گویا همگی گناهکارند. آنها دائم عذاب می کشند و رنج این عذاب را به وضوح می توان در چهره و گویش آنها حس کرد. این آدم ها از روزمرگی خود در عذاب هستند و فیلمساز می کوشد در ایجاد رابطه ای دوسویه این حس را به بیننده نیز منتقل کند.
اگر داستان را بخواهیم خطی درنظر بگیریم تا تحلیل نویسنده و کارگردان را کامل کنیم به این نتیجه می رسیم که در نهایت همین روزمرگی ها و زندگی تکراری شخصیت ها انها را مرتکب به قتل می کند. آنها اگرچه در انجام قتل شریک مستقیم قاتل نیستند اما با شیوه زندگی خود به طور ناخواسته روی آن تاثیر می گذارند. کارگردان به سمتی رفته که این نکته به تماشاگر هم منتقل شود. یعنی اگر ما می توانیم در روزمرگی ادم ها شریک شویم چرا نتوانیم حس تجربه گناه مشترک آنها را از سر نگذرانیم.
رضا کیانیان در این فیلم مثل همیشه خوب است. او برای اولین بار در این فیلم همبازی آتیلا پسیانی می شود. صحنه رویارویی انها به این سبب بسیار جذاب به نظر می رسد. رویا نونهالی نیز بازی کنترل شده از خود ارائه می دهد. در این میان بازیگر جوانی به نام طناز طباطبایی در فیلم ظاهر شده که همپای دیگر بازیگران حرفه ای فیلم حس های توامان همچون تلخی و سرزندگی جوانی را به مخاطب خود منتقل می کند. چهره او لحظاتی شیطنت جوانی را به همراه دارد و در دقایقی بعد حسی از اضطراب که پیشامد حوادث مختلف است.
موتمن در این فیلم توانسته به ژانر دلخواه خود باز گردد. تریلری که در اولین فیلم اش هفت پرده نیز آن را آزموده بود. نکته جالب اینجاست که هفت پرده هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.