31 سال زبان مادری در ایران

کاوه قریشی
کاوه قریشی

» روز بررسی می کند

سازمان یونسکو از سال ۱۹۹۹ روز 2 اسفند ـ21 فوریه ـ را به نام “روز جهانی زبان مادری” نام گذاری کرده، تا دولت ها و شهروندان جهان را به دادن اهمیت بیشتر به تدریس زبان مادری در مدارس فراخواند. به همین مناسبت “روز” در مصاحبه با صاحب نظران در زمینه مسایل ملتها و قومیت های ایرانی، به عمده ترین نکات مرتبط با این بحث و وضعیت تدریس زبان مادری در کشور پرداخته است.

خانم ایرینا بوکووا،دبیر کل یونسکو دیروز به همین مناسبت طی پیامی که در سایت سازمان یونسکو درج شده است، با ابراز خشنودی از تجربه ده ساله “روز جهانی زبان مادری” بر لزوم آموزش کودکان به زبان مادری و گسترش سیستم آموزشی چند زبانه تاکید کرد.

دبیر کل یونسکو با اشاره به اینکه امسال یازدهمین مراسم گرامیداشت روز جهانی زبان مادری در چارچوب” سال بین الملی نزدیکی فرهنگها” برگزار می شود،تاکید کرده است  که “زبانها ابزار مترقی تحمل و درک یکدیگر و عامل کلیدی برای تضمین زندگی مسالمت آمیز در بین اعضای یک جامعه می باشند”.

 پیام دبیر کل یونسکو به مناسبت روز “جهانی زبان مادری” در حالی منتشر شده که مساله زبان و زبان مادری در ایران،به ویژه طی 31 سال گذشته یکی از جدی ترین چالش های جامعه ایرانی و از اصلی ترین موارد نقض حقوق بشر بوده است.

 

اصل 15 قانون اساسی؛ تعلیقی 30 سال

صالح نیکبخت کارشناس مسایل حقوقی، وکیل دادگستری و از فعالان حقوقی و مدنی کرد، در گفتگو با “روز” با اشاره به اینکه زبان مادری اولین حق فرد است که  در آغاز تولد کسب می کند، می گوید: “این حق نه از بین میرود و نه کاهش مییابد بلکه با افزایش سن افراد و دانایی ها او، استفاده از این زبان به عنوان وسیله ارتباطی وی با دیگران بیشتر و بیشر مورد احتیاج قرار می گیرد. به همین جهت وقتی بچه ها در سن 5 سالگی آماده ورود به کودکستانها و یک سال بعد آماده ورود به مدراس ابتدایی میشوند انتظار دارند همه چیز با همان زبان برای آنان توضیح داده شود و با همان زبان و وسیله با همکلاسی ها و هم سن و سالان خود و معلمان و دیگران ارتباط برقرار کنند. بنابراین اولین حق بشری، فطری و طبیعی انسان آموزش به زبان مادری است که اسناد بین اللملی هم بر این حق انسان تاکید نموده و روز دوم اسفند یا 21 فوریه به عنوان روز زبان مادری تعین شده و هیچ کشوری نمی تواند مدعی رعایت حقوق بشر شود ولی فرزندان خود را از خواندن نوشتن و ارتباط برقرارکردن با دیگران به زبان مادری خود منع کند و یا این زمینه را برای آنان فراهم نیاورد”.

وی با یادآوری نقض حق تحصیل به زبان مادری در بعضی از کشورهای خاورمیانه نظیر ترکیه، به ممنوعیت به کارگیری زبان مادری در ایران می پردازد و می افزاید: “در حالی که در اصل 15 هم قانون اساسی ایران استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس زبان و ادبیات آنها در مدارس آزاد است، با و جود گذشت بیش از سی سال و چهار ماه از تصویب قانون اساسی ایران، هنوز این اصل قانونی به اجرا در نیامده است، درحالی که وقتی صورت مذکرات مجلس و بررسی نهایی قانون اساسی در سال 1358 را می خوانیم و در جریان بحثی که بین مرحوم مولوی عبدالعزیز نماینده مردم بلوچستان و مرحوم دکتر بهشتی نایب رئیس وقت مجلس قرار میگیریم، انگیزه های تصویب این قانون و حوزه های آن تنها محدود به خواندن و تدریس ادبیات این اقوام در مدارس نیست، بلکه مبنای تصویب این اصل با توجه به شرایط تصویب آن، این بوده که دولت در مناطقی که اقوام ایرانی (اقلیتهای ملی مانند کرد، ترک، عرب، بلوچ و ترکمن و غیره) زندگی می کنند، باید زمینه آموزش به این زبان برای کودکان را فراهم آورد تا آنان از این حق فطری و ذاتی خویش بهرمند گردند”.

در اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی، با تاکید بر آزادی زبان های محلی و قومی آمده است: “استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است”.

اما این اصل به اجرا در نیامده آن هم در حالی که برخی از فعالان حقوق بشر و اقوامی ایرانی بر این باورند که حتی در صورت اجرای کامل این اصل هم باز هم حرکتی آنچنانی در راستای احقاق کامل حق بشری استفاده از زبان مادری صورت نخواهد گرفت.

ناصر بولیدی، نویسنده و از فعالان حقوق بشر بلوچ در ایران، در همین راستا در گفتگو با “روز” می گوید: “اصل پانزده هم قانون اساسی  در رابطه با مساله زبان مادری حاوی نکاتی است که در همان حد هم اجرا نشده،در حالیکه این نکات اشاره های بسیار ضعیفی به این حق بشری دارد و حاوی هویت زبانی اقلیتهای ملی و قومی در ایران نیست و توان حل مساله و نیازهای ملتها و اقوام ایرانی از جمله بلوچها را ندارد. در صورتی هم که اصل مورد اشاره اجرا شود، باز چیزی را حل نخواهد کرد، چون این اشاره ضمنی، خواسته های زبانی خلق های غیر فارس را محدود می کند. آنهم به علت اینکه مساله زبان مادری در قانون اساسی به عنوان یک اصل اساسی ذکر نشده است”.

 

ممنوعیت زبان مادری تازه  نیست

با اینکه ممنوعیت “تحصیل به زبان مادری” و جلوگیری از اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی ایران، به ویژه به دوران معاصر ایران و مشخصا حکومت جمهوری اسلامی ایران بر میگردد، اما فعالان ملیت ها و اقوام ایرانی و همچنین فعالان حقوق بشر بر این باورند که این مساله در ایران قدمت بیشتری دارد.

دکتر علیرضا اصغرزاده، استاد جامعه شناسی دانشگاه یورک تورنتو در کانادا و از فعالان حقوق آذربایجان در مصاحبه با “روز” در این مورد می گوید: “کلا در تاریخ جدید ایران و بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه در سال 1925 یک سیاست مرئی و نامرئی که دولت ایران داشته این بوده که زبانهای غیر فارسی را در مملکت از بین ببرد. همین سیاست در زمان رضاخان و در زمان پسرش محمد رضا اعمال شده است. در زمان جمهوری اسلامی هم اعمال شده و هم اکنون نیز اعمال می شود. بنابراین چندان انتظاری نمی شود داشت. از سوی دیگر وظیفه برخی از ادارات آموزش و پرورش و نهادهای آموزشی در دوره های معاصر  این بوده که زبان های غیر فارسی را در مملکت محو و نابود کنند”.

رحمان جوانمردی، حامی و فعال حقوق بشر در ایران نیز بر این باور است که مساله به رسمیت نشناختن زبان مادری در ایران قدمتی بیشتر از دولت جمهوی اسلامی ایران دارد.

وی در گفتگو با  “روز” با اشاره به تجربه های تاریخی جهان و منطقه از جمله در فرانسه و ترکیه، در رابطه با همگون سازی ملی می گوید: “در ایران نیز نیروهایی که میخواستند مدرنیته را جایگزین سنتهای قدیمی نمایند، بیشتر تحت تاثیر تئوری آسیمیلاسیون ملی (همگون سازی ملی) بوده و علیرغم قانون ایالتی و ولایتی مشروطه که پاره ای از حقوق ملی غیر فارسها را در بر دارد، به سیاست یکپارچگی ملی روی آوردند. این سیاست در دوران رضا شاه بشدت دنبال شده و “ممالک محروسه” را که آزادیهایی طبیعی، بدلیل غیرمتمرکز بودن در خود داشت، به کشور یکپارچه و یک بنی ایران آریایی تغییر شکل داد. تئوریسین های این راهبردها بر حکومت مرکزی قوی و یکپارچگی “دولت ـ ملت” مدرن تاکید بسیاری میکردند و بر همین اساس، آزادیهای فرهنگی و زبانی در میان مرزهای ایران را بمثابه خطری که یکپارچگی ملی ایران را تهدید می کند نفی می کردند”.

