از دهه ۶۰ تا دهه ۹۰

سورنا هاشمی
سورنا هاشمی

دهه شصت یکی از پر حرف‌ترین اعصار تاریخ ایران است و از هر زاویه‌ای می‌توان ساعت‌ها و سال‌ها راجع به وقایعش گفتگو کرد. این دهه اما به لحاظ اقتصادی نمادی برای اقتصاد دولتی و کوپنی شده است؛ دوره‌ای که ایدئولوژیک بودن شاخصه مخالفان و موافقان قدرت حاکم بود. “ریش دار‌ها” در قدرت بودند و “سبیلو‌ها” معترض به قدرت. هر دو گروه هم در رادیکال‌ترین شکل تاریخی شان بودند. اما همه این‌ها زمانی اتفاق می‌افتاد که یکی از بزرگ‌ترین و خونین‌ترین جنگ‌های قرن در حال وقوع بود: جنگ آیت الله خمینی و اسلام گراهای اطراف او بر تمام وجوه زندگی و سیاست و اقتصاد و اجتماع سایه هولناکش را گسترده بود.

همه وقایع دهه شصت در جایی با هم تلاقی دارند. حضورنظامی سازمان مجاهدین خلق در کنار قاتلان فرزندان ایران، بهانه‌ای می‌شود برای سرکوب و اعدام‌های فله‌ای در دهه شصت. جنگی بودن شرایط کشور، دولتی که سعی بر تحکیم پایه‌های قدرت اش داشت، در کنار تحریم‌های کمر شکن غرب، زمینه را برای دولتی کردن همه چیز، از اقتصاد تا زندگی خصوصی آماده می‌کرد. در هیچ دوره‌ای حجاب اجباری‌تر از دهه شصت نبوده و در هیچ دوره‌ای اقتصاد دولتی‌تر از آن روز‌ها نبوده است.

فروشگاه‌های تعاونی و کوپن بخش جدا نشدنی مردم برای ادامه حیات بود. بخش زیادی از زمان مردم به ایستادن در صف‌های گوناگون می‌گذشت، از سیگار تا نفت! آن اوایل حتی رییس جمهور کشور برای اثبات اینکه رییس جمهور از جنس مردم است، کوپن به دست در صف نفت می‌ایستاد. کالا‌های بسیاری نایاب بودند، کالای خارجی یا نبود یا اگر بود، گران بود. دولت با مصادره و دولتی کردن اقتصاد باید هم نیاز جنگ را تامین می‌کرد هم نیاز مردم به کالا.

این کوپن‌ها فقط برای قشر خاصی از مردم نبود، بخش عمده مردم بدون کوپن‌ها زندگی برایشان جهنم بود. اما با این همه فشار اقتصادی، سیاسی، سرکوب، اختناق، در صفوف تعاونی‌ها و جایگاههای توزیع نفت، زدو خوردصورت نمی‌گرفت. به نظر نگارنده مردم راحت‌تر گذشت می‌کردند، البته گواه با گذشت بودن مردم نه این صف‌ها بلکه صد‌ها هزار شهید و جانباز دوران جنگ است. اینکه مردم در صبوری کردن با مشکلات عدیده در کنار دولت بودند ممکن است ساده انگارانه محسوب شود، ممکن است خواننده این مطلب این صبوری را ناشی از سرکوب و اختناق و انضباط یک دیکتاتوری نو پا بداند، اما اگر این گونه بود میرحسین موسوی قهرمان خیلی از مردم باقی نمی‌ماند و آمدنش به انتخابات به یکی از جریان ساز‌ترین وقایع تاریخی کنونی تبدیل نمی‌شد. در واقع این نوستالژی میرحسین موسوی دهه شصت و اقتصاد کوپنی در هنگامه جنگ و تحریم بود که باعث دست به دامان شدن مردم به میرحسین موسوی شد. این صبوری به نظر نگارنده ناشی از همراهی بخش عظیمی از مردم با ایدئولوژی مستقر در قدرت دهه شصت بوده؛ اینکه مردم حاضر به تحمل هر شرایطی هستند اگر شکاف بین دولت و ملت آن قدر‌ها پر رنگ نباشد.

۸ سال تحریم‌های اقتصادی در دوران احمدی‌نژاد شرایطی شبیه به دهه شصت را برای مردم زنده کرد، اما نه ایدئولوژی، کارآمدی خود را داشت نه مدیریت دولتی کارآمد و سالم تری موجود بود. نتیجه اینکه گرانی و تورم هر روز بیشتر و فشار اقتصادی بر اقشار کم در آمد افزایش یافت. اما مردم طی این سال‌ها باور‌هایشان تغییر کرده، و ایدئولوژی رسمی دیگر قشر عظیمی از مردم را نمایندگی نمی‌کند. شاید برای همین باشد که درگیری در صف‌های کوپن جنجال خبری ایجاد می‌کند و رییس جمهور را وادار به عذر خواهی!

 شرایط تحریم و ترس از آینده و معیشت با تقریب‌‌‌ همان دهه شصت است اما دو فرق عمده وجود دارد: یکی اینکه همراهی مردم با حکومت بسیار کاهش یافته و دوم اینکه دولت بر سر کار تفاوت‌های بنیادینی با دولت دهه شصت دارد.

میرحسین موسوی دهه شصت را می‌توان سوسیالیست مذهبی دانست اما روحانی از محافظه کاران مذهبی است که بعد از دوره‌ای جان تازه گرفته. اما چرا روحانی این سیاست را اتخاذ کرده؟ دلیل عمده‌اش پیدا کردن پایگاه در میان اقشار کم در آمد و همینطور جبران بخشی از نیازهای اولیه زندگی است که خیلی از مردم با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. اما اینکه ادامه این روند توسط دولت روحانی به عنوان یک استراتژی بلند مدت قابل دفاع باشد محل تردید جدی قرار دارد. لازمه درست اجرا شدن این نوع طرح‌های دولتی تنها از یک دولت گسترده و در ‌‌‌نهایت نا‌کار آمد و فاسد ساخته است. اما با ادامه این طرح ضرر جدی‌تر هم وارد می‌شود و آن تلقی مردم از دولت است. دولت اساسا نباید جایگاه قیم و ولی نعمت را برای مردم بازی کند که در این صورت با بروز هرکاستی، کژی و زشتی، دولت مقصر جلوه خواهد کرد؛امری که به ضررهم مردم وهم سیاستمداران است. روحانی اگر می‌خواهد در سیاست بماند باید بداند که نه دهه شصت است که مردم همراه با شعارهای حکومت باشند نه او میرحسین موسوی است و نه هنوز دوران انقلاب است و شوروی سابق وجود خارجی دارد. دادن یارانه و سوبسید به مردم برای جلب حمایتشان کاری اشتباه است. مردم این عصر وفاداران خوبی برای حکومت وقت نیستند و دوران سرسپردگی و صبوری مردم ایران دهه هاست به سر آمده. ادامه این رفتار جز اینکه دولت را مسئول همه چیز نشان دهد سودی برایش نخواد داشت و وای به روزی که به هر علتی، دولت در تنگنا و سختی قرار بگیرد، که همه انگشت اتهام به سویش خواهند گرفت، و اول از همه‌‌‌ همان یارانه بگیران که سالهاست سرنوشت دولت‌ها را آنان تعیین می‌کنند. قدم نهادن دولت در راه اقتصاد آزاد و روابط با دنیا بر پایه مصالح و منافع، راهی دشوار و آهسته است اما هوادارانی خواهد داشت که قطعا وفادار‌تر خواهند بود.