♦♦♦ بهاران خجسته باد
♦♦ ویژه نوروز 1388
آخرین فیلم استیون سودربرگ درباره اسطوره انقلابی چپ سر و صدای بسیاری در ایالات متحده به پا کرد. فیلم او برخی را خمشگین کرد و برخی دیگر را به تحسین وا داشت. رادیو NPR در مصاحبه با کارگردان فیلم “چه” کوشیده برخی از سوالاتی که ذهن منتقدان را پس از دیدن “چه” مشغول کرده است را با او در میان گذارد.
حرف های کارگردان فیلم
پیامبر یا قاتل
جالب است وقتی به چگوارا به مثابه یک تصویر روی تی-شرت ها نگاه می کنیم. تو چطوری به او جان بخشیدی،چگونه او را تی-شرت بیرون کشیدی و او را حقیقی تر نشان دادی؟
استیون سودربرگ- بخشی از شیوه انجام این کار با نشان دادن ورود او به نیویورک در قامت یک ستاره محبوب است. در اوج بدنامی و آوازه، و آن را همراه کردیم با تضادهایی چون گم شدن او در جنگل کوبا، رنج کشدن او از آسم؛ و واداشتن تماشاگران به دیدن هر دوی این شمایل در کنار یکدیگر و حیرت از اینکه چگونه این ها کنار هم جمع می شوند
عمده مشاجرات بر سر فیلم درباره آن چیزی است که در فیلم از قلم افتاده است: دوره پس از انقلاب کوبا، وقتی که او در هاوانا رئیس زندان ها بود، اعدام هایی که انجام شد و تصفیه مخالفین. این ها منحصرا در فیلم گفته نشده است و نشان داده نشده اند.
استیون سودربرگ- این در سکانس های نیویورک وجود دارد.
همان ملاقات چه از نیویورک در سال 1964؟
استیون سودربرگ- درست است. او در سفرهایش یک قهرمان است و به هر کجا می رود برخی مردم او را قاتل و آدمکش خطاب می کنند و چه گوارا در سخنرانی خود در سازمان ملل در مورد آن صحبت می کند. مسلما این سکانس ها افرادی که او را تنها با در نظر گرفتن آن دوران می شناسند راضی نمی کند، اما این شیوه من برای بررسی او است. گمان می کنم هر که به این قضیه از زاویه مشخصی نگاه کند در می یابد که انتخاب من بیشتر با ملزومات هنری به پیش رفته است تا مصالح سیاسی.
آیا فقط نشان دادن آن دوره ها، ریسک تبدیل شدن او به چهره ای پیغمبرگونه را بالا نمی برد؟
استیون سودربرگ- نمی دانم، برایم اهمیت ندارد. من باید قصه را از نگاه او بگویم، من دارم قصه او را روایت می کنم، نه قصه خودم رو. واضح است که من به هر آنچه او ایمان داشته، اعتقاد ندارم. اما من دارم فیلمی درباره یک آدم مومن به آرمان می سازم…اگر من فیلمی راجع به “جان ویلکز بوث” بسازم و تو را با تجربیاتش همراه کنم دلیل بر این نیست که از ایده شلیک به “لینکن” حمایت می کنم. اما حرفه من به عنوان یک فیلمساز این است که تو در گوشت و پوست او قرار دهم.
وقتی شما روی فیلمی مثل این – دو فیلم که 4 ساعت طول می کشد درباره یک چهره تاریخی بحث برانگیز- کار می کنید، چقدر به این مسائل فکر می کنید” آیا تماشاچیان فیلم را دوست خواهند داشت”، “ آیا فیلم می فروشد” یا شما اینها را به “اوشن 19 و 20” می سپارید تا اوضاع را مرتب کند؟
استیون سودربرگ- نه، من تنها چیزی را می سازم که بخواهم آن را ببینم. اگر بر اساس معیارهایم نباشد، بعد خودم دست به پیش بینی می زنم. من در جوانی-وقتی با آدم هایی مسن تر از خودم که راهنمای من بودند کار می کردم- تا اندازه ای آموختم که تماشاچی خودت هستی. هرآنچه که تو از فیلم می توانی می فهمی آنها نیز می توانند بفمند.
و آیا حس می کنی این کاری بسیار خطیر و متفاوت است؟
استیون سودربرگ- نه، باید بگویم، جنبه مساله گشایی این موضوع برای من یکسان است. می خواهد فیلم “چه” باشد یا سری های “اوشن” یا یک کار کوچولو به نام “حباب” که چند سال پیش انجام دادم. تنها تفاوت در تعداد افرادی است که در اطراف ایستاده اند. اما مساله– در سطح روزمره- چگونه ساختن فیلمی در خور، یکسان است.
واقعا؟
استیون سودربرگ- آره، قول می دهم.
بامزه ترین چیزی که در این فیلم به کار بردی چی بود؟
استیون سودربرگ- منظورت این هست که بامزگی وجود داشت؟ نه، واقعا نه. خیلی سریع داشت اتفاق می افتاد. و تو باید حواست بی نهایت جمع باشد؛ تفنگ ها ممکن است از دست در رود، بمب ها منفجر شوند.تو باید خیلی خیلی متمرکز باشی تا مطمئن باشی که همه چیز بدون خطر انجام می شود.
