هر ۴ روز یک قتل

بهروز صمدبیگی
بهروز صمدبیگی

» جنایت پل مدیریت، ادامه رفتارهای خشونت‌ بار

“ناامنی نداریم و آرامش بر کشور حاکم است.” این گفته وزیر کشور تنها چند روز پس از قتل فجیع یک دختر با 50 ضربه چاقو در جلو دیدگان مردم بهت‌زده و هراسان است. در حالی که در چند ماهه اخیر در هر ۴ روز یک نفر در کشور به قتل رسیده، هنوز تمامی متجاوزان فاجعه خمینی‌شهر دستگیر نشده‌اند و از پیگیری تجاوز گروهی در کاشمر هم خبری به گوش نمی‌رسد.

 

قتل؛ از میدان کاج تا پل مدیریت

مصطفی محمد نجار می‌گوید: “در کشور ناامنی نداریم” و فرمانده نیروی انتظامی معتقد است: “ایران اسلامی هم اکنون از حیث امنیت نسبت به سایر کشورهای دنیا از شاخص‌های امنیتی بالایی برخوردار است” اما افکار عمومی از خشونتی بی‌پرده و عریان هراسان است. ظهر چهارشنبه 15 تیرماه، پسر جوانی که صورتش را پوشانده بود به دو دختر جوان روی پل مدیریت تهران حمله می‌کند، یکی را مضروب و دیگری را با حدود 50 ضربه چاقو به قتل می‌رساند. 15 دقیقه طول می‌کشد تا ماموران پلیس سر برسند و جوان را که با حاضران درگیر شده بود دستگیر کند. کاشف به عمل می‌آید که پسر و دختر مقتول دانشجوی رشته ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی بوده‌اند و انگیزه قتل هم شنیدن پاسخ منفی به ابراز احساسات ادامه‌دار قاتل بوده است. 

در چند صدمتری محل حادثه به سمت تجریش و در سوی دیگر در سعادت‌آباد تهران می‌توان ماموران پلیسی را دید که در طرح امنیت اجتماعی توان خود را برای اصلاح و برخورد با آنچه که بدپوششی نامیده می‌شود صرف می کنند اما وقتی چند ماه پیش در همین محدوده جنایت هولناک دیگری  رخ داد، آن هم در جلو چشمان ماموران پلیس، آنان اقدامی برای ممانعت از حادثه نکردند. قتلی که نام “میدان کاج” را بر سر زبان‌ها انداخت و فیلم‌های تهیه شده از آن دست به دست می‌چرخید: آبان ماه 1389 و قتلی بر سر اختلافی عشقی جلو چشمان مردم. نه پلیس و نه عابران از ترس قاتل عربده‌کش پاپیش نگذاشتند و جوان مضروب در چند قدمی بیمارستانی در همان حوالی جان داد. تنها 69 روز بعد “قاتل میدان کاج” باز هم جلو چشمان عابرانی که صف بسته بودند اعدام شد و معلوم نشد با دو پلیسی که اعلام شد اهمال کرده‌اند، چه کردند.  در این فاصله چند ماهه ازین دست اتفاقات و جنایت‌ها کم نبوده بلکه می‌توان ادعا کرد که سیر صعودی نیز داشته است.

سایت رسمی نیروی انتظامی از وقوع 25 قتل در سال 1390(تا 17 تیر ماه) خبر داده است؛ یعنی تقریبا هر 4 روز یک قتل! در این بین می‌توان به قتل‎‌های خشونت‌باری مانند گلوله باران هفت عضو خانواده، خفه کردن پسر بچه سه ساله، کشتن خواهر و خواهرزاده چهارساله و قتل یک خانواده 3نفره اشاره کرد که با ختم شدن به جنایت پل مدیریت تصویری مغایر با ادعاهای مسوولین این حوزه را رقم می‌زند. در همین مدت دو تجاوز گروهی برملا شده و چندین کودک آزاری شدید گزارش شده که یکی منجر به مرگ کودکی چهار ساله و دیگری منجر به قطع دست کودک دیگری شد.

 البته هنوز ایران در فهرست کشورهای پرقتل و خشونت به رده‌های بالای جدول صعود نکرده اما برخوردهایی از سر انکار رواج و عادی‌شدن خشونت و یا اقدامات ضربتی پس از واکنش‌های عمومی مانند اعدام‌های بلافاصله و ضربتی را می‌توان زنگ خطر قلمداد کرد.

