این نویسنده هنر روز در تهران مخالف فیلم بیضایی است…. دلیل هم می آورد : گلایههای بیضایی به وضع موجود سینمای ایران از وضوحی که به قصد آگاهسازی است به سمت اغراق پیش میرود و کمکم به غر زدن شبیه می شود…
بهت مخاطب
شوروهیجان تماشای فیلم جدید بیضایی رادرمیان همه اهالی سینمادوست فقط با یک نگاه گذرامی شد دید. فیلمی که به گفته هیات انتخاب ومجریان دولتی به عنوان نقطه عطف جشنواره محسوب می شود. ردوبدل شدن اسکناس های چندهزارتومانی برای تهیه بلیط “وقتی همه خوابیم” گرمای مثال زدنی وهمیشگی خودرا حفظ کرده بود. درمیان شلوغی وازدحام تماشاگران به سالن انتظار سینما آزادی راه پیدا می کنیم تا پس از لحظاتی شاهد یکی دیگر ازمانیفست های استاد درمورد موضوع جذابی همچون پشت صحنه سینما باشیم. درب سالن باز می شود. فیلم شروع شده، تصویر، تصویر، تصویر ودرمیان بهت تماشاگران به تیتراژپایانی می رسد. این فیلم نیز به مانند سایر فیلمهای بیضایی پیش از اینکه فیلمی در ژانر به خصوصی باشد یک “فیلم بیضایی” است. شیوه روایت بیضایی که شامل دیالوگهای خلاصه و کپسول شده، بازیهای اغراق شده و پر جلوه و زوایای دوربین نامعمول و در کل وضعیتی کابوسوار است در این فیلم نیز به وضوح قابل مشاهده است. اما تفاوت این فیلم با آثار قبلی بیضایی در “فیلم در فیلم” بودن آن است. بیضایی به هجو آن بخش از سرمایهگذاران سینمایی که در واقع تاجر هستند پرداخته و آنها را تا حد سودجویانی که فقط به دنبال منافع مالی هستند، پایین آورده است. این رفتار بیضایی، به نوعی واکنش او نسبت به بلاهایی است که در سینما بر سرش آمده است. بلاهایی که باعث شد بارها و بارها در ساخت فیلم قبلیاش “پرتگاه” تاخیر بیافتد و در نهایت نیز ناتمام بماند. بیضایی “وقتی همه خوابیم” را به این شکل فیلم در فیلم ساخته که تا گذشت یک سوم آن همه چیز عادی و به خوبی پیش میرود و پس از گذشت یک سوم از فیلم است که ناگهان با تغییر فضای فیلم، متوجه میشویم که شاهد یک فیلم در فیلم هستیم. بلبشویی که کارگردان از این لحظه با هجو و تاکید توامان وارد فیلم میکند به وضوح قصد دارد به بیننده بفهماند که همه چیز در سینما (یا حداقل سینمای کشور ما) تا زمانی که فیلم به اختیار کارگردان است درست پیش میرود و مشکل از جایی شروع میشود که تهیهکننده یا سرمایهگذار خود را به عنوان صاحبنظر هنری وارد فیلم میکنند. به نوعی بیضایی این شکسته شدن رابطه بیننده با فیلم را دقیقا از جایی شروع میکند که تهیهکننده وارد اجرائیات هنری فیلم میشود و از این رو به زیبایی یک همسانی بین حس آزار دیدن بیننده به علت مخدوش شدن رابطه اش با اثر و حس آزار دیدن کارگردان به علت مخدوش شدن محدوده اختیاراتش ایجاد میکند و به نوعی این دو اتفاق را با هم برابر یا به بیانی بهتر به لحاظ حسی به هم نزدیک میبیند.
اما هر چقدر تاکیدات بیضایی با فضای پر توهم و تریلرگونه فصول ابتدایی فیلم تناسب دارد و باعث نزدیکی بیننده به فیلم میشود، ادامه دادن همین شیوه به لحاظ عناصر بصری به شکلی که گفته شد در ادامه داستان که فضای رخدادها واقعیتر و حتی کمیکتر میشوند خود را به شکل اغراقی ناملزوم نشان میدهد که کارکردی عکس یک سوم اول داستان دارد، یعنی باعث دور شدن بیننده از فضایی که کارگردان ساخته است میشود. شاید به همین دلیل است که گلایههای بیضایی به وضع موجود سینمای ایران از وضوحی که به قصد آگاهسازی است به سمت اغراق پیش میرود و کمکم به غر زدن شبیه میشوند. در این بین وجوه جذاب فیلم نقاطی است که کارگردان در احترام به شعور بیننده با اشاره کوچکی از آنها میگذرد. مثل فصل نهایی فیلم و بزن بزن و عروسی که در حال ساخت است و در لانگشات در اشارهای گذرا اما موثر دیده میشود. اگرچه در نهایت، تسلط تکنیکی بیضایی باعث میشود فیلم تا پایان چندان آزار دهنده نباشد و اغراق نیست اگر بگوییم حتی فیلمهای ضعیف بیضایی (که این فیلم یکی از آنهاست) از فیلمهای متوسط اکثریت قریب به اتفاق کارگردانان وطنی ما قابل تحملتر هستند. حتی اگر در همه آنها از مژده شمسایی در نقشهایی مشابه استفاده شده باشد.