4383 روز گذشت

سعید شیرزاد
سعید شیرزاد

[برای برادر مقاوم و مظلومم بهروز جاوید تهرانی]

4383روز از هجوم چکمه های میلیتاریسم وابسته به ارتجاع واپسگرا، به کوی دانشگاه گذشت.

آری برادر، و ای رفیق و همسنگر:4383 از سنگر 18تیر می گذرد و هنوز هراس توتالیتاریسم از خاطره ی سنگر آن روز بر جای است؛سنگری که سنگر مبارزه ای بی پایان شد بر نیم قرن مبارزات جنبش دانشجویی.

سنگری که اگر چه وحشیانه تر از آذر32 وبهمن 41 و آبان 57 مورد هجوم فاشیست های چکمه پوش قرار گرفت، و خونین تر از آن روزها بود، ولی همین سنگر بود که کمر به شکستن ستون فقرات فاشیسم بست و امروز حتی خاطره اش در نبود حتی یک فریاد، رعشه بر اندام چاقو کشان و مسلسل بدستان انداخته است.

اگرچه آن روز گذشت اما خاطره اش که هست؟

خاطره ی تن تکه تکه شده ی عزت ابراهیم نژاد با رد زنجیر و اخگر و وداع با گلوله ای مشقی از اسلحه ای پلاستیکی که قاتلش هم از مریخ آمده بود! (این هم در جواب سید خندانی که دز 18آذر 86 فریاد می زد که بزرگترین افتخار زندگی اش شلیک نشدن حتی یک گلوله در آن روز بود.)

خاطره ی مظلومیت احمد باطبی به خاطر اعتراض به پیراهن خونین همکلاسی اش.

خاطره ی اعتصاب 11 روزه ی اکبر محمدی که با وداعش لاله سرخ دیگری شد برای کوی.

خاطره ی دردناک احمد از صندلی زندان که بر آن نوشته بودند اکبر هم رفت و دردناک تر از آن، آنکه در تسکین دادن برادر اکبر، منوچهر، گفته بود که درد برادر مرده را فقط برادر می داند برادر.

و درد ناکتر آنکه:

خاطره ی آخرین عکس فرشته علیزاده که عاقبت به مادرش گفتند در خاوران بدنبالش باشد و هیچ کس دیگر ندانست…

و دردناکتر آنکه هیچ کس اما از بهروز هچ سخنی نگفت، بهروز که امروز 4383 از فریادش در پشت میله ها می گذرد و تنها یادگار کوی است، او که ایستاده است چون دانشگاه زنده است.

او که همه در حقش ظلم کردند و تبعیض، حتی آن مدعیان به اصلاح حقوق بشر که ادعایشان…

ولی به هر حال:

تو ای برادرم بهروز، بدان که بیادت هستیم و…

این چند سطور هم از این کمتر از هیچ تقدیم به تو برادر مقاوم و مظلومم:

سخنی نیست؟

دیگر سخنی نیست

با هیچ کس، هیچ سخنی نیست

نه با مرده ای،

برای زمزمه کردن خوبی یا بدی اش

یا زنده ای

برای گفتن و خندیدن

یا که برای اشک ریختنی که

زنده گی را فرا گرفته است

یا

برای لحظه ای چند از انسانیت دم زدن

کسی را یافتن

آه کدام انسانیت؟

انسانیت انسانها؟

انسانیتی برای انسانها؟

یا که شاید هم انسانیت کلمه؟

که این یکی را چه دفترها چه از آن پر نشده؟

آه

انسانیت انسانها به کدامین سوی رفته؟

انسانیتی که انتهاست مسیرش

و

بهای اش مرگ.

که گر باشد

با کدامین کس و به کدامین زبان سخن باید گفت؟

آه :

با هیچ کس هیچ سخن نیست

نیست سخن دیگر با هیچ کس

هیچ سخنی دیگر نیست.