خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی مربوط به سال 1367 با عنوان “پایان دفاع، آغاز بازسازی”، چند هفته پیش در اردیبهشت ماه گذشته منتشر شد. سال 1367 بی شک یکی از مهمترین سال ها در تاریخ تحولات سیاسی نظام جمهوری اسلامی است که از اساسی ترین آنها می توان به پذیرش قطعنامه 598 و برقراری آتش بس بین ایران و عراق، زمینه چینی برای عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، حمله ناو وینسنس امریکا به هواپیمای ایرباس ایران و انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز تهران اشاره کرد.
اما تابستان سال 1367 برای بسیاری از ایرانیان، یادآور اعدام بسیاری از زندانیان با گرایش های سیاسی مختلف است؛ خانواده هایی که هنوز داغدار عزیزان شان هستند و حتی امروز نیز از برگزاری مراسم یادبود منع می شوند. علیرغم برخی تحقیق های ارزشمند درباره تعداد اعدامیان همچون تحقیق آن نازنین دربند، عمادالدین باقی، اما هنوز آمار دقیقی از اعدامیان تابستان 67 اعلام نشده و عموما آن را بین 2500 تا 5000 نفر می دانند.
ناگفته پیداست که غرض از بیان و پیگیری آن رویداد، همسویی با دیدگاه های سیاسی کشتگان نیست بلکه صرفا دفاع از حقوق بشر و کرامت انسانی کسانی است که فارغ از نگاه سیاسی شان، اما به گواهی معدود جان به در بردگان، در شرایطی غیرعادلانه و غیرمنصفانه و اغلب پس از طی دوران محکومیت و در آستانه آزادی، به پای چوبه دار رفتند؛ اجسادشان را نامحترمانه تلمبار کردند بی هیچ نشانی از آرامگاه شان.
در کتاب خاطرات سال 1367 آقای هاشمی که آن زمان ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، همانگونه که انتظار می رفت، سخنی در باره این واقعه به میان نیامده اما خواننده کنجکاو گهگاه رد پایی از آن حادثه را لابه لای سطور پیدا می کند. مثلا در روزنوشت های چهارشنبه 16 آذرماه که با استناد به بخش فارسی رادیو امریکا آمده: “در ایران هاشمی رفسنجانی از کارنامه حقوق بشر ایران دفاع کرد. به گفته وی، ایران دفاع از حقوق بشر را وظیفه ای مقدس می داند اما وی ایالات متحده را متهم کرد که گروه های ضدانقلابی را که عامل فعالیت های تروریستی هستند، مورد حمایت خود قرار میدهد.”(صفحه 430) و یا در خاطرات روز جمعه 18 آذرماه که در خطبه دوم نماز جمعه به انتقادهایی که از ایران در زمینه نقض حقوق بشر صورت گرفته پاسخ گفته: “چرا وقتی ملتی در گوشه ای از جهان برای احقاق حقوق خود علیه ظالمان حاکم قیام می کند تا خود را نجات دهد، متهم به نقض حقوق بشر می شود؟”(صفحه 432)
پیشتر، محمد محمدی ری شهری، وزیر وقت اطلاعات در تابستان 1367 نیز خاطرات خود را در قالب کتاب “خاطره ها” منتشر کرد. در این کتاب هم نه تنها اشاره ای به کشتار زندانیان در زمان مسئولیت وی نشده بلکه ری شهری نیز مجدانه از عملکرد این وزارتخانه و دوران مسئولیتش دفاع می کند: “تا آنجا که دانسته ام نگذاشته ام در این وزارتخانه کاری برخلاف رضای خداوند متعال انجام گیرد” (صفحه 259، 12مرداد 66، نامه خطاب به آیت الله خمینی) و یا “خدا را شاهد می گیرم که کاری در این وزارتخانه بر اساس هوس انجام نگیرد چه رسد به خلاف شرع و آن هم ضربه به انقلاب و امام” (صفحه 148، 6 مرداد 65، نامه به آیت الله منتظری)
ری شهری آنگونه که خود نوشته، در جریان بازجویی اش از مهدی هاشمی (داماد آیت الله منتظری) خود را در جایگاه “خداوند” می نشاند: “به او گفتم تصور کن که بازجوی تو خداست و اسلام از تو بازجویی می کند”. (صفحه 164)
خاطرات و روزنوشت های رهبران سیاسی، در همه کشورها از اهمیت و انعکاس رسانه ای قابل توجهی برخوردار است که پرده از بسیاری حقایق و ناگفته ها کنار می زند اما در دیکتاتوری ها، خاطره نویسی رهبران و سیاستمداران نیز همچون سایر مفاهیم رنگ می بازند و معنای دیگری به خود می گیرند آنچانکه دو مسئول عالی رتبه در روزنوشت های مربوط با تابستان 1367 اساسا قابل ندانسته اند تا درباره اعدام قریبا به 5000 انسان سخنی به میان آورند!
علی شوشتری، معاون وقت قضایی و جانشین مسئول سازمان زندان ها به هاشمی گزارش می دهد که 80000 نفر شامل 5000 زندانی سیاسی در زندان های ایران سال 1367 نگهداری می شوند که از آنها “یک سوم بر سر مواضع خود هستند، یک سوم تائب شده اند و یک سوم نیز منفصل”(صفحات 257 و 365 پایان دفاع، آغاز بازسازی)
پرسش هر خواننده این کتاب، بلکه پرسش بسیاری از ایرانیان است: سرنوشت آنها که بر مواضع شان ماندند، چه شد؟ آن یک سوم، چگونه و تحت چه شرایطی تائب شدند؟ با منفصل ها چه کردید؟
این خاطرات و روزنوشت ها باید روزی بازنویسی شوند؛ پرسش های بسیاری در میان است که کشتار تابستان 1367 تنها یکی از آنهاست؛ اما به این می توان بسنده کرد که براستی چه اصراری است به انتشار چنین خاطراتی که نه مرهمی است بر زخم دیرین هزاران خانواده سوگوار؛ نه پاسخی است بر بسیاری از پرسش ها و نه امکانی است برای نقد و پیگیری مطالب از نویسندگان آنها در ایران.
این پرسش ها و نانوشته ها را باید نوشت و در نهانخانه ها نگاه داشت تا روزی که البته چندان دور نیست.