داشتم کلیپی در یوتوپ می دیدم راجع به جلسه پرسش و پاسخی در نیویورک داشتی.حضار ازهر قسمی هستند، تو می توانی صدای مردمی را بشنوی که داد می زنند” چه یک قاتل است”، چهل سال گذشته است، و دارد اتفاق مشابهی برای آنچه تو در فیلمت به تصویر کشیده ای رخ می دهد. چی فکر می کنی؟
استیون سودربرگ-آره، خوشم می آید وقتی می بینم هنر می تواند این کار را بکند. خوشم می آید هنگامی که هنر شبیه به چیزی است که به مردم روح می بخشد. گمانم محشر است. این اتفاق زیاد رخ نمی دهد.
”جان رنوار” فیلمی ساخت به نام “قواعد بازی”. وقتی فیلم برای نخستین بار در فرانسه به نمایش درآمد سر صدای بسیاری کرد، “رنوار” از تماشای مردی سخن گفت که روزنامه اش را پاره پاره کرد و تکه های آن را آتش زد. او بسیار از فیلم بیزار بود. می خواست که سینما را آتش بزند. یادم می آید به فکر فرو رفتم “ وای، حیرت انگیز است”
اما باید بگیم این اتفاق در نیویورک برای تو نیفتاد.
درباره سودربرگ
استیون سودربرگ جوان تر از آن است که بتوان باور کرد این همه فیلم های خوب و ارزشمند در کارنامه فیلمسازی اش وجود داشته باشد. سودربرگ متولد شهر آتلانتا در ایالات متحده آمریکاست. زمستان امسال چهل و شش ساله شد (متولد 14 ژانویه 1963) و در هررقم فیلمی که بتوان تصور کرد فساخته است.
استیون دو سال پس از ساخت فیلم کوتاه و موفق “وینستون”، فیلمی غیر متعارف با عنوان “سکس،دروغ و نوار ویدئو” ساخت که به عنوان اولین ساخته بلند او که در آن موقع جوانی 26 ساله بود، مورد توجه و تحسین بسیار منتقدین و فستیوال های سینمایی از جمله اسکار قرار گرفت. فیلمی که نخل طلای با ارزش جشنواره معتبر کن فرانسه را برای او به ارمغان اورد. پس از این موفقیت بی نظیر سودربرگ فیلمی درباره “فرانس کافکا” نویسنده بزرگ اهل چک ساخت که آن نیز از مختصات غیرمتعارفی برخوردار بود. “پادشاه تپه ها” فیلم بعدی کارگردان اهل ایالت جورجیا بود که به زندگی پسری جوان در دهه سی که مانند دیگر مردم آمریکا با رکود بزرگ اقتصادی آن کشور درگیر است می پردازد. سودربرگ برای این فیلم بار دیگر نامزد دریافت نخل طلای کن شد. “در زیر”، “آناتومی گری”، “خارج از دید” و “انگلیسی” از دیگر فیلم های سودبرگ در دهه نود بودند. در سال 2000 او فیلم “ارین برکویچ” را ساخت که او را نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی کرد، اما آقای سوردبرگ اسکار را برای آن فیلم به خانه نبرد چرا که وی همان سال برای یک فیلم زیبا تر یعنی “ترافیک” نیز نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردان سال شده بود و آکادمی تصمیم گرفت مجسمه طلایی را برای فیلم دوم به وی اهدا کند. “ترافیک” فیلمی بود درباره تجارت مواد مخدر.
از سال 2001 سودربرگ تصمیم گرفت تا سینمایی تجاری را نیز تجربه کند. او در آن سال “یازده مرد اوشن” را با بازی خیل ستارگان هالیوودی چون “جورج کلونی”،”برد پیت”، “جولیا رابرتز”، “مت دیمن”، “کیسی افلک” و “اندی گارسیا” ساخت که با استقبال بسیاری در گیشه روبرو شد. قسمت دوم و سوم اوشن ها که با اعداد 12 و 13 همراه بود نیز در سال 2004 و 2007 ساخته شد که این آخری چندان چنگی به دل دوستداران ماجراهای “دنی اوشن” نزد.
”آلمانی خوب” دیگر فیلم مطرح سودربرگ است که در سال 2006 در سینماهای جهان اکران شد، اگرچه که تنها جشنواره برلین به آن علاقه نشان داد و برخی دیگر از جشنواره ها تنها به ستایش موسیقی متن آن پرداختند.
سودربرگ در سال میلادی اخیر با ساخت دوگانه “چه” بار دیگر مورد توجه منتقدین و جشنواره های سینمایی قرار گرفت.
استیون در خانواده شلوغ متولد شد و پنج خواهر و برادر دارد. وی از پانزده سالگی در کلاس های فیلمسازی شرکت و در همان سال ها شروع به ساخت فیلم های کوتاه 16-میلیمتری کرد.
سودربرگ در طی سال ها نخستین کارگردانی بود که در یک سال برای دو فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی می شد. “سودربرگ” با “جورج کلونی” رفاقتی دیرین دارد و از او برای بازی در “سه گانه اوشن”، “خارج از دید” و ”سولاریس” استفاده کرده است.سودربرگ و کلونی همچنین یک کمپانی تولید فیلم را نیز اداره می کنند.
همسر فعلی سودربرگ “جولز آسنر” است که در سال 2003 با او ازدواج کرده است.