ناصر بولیدی فعال بلوچ نیز با این نظر که نظامهای حکمرانی در ایران معاصر از زبان مادری به عنوان ابزاری برای “همگون سازی ملی” و تثبیت قدرت حاکمان استفاده کرده اند، موافق است.

وی می گوید: “در دوران معاصر ایران تنها دو نظام سیاسی وجود داشته است، یکی پهلوی و دیگری هم جمهوری اسلامی. در هر دوی این سیستم ها،مسئله زبان  نزد حاکمان ایرانی نکته ای بوده که رژیم خواسته از آن به عنوان ابزاری جهت همگوم سازی ملی استفاده کند. در سیستم های قبل از اینها البته مساله زبان به شکل امروزه مطرح نبوده و کارکرد آن تنها در حد وسیله ای ارتباطی بوده است. اما مشخصا در سیستم های مدرن، ایران از زبان به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت و یا برای تثبیت شکل خاصی از حکومت بر اساس ناسیونالیزم افراطی  استفاده شده است. و گرنه قبل از آن مثلا در عصر قاجاریه، زبان تنها موضوعی اداری و وسیله ای برای ارتباط بوده است نه الزاما عاملی سیاسی”.

صالح نیکبخت نیز با اشاره به اجرای حداقلی مواد مربوط به حقوق اقلیتهای ملی و قومی در ایران با سابقه تاریخی نقض “حق تحصیل و تکلم به زبان مادری” موافق است.

این وکیل دادگستری می گوید: “اگر چه در وضعیت کنونی ایران تا حدودی اجازه انتشار محدود کتاب و روزنامه برای مثال به زبان کردی داده می شود، اما این حق در هیچ دوره ای از تاریخ ایران وجود نداشته. در زمان رضا شاه نه تنها اجازه آموزش به زبانهای قومی داده نمی شد، بلکه حتی در مدارس بچه ها را مجبور می کردند که به لباس فرم مشخص درس بخوانند و اگر با لباس مثلا کردی می آمدند در شهرها ممانعت می کردند که این موضوع در سالهای دهه چهل برای  خودمن پیش آمد”.

از سوی دیگر یوسف عزیزی بنی طرف، نویسنده نیز با اشاره به پیامدهای محرومیت از حق “تحصیل به زبان مادری” در جامعه خوزستان به روز می گوید: “کودک غیر فارس در ایران وقتی وارد کلاس اول دبستان می شود باید دو چیز را بیاموزد: نخست زبان فارسی و دوم الفبای فارسی، در صورتی که کودک فارس فقط الفبای فارسی را می آموزد واین آغاز مسابقه نابرابر در عرصه زندگی میان کودک فارس وکودک غیرفارس است.این آغاز نابرابری زبانی به نظر من اساس نابرابری های فرهنگی، سیاسی واقتصادی آینده این کودک است. من وهمگنان عرب من وقتی وارد کلاس اول ابتدایی شدیم فقط عربی، یعنی زبان مادری ام را می دانستیم و محیط مدرسه که در آن صرفا به زبان فارسی تدریس می شد برای ما بیگانه بود. لذا این محرومیت از ابتدایی ترین حقوق انسانی یک کودک عرب زبان امروزه باعث شده تا در خوزستان شاهد ترک تحصیل حدود 33 در صد از دانش آموزان در مقطع دبستان و 50 درصد در مقطع راهنمایی و 70 درصد در مقطع دبیرستان باشیم. نسبت حضور دانشجویان عرب زبان در دانشگاه ها هم بسیار ناچیز است وقابل قیاس با نسبت حضور دانشجویان فارس در دانشگاه ها نیست  و اساسا قیاس مع الفارق است”.

 

ازخود بیگانگی؛ ارمغان محرومیت از زبان مادری

به عقیده کارشناسان، محرومیت از تحصیل به زبان مادری پیامدهای فرهنگی، روانشناسی واجتماعی  ناگواری به بار می آورد. تاثیرات این امر اما بیش از همه بر ساختار اجتماعی جوامع محروم از تحصیل مشاهده می شود. در بعضی موارد هم پیامد محرومیت از این حق بشری منجر به دامنه دار شدن اختلافات سیاسی و عقیدتی شده است.