 

بازتولید خشونت در جامعه

با این حال وحید یامین پور، نویسنده رجانیوز که گفته می شود دکترای حقوق جزا و جرم شناسی دارد درباره حادثه پل مدیریت می‌نویسد: “این حادثه با همه تلخی اش، هولناک و تکان دهنده نیست.” او این قتل را نتیجه “حذف محله” به عنوان “یکی از موثرترین واحد های قوام بخش سرمایه اجتماعی و هویت فرهنگی” می‌داند. او نقش ارزش‌ها و هنجارها را پررنگ‌تر از نقش نهادهای مسوول امنیتی و نظارتی می‌داند و معتقد است: “جامعه شناسان و امنیت پژوهان به خوبی می دانند که سرمایه اجتماعی تولید شدنی نیست و محصول دولت یا بخش خصوصی نمی تواند باشد، بلکه این هنجارها هستند که سرمایه اجتماعی را بوجود می آورند. بنابراین بطور خلاصه می توان گفت بیش از آنکه ابزارهای رسمی مانند پلیس، زندان و بطور کلی نظام کیفری یک کشور ضامن حفظ نظم و امنیت اجتماعی باشد، سرمایه اجتماعی مبتنی بر هنجارها و ارزشها کارآمدند.”

حسین غلامی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی نیز می‌گوید: “خشونت در جامعه به عرف تبدیل شده است” و اضافه می‌کند: “دلیل اصلی خشونت اجتماعی و به تبع آن قتل در جامعه ایرانی وجود جامعه ای اورگانیک است و در این جامعه افراد دچار فلج و مرگ اخلاقی شده اند. اینکه قاتل اعدام بشود یا نشود مهم نیست مهم این است که پدیده های اجتماعی منجر به چنین حوادثی به شکل ریشه ای بررسی شود.”

از سوی دیگر دکتر سید حسن علم الهدایی، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد  معتقد است: “بالا رفتن آمار خشونت در جامعه حکایت از این دارد که کارکرد خانواده دچار مشکل شده است. زمانی که در خانواده فرزند دعوای پدر و مادر را می‌بیند و والدین با هم رفتار خشونت‌آمیز دارند یا زمانی که مادر بر سر بچه فریاد می‌زند و از او کاری را می‌خواهد در واقع خشونت را به او آموزش می‌دهد. این خشونت در پسرها به نوعی و در دخترها به نوعی دیگر بروز می‌کند.”

 معاون سابق اجتماعی سازمان بهزیستی کشور به نکته دیگری هم اشاره می‌کند و آن پایین بودن “هوش هیجانی” در جامعه ایرانی است: “هوش هیجانی به معنای آن است که فرد احساسات، هیجانات و عواطف خود و دیگران را بشناسد و بتواند احساسات خود را مدیریت کند و به احساسات دیگران احترام بگذارد. دانشمندان معتقدند انسان در چند موقعیت رفتارهای خشن از خود، نشان می‌دهد.  تحقیر، رفتار ناعادلانه، بیکاری، فقر، تضاد طبقاتی، بی‌انصافی، بی‌مهری، تعصبات بیجا، بی‌صداقتی و بی‌وفایی، بی‌اعتنایی به اموال دیگران، طلاق، قربانی شدن، برخوردهای کلامی و رفتارهای بی‌ادبانه و تحمیل نظرات خود به دیگران را از جمله این موقعیت‌ها  است. وقتی فرد در مقابل رفتار تحقیرآمیز قرار می‌گیرد، واکنش دفاعی وی خشم است.”

اما درکنار پدیده‌های محرکی مانند فقر و بیکاری و سرخوردگی‌های اجتماعی و سیاسی، رضا کاظم‌زاده، روانشناس مقیم بلژیک به جنبه‌های دیگری هم نظر دارد: “پارادایم جدیدی که با دولت آقای احمدی‌نژاد به وجود آمده، پارادایمی‌ست که من اسمش را می‌گذارم  ”امنیت در تضاد با آزادی”. در مسأله‌ی اعترافات تلویزیونی، در مسأله‌ی بحران هسته‌ای، در مسأله‌ی امنیت اجتماعی و حجاب و غیره، همه جا حرف از ایجاد امنیت است. اما از طرف دیگر، در مقابل مسأله‌ی امنیت، مسأله‌ی آزادی را می‌گذارند. یعنی انگار باید مردم انتخاب کنند. می‌گویند اگر بخواهیم امنیت را برقرار کنیم، تا حد زیادی مجبوریم یکسری آزادی‌ها را حذف کنیم. از طرف دیگر، مهم‌ترین وسیله‌ی که آنها برای به وجودآوردن امنیت استفاده کرده‌اند، اِعمال خشونت بوده. مسأله‌ این است که چه هدفی دارند از این نمایش بیرونی‌ و جمعی خشونت؟”

 او نتیجه می‌گیرد که اعمال خشونت به عادی‌سازی آن منجر می‌شود: “وقتی شما در محیطی زندگی می‌کنید که مدام تحت وقوع خشونت قرار دارید، ذهن‌تان مدام سعی می‌کند وقوعش را پیش‌بینی کند؛ برای اینکه باید در همه‌ی لحظه‌ها در مقابلش آماده باشید. ولی وقتی این مدت طولانی شود، ذهن‌تان برای این‌که این تنش را در درونش کاهش دهد، حتی خواستار خشونت می‌شود.”