جشنواره ♦ پرونده بیضایی /3‏

نویسنده
پیام رهنما

این نویسنده هنر روز در تهران مخالف فیلم بیضایی است…. دلیل هم می آورد : گلایه‌های بیضایی به وضع موجود ‏سینمای ایران از وضوحی که به قصد آگاهسازی است به سمت اغراق پیش می‌رود و کم‌کم به غر زدن شبیه می شود… ‏

beizaee3b.jpg

‎ ‎بهت مخاطب‎ ‎

شوروهیجان تماشای فیلم جدید بیضایی رادرمیان همه اهالی سینمادوست فقط با یک نگاه گذرامی شد دید. فیلمی که به ‏گفته هیات انتخاب ومجریان دولتی به عنوان نقطه عطف جشنواره محسوب می شود. ردوبدل شدن اسکناس های ‏چندهزارتومانی برای تهیه بلیط “وقتی همه خوابیم” گرمای مثال زدنی وهمیشگی خودرا حفظ کرده بود. درمیان شلوغی ‏وازدحام تماشاگران به سالن انتظار سینما آزادی راه پیدا می کنیم تا پس از لحظاتی شاهد یکی دیگر ازمانیفست های ‏استاد درمورد موضوع جذابی همچون پشت صحنه سینما باشیم. درب سالن باز می شود. فیلم شروع شده، تصویر، ‏تصویر، تصویر ودرمیان بهت تماشاگران به تیتراژپایانی می رسد. این فیلم نیز به مانند سایر فیلمهای بیضایی پیش از ‏اینکه فیلمی در ژانر به خصوصی باشد یک “فیلم بیضایی” است. شیوه روایت بیضایی که شامل دیالوگهای خلاصه و ‏کپسول شده، بازی‌های اغراق شده و پر جلوه و زوایای دوربین نامعمول و در کل وضعیتی کابوس‌وار است در این فیلم ‏نیز به وضوح قابل مشاهده است. اما تفاوت این فیلم با آثار قبلی بیضایی در “فیلم در فیلم” بودن آن است. بیضایی به ‏هجو آن بخش از سرمایه‌گذاران سینمایی که در واقع تاجر هستند پرداخته و آنها را تا حد سودجویانی که فقط به دنبال ‏منافع مالی هستند، پایین آورده است. این رفتار بیضایی، به نوعی واکنش او نسبت به بلاهایی است که در سینما بر ‏سرش آمده است. بلاهایی که باعث شد بارها و بارها در ساخت فیلم قبلی‌اش “پرتگاه” تاخیر بیافتد و در نهایت نیز ناتمام ‏بماند. بیضایی “وقتی همه خوابیم” را به این شکل فیلم در فیلم ساخته که تا گذشت یک سوم آن همه چیز عادی و به خوبی ‏پیش می‌رود و پس از گذشت یک سوم از فیلم است که ناگهان با تغییر فضای فیلم، متوجه می‌شویم که شاهد یک فیلم در ‏فیلم هستیم. بلبشویی که کارگردان از این لحظه با هجو و تاکید توامان وارد فیلم می‌کند به وضوح قصد دارد به بیننده ‏بفهماند که همه چیز در سینما (یا حداقل سینمای کشور ما) تا زمانی که فیلم به اختیار کارگردان است درست پیش ‏می‌رود و مشکل از جایی شروع می‌شود که تهیه‌کننده یا سرمایه‌گذار خود را به عنوان صاحب‌نظر هنری وارد فیلم ‏می‌کنند. به نوعی بیضایی این شکسته شدن رابطه بیننده با فیلم را دقیقا از جایی شروع می‌کند که تهیه‌کننده وارد ‏اجرائیات هنری فیلم می‌شود و از این رو به زیبایی یک همسانی بین حس آزار دیدن بیننده به علت مخدوش شدن رابطه ‏اش با اثر و حس آزار دیدن کارگردان به علت مخدوش شدن محدوده اختیاراتش ایجاد می‌کند و به نوعی این دو اتفاق را ‏با هم برابر یا به بیانی بهتر به لحاظ حسی به هم نزدیک می‌بیند. ‏

اما هر چقدر تاکیدات بیضایی با فضای پر توهم و تریلرگونه فصول ابتدایی فیلم تناسب دارد و باعث نزدیکی بیننده به ‏فیلم میشود، ادامه دادن همین شیوه به لحاظ عناصر بصری به شکلی که گفته شد در ادامه داستان که فضای رخدادها ‏واقعی‌تر و حتی کمیک‌تر می‌شوند خود را به شکل اغراقی ناملزوم نشان می‌دهد که کارکردی عکس یک سوم اول داستان ‏دارد، یعنی باعث دور شدن بیننده از فضایی که کارگردان ساخته است می‌شود. شاید به همین دلیل است که گلایه‌های ‏بیضایی به وضع موجود سینمای ایران از وضوحی که به قصد آگاهسازی است به سمت اغراق پیش می‌رود و کم‌کم به ‏غر زدن شبیه می‌شوند. در این بین وجوه جذاب فیلم نقاطی است که کارگردان در احترام به شعور بیننده با اشاره ‏کوچکی از آنها می‌گذرد. مثل فصل نهایی فیلم و بزن بزن و عروسی که در حال ساخت است و در لانگ‌شات در ‏اشاره‌ای گذرا اما موثر دیده می‌شود. اگرچه در نهایت، تسلط تکنیکی بیضایی باعث می‌شود فیلم تا پایان چندان آزار ‏دهنده نباشد و اغراق نیست اگر بگوییم حتی فیلمهای ضعیف بیضایی (که این فیلم یکی از آنهاست) از فیلمهای متوسط ‏اکثریت قریب به اتفاق کارگردانان وطنی ما قابل تحمل‌تر هستند. حتی اگر در همه آنها از مژده شمسایی در نقشهایی ‏مشابه استفاده شده باشد. ‏
‏ ‏