دکتر علیرضا اصغرزاده در همین ارتباط با اشاره به افت تحصیلی و ترک تحصیل دانش آموزان و دانشجویان، در مورد تبعات محرومیت از تحصیل به زبان مادری بر جامعه آذربایجان می گوید: “از جمله عوارضی که بدلیل ممنوعیت تحصیل به زبان مادری در ایران گریبانگیر آذربایجان شده است، افت شدید تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان آذری بوده است، چون سیستم آموزشی در ایران بر یک اساس قلدرانه و دیکتاتورمابانه عمل کرده است. از همان مراحل ابتدایی شروع به تحصیل به دانش آموزان القا می شود که زبان شما زبان تحقیری است و زبان فارسی زبان رسمی شماست و باید با این زبان صحبت کنید. این درحالی است که در هیچ جای دنیا حالت مشابهی وجود ندارد و مسایل آموزشی فارغ از تمام متعلقات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بر اساس نظریه های علمی نگریسته می شود،اما در ایران بچه ها به علت اینکه مجبورند زبان مادری خود را از یاد ببرند و با یک زبان بیگانه صحبت بکنند و درس بخوانند، حداقل تاثیری که این موضوع به جا  می گذارد  ترک تحصیل است. وقتی تعداد بیسوادها در جامعه  نیز افزایش یابد مسایل دیگری هم به تبع آن به میان خواهد آمد”.

رحمان جوانمردی، فعال حقوق بشر نیز با اشاره به پیامدهای روحی و روانی محرومیت از تحصیل به زبان مادری می گوید: “پاره ای از محققین معتقدند آموزش بزبانی که اطرافیان یک کودک با آن صحبت می کنند باعث رشد روانی و سلامت روحی شده و عکس آن  میتواند مشکلات روانی برای کودک ایجاد کند. کودکی که اولین کلمات را برای تعریف و تفهیم اطراف خود از زبان مادر یاد میگیرد، در تغییر انها به کلمات و آواهای دیگر مشکل خواهد داشت. تلاش برای پاک کردن ذهن کودک از آموزه های پایه ای و اولیه میتواند بشدت مخرب و نابود کننده باشد. کودک برای تفکر و اندیشه احتیاج به مفاهیم دارد، این مفاهیم، زمانی که در دوران رشد بیشتر شوند، برای کودک ایجاد اختلال در اندیشه در پی دارند”. 

دکتر ناصر بولیدی از فعالان بلوچ هم با اشاره به اهمیت زبان و زبان مادری در شکل گیری ساختار شخصیتی فرد، در باره پیامدهای محرومیت از آن می گوید: “اساسا زبان یک مساله شخصیتی و فردی است. به عنوان مثال در ایران هنگامی که فرد غیر فارس به مدرسه می رود غیرمستقیم به او گفته می شود که زبانش کامل نیست و بایستی یک زبان دیگر را فرابگیرد. در واقع دولت ایران در دوران معاصر از طریق تشکیل یک سیستم تبعیض آمیز، باعث شده افراد غیر فارس در مراحل متفاوت، به مراتب مورد تبعیض قرار بگیرند که مسلما در ساختار شخصیتی آنها و بعدها در کل ساختار اجتماعی و فرهنگی تاثیرات بسیار ناگواری به بار خواهد آورد”.

وی با اشاره به نقش زبان مادری در روحیه تسامح و بی توجهی به این امر می افزاید: “حتی گاهی از زبان فارسی به عنوان ابزاری برای سرکوب استفاده و نهایتا باعث از بین رفتن تسامح ملی و گاها به  وجود آمدن تنشهای سیاسی شده است”.

اما اساسا دولتها در قبال شناسایی و تضمین سطح و عمق حقوق بشر به ویژه حق آموزش به زبان مادری تعهداتی دارند که نقض آنها پیامدهایی برای آن دولتها به بار خواهد آورد.

دکتر صالح نیکبت کارشناس مسایل حقوقی و وکیل دادگستری درباره پیامدهای حقوقی نقض حق “تحصیل به زبان مادری” برای دولت ایران می گوید: “البته نقض حقوق بشر در کشورهایی مانند ایران و ترکیه و سوریه و سایر کشورهای خاورمیانه، محدود به این مورد نیست،اما با این وجود یکی از موارد نقض این حقوق و از جمله آموزش به زبان مادری این است که زمینه آسیمیلاسیون در ملتهای غالب به وجود می آید و انچه که در دنیا برای جلوگیری از آن فعالیت و هزینه میشود و آن نگهداری فرهنگ ها و تمدنهای کهن ولو کوچک میباشد در این مورد به صورت علنی پایمال میشود. بدون شک نقض این حق یکی از مواردی است که همواره توسط مجامع بین المللی به دولت ایران تذکر داده میشود اما ظاهرا همواره جواب این دولت به این مسائل، رد و انکار بوده است”.

 

زبان مادری باید اجباری شود

برخی اما بر این باورند که در ایران نه تنها باید زمینه‌های شکوفائی زبانهای گوناگون مردم ایران فراهم باشد، بلکه باید آموزش زبان مادری درست بمانند زبان فارسی اجباری شود و فارسی زبانان را نیز وادارکرد تا یک زبان دیگر را هم بیاموزند.

ناصر بولیدی نویسنده و فعال بلوچ در این باره می گوید: “مسلما باید در منطقه بلوچستان یادگیری زبان مادری برای تمام ساکنان آن اجباری شود. آن هم نه به شکل تحقیر آمیزی که قانون اساسی هم اکنون مطرح کرده، بلکه به عنوان یک امکان و حق عادی به موضوع زبان مادری پرداخته شود. یعنی همزمان و هم شان با دیگر زبانهای کشور به شکل اجباری باید آموزش داده شود.عدم توجه به این امر باعث ایجاد تنش و از بین رفتن همزیستی مسالمت آمیز در میان خلقهای ایرانی خواهد شد”.

رحمان جوانمردی دیگر فعال حقوق بشر در ایران در مورد اجباری کردن زبان مادری در کشور می گوید: “زمینه‌های شکوفائی زبانهای گوناگون مردم ایران باید فراهم شود. زبان وسیله و ابزار ارتباط، شناختن و اگاهی است. در کشوری که مردمانی با تنوع فرهنگی و زبانی در آن زندگی مشترک دارند، نیاز به شناخت همدیگر دارند. خانواده بدون آگاهی از همدیگر دچار بلبشو و هرج و مرج خواهد شد. مردم ساکن یک کشور خانواده ای بزرگتر هستند که با قرارداد نا نوشته ای با هم زندگی میکنند. همانگونه که تبعیض و بالادستی در یک خانواده، پایداری نظام خانواده را بطور جدی تهدید میکند، تبعیض و نابرابری میتواند باعث از هم پاشیدن یک خانواده بزرگتر نیز گردد. مردمان غیر فارس ساکن ایران گاهی از فارسها نیز زبان فارسی را بهتر یاد گرفته اند. نمونه های فراوانی در این مورد را میتوان به عنوان شاهد این ادعا مطرح کرد. محمد قاضی مترجم صاحب نام ایرانی یک کرد زبان بود. هه ژار مکریانی که قانون ابن سینا را بفارسی ترجمه کرده یک کرد زبان بود. نویسندگان ترک زبان، عرب و بلوچ که در زبان فارسی شاهکارهایی خلق کرده اند کم نیستند. انسان مدرن و متمدن از خود سئوال می کنند چرا برعکس آن ممکن نیست؟ چرا شهروند فارس زبان نباید نوشته ای بزبان کردی یا ترکی داشته باشد؟ سیر پیشرفت در زمینه حقوق فردی و جمعی انسان در قرن حاضر و گفتمانهای مدرن باید به میان مرزهای ایران نیز نفوذ کند. دمکراسی یک پاکت و مجموعه و شامل اجزایی بهم پیوسته است. عدم اجرای یکی باعث فاسد شدن دیگر اجزا میشود. اصل اول و دوم میثاق جهانی حقوق بشر بر عدم تبعیض و احترام متقابل تاکید دارد”.

دکتر علیرضا اصغرزاده، استاد جامعه شناسی دانشگاه یورک تورنتو در کانادا نیز با اشاره به ضرورت اجباری کردن «زبان مادری» در ایران به تجربه ی برخی از کشورها با تفاوتهای ملی و قومی به “روز” می گوید: “همین روش در اکثر کشورهای جهان خصوصا در کشورهای چند زبانه و به ویژه در کشورهای افریقایی به اجرا گذاشته شده است. به عنوان مثال نیجریه، افریقای جنوبی، غنا، سیاستهای زبانی اینها در سیستم تحصیلی بدین قرار است که دانش آموز در مراحل ابتدایی فقط به زبان مادری آموزش می بیند. بعد از مرحله ابتدایی زبان انگلیسی هم اضافه می شود که علیرغم اینکه زبان استعمارگر بوده اما به مرور زمان در میان مستعمره ها به زبان رسمی تبدیل شده است. در مرحله دبیرستان به علاوه زبان مادری و زبان انگلسی یک زبان دیگر افریقایی هم آموزش داده می شود. این روش، روشی کاملا علمی، منصفانه و برابر طلبانه است”.

 

جنبش سبز و زبان مادری

روز جهانی “زبان مادری”در ایران امسال مصادف با ظهور و تداوم جنبشی است که بعد از دور دهم انتخابات ریاست جمهوری در ایران به جنبش سبز نام گرفت. این جنبش در راستای ارائه و تحقق خواسته های خود از مناسبتهای ملی و جهانی به عنوان عاملی برای عینیت بخشیدن به خواسته های خود و پیشبرد آنها استفاده کرده است. فعالان فارس زبان این جنبش در این میان اما واکنشی به “روز جهانی زبان مادری” نشان ندادند.

در حالیکه برخی بر این عقیده بودند که  این روز می توانست فرصت مناسبی برای برطرف کردن آن چیزی باشد که از آن به عنوان “آسیب عدم فراگیری جنبش” یاد می شود.

 ناصر بولیدی در این مورد به روز می گوید: “جنبش سبز چه چیزی برای ملتها و اقوام ایرانی دارد؟ این سئوالی است که تاکنون سران نمادین و روشنفکران این جنبش به آن پاسخی نداده اند. این دوستان که در قبال قشرهای اجتماعی مثل زنان، دانشجویان و غیره همواره مواضع شفاف داشته اند، به طور بسیار غیر شفاف و حداقلی در مورد مسایل ملتها و اقوام سخن گفته اند. در حالیکه با ارتقای سطح سیاسی و آگاهی بلوچ ها، کردها و آذری ها، این مساله در آینده برای آنها غیر قابل قبول است و حل مساله ملی به شکل کامل خواسته اصلی این مردمان است؛ مطلبی که از سوی جنبش سبز به طور کلی به حاشیه رانده شده است”.

دکتر علیرضا اصغرزاده از فعالان آذربایجان نیز با ذکر اینکه یکی از ضعف های اساسی جنبش سبز نادیده گرفتن حقوق خلق های غیر فارس بوده است به “روز” می گوید: “از بدو تشکیل جنبش سبز یک آسیب جدی وجود دارد که همانا نادیده گرفتن حقوق خلق های غیر فارس است. سران نمادین جنبش سبز و فعالان آن می توانستند از روز جهانی زبان مادری به نحو احسن برای تقویت اعتماد بین خلق های غیر فارس، استفاده کنند.نه تنها مسئولان نمادین این جنبش در داخل ایران از این مساله غافل ماندند، بلکه برخی از سخنگویان نمادین جنبش در خارج از ایران هم که عموما از روشنفکران درجه اول ایرانی هستند، به این مساله هیچ توجهی نشان ندادند. در حالیکه به نظر من این مساله اصلی ترین ضعف جنبش سبز است و طبیعتا اگر برخورد جنبش با ملتها و اقوام ایرانی اینگونه ادامه بیابد، خلق های غیر فارس هم دنباله روی از جنبش نخواهند کرد”.

گفتنی است نقض حق تحصیل به زبان مادری از سوی جمهوری اسلامی و کم توجهی فعالان سیاسی، مدنی، روشنفکری و حقوقی فارس زبان طی 31 سال گذشته در حالی صورت می گیرد که این حق در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند منشور زبان مادری، اعلامیه­ی جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده­ی ۴ اعلامیه­ی حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده­ی ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده­ی ۲۷ میثاق بین­المللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است.