در این مطلب نگاهی کوتاه داریم به سه فیلم دیگر حاضر در سی و دومین جشنواره فیلم فجر.
چ / ابراهیم حاتمی کیا
فضای ایجاد شده در اطراف این فیلم در ایام جشنواره ، نشان از دو قطبی کلاسیک ِ حول هر فیلم مهم ایرانی دارد و این سوال را بار دیگر مطرح می کند : بررسی یک فیلم – به عنوان یک اثر هنری – بر اساس دیدگاه های ایدئو لوژیک ،تا چه حد مشمول تعریف دقیقِ مفهوم “ تحلیل و نقد فیلم ” می شود ؟
فیلم “چ” اجرای درستی دارد. روایت دو روز از زندگی چمران - دو روز تا قبل از صدور فرمان آقای خمینی برای دخالت ارتش در داستان پاوه - حتما فقط شامل برشی از زندگی او می شود و طبعا همه ی زندگی او رادر بر نمی گیرد.
چمران انسان متناقضی بوده ، که این تناقض و نا آرامی ،در تفاسیر حکومتی و رسمی به “ عرفان ” ترجمه شده است.
اما در این فیلم همه ی شخصیت چمران در این” تناقض / عرفان” خلاصه نشده است . چمران به حکم وزیر دفاع دولت بازرگان بودن ، باید که مشی ِبازرگان- شامل آرامش و تدبیر و دوری از هیجان و…- را در ماموریت پیگیری می کرد و پر رنگ شدن این مولفه در فیلم ، می تواند نشان از توجه حاتمی کیا به حفظ واقعیت ِاتفاق افتاده باشد .
تبلیغ فیلم “چ” بر جلوه های ویژه اش ، استوار است .اجرای صحنه های مربوط به سقوط هلی کوپتر قابل توجه می نماید، اما دیگر موارد چون ابتدای فیلم و پرواز هلی کوپتر ها و یا سقوط هواپیما در چشم مخاطب امروزی اتفاق مهمی نیست .
قصه ها / رخشان بنی اعتماد
فیلم در نگاه اول گزارش گونه ای ست از ایران ِ بعد از حوادث 88 از چشم یک گزارشگر سمج و در همین تراز هم می ماند . لایه های زیرین نشان از نگاه سطحی و مطلق ِ رخشان بنی اعتماد دارد . او سال هاست تحت تاثیر این ایده که می تواند مصلح اجتماعی باشد ، به این باور رسیده که حل کردن مشکلات را در نشان دادن آنها خلاصه کند .و سطحی بودن “ قصه ها” نتیجه این نگاه است که محصول دوران ِ انحصار رسانه بود . اما رخشان بنی اعتماد که ادعای همدوشی با جامعه ی زنده ی شهری را دارد ، از درک این مساله غافل شده که مخاطبان بالقوه ی او بیش از پیش و همزمان با زندگی خود ، تمام این مشکلات و موارد و نابرابری ها و بی عدالتی ها و… را درک کرده اند و دانسته اند و برای آن اعتراض هم کرده اند . او دلخوش به ارائه ی مشکلات است ، در حالیکه این موارد هر روز و در رسانه های مجازی ِشخصی شده ،توسط مخاطبانش به روز می شود .
فیلم آنچنان در سطح می گذرد که انتخاب آن به عنوان بهترین فیلم مردمی ، دوراز تصور نیست.
آذر، شهدخت، پرویز و دیگران/ بهروز افخمی
وقتی تعریف ما از رمان جابجا شود ، بی شک تعریف اقتباس ادبی هم منقلب می شود.
شاید این یک مورد خاص باشد که ازیک اثر ادبی هنوز چاپ نشده ، فیلمی تحت عنوان اقتباس ادبی ساخته شود .
این چنین است که در این مورد خاص و در ذهن مخاطب ،فرآیند معکوس اقتباس کتاب از فیلمنامه شکل می گیرد . البته این مساله به تحلیل یک فیلم ربطی ندارد. بهروز افخمی همچون تجربه ی دیگرش در اقتباس ادبی ، برای پیشبرد فیلم و اطلاع رسانی به مخاطب به “گفتار روی فیلم ” رو آورده و از آن استفاده ی به جایی کرده است .
از نوع پرداخت فیلم و کیفیت ترسیم شخصیت ها و پایان رسانی آن ، چنین بر می آید که فیلم پیگیر ساختن فضایی سرخوشانه از یک زندگی نمونه وار ایرانی ست .
با انبوهی از مشکلات دفعی و عقده ها و خوشی و کمبودها و تلاقی های دفعی ِ اشخاص در زندگی یکدیگر و …
این مساله نه درفیلمنامه و شخصیت پردازی، بلکه درکارگردانی و فضا سازی نمود یافته است .استفاده از باغ و حیات بزرگ و سفره ی رنگارنگ غذا و کوه و کمر و طبیعت گردی ،در یک تحلیل اولیه ، پوششی برای ایرادات فیلمنامه و شخصیت پردازی نا پرورده ی آن محسوب می شود .
کدام پدر ایرانی ِ متعصبی ست که به پسر ناشناخته ی همسایه اش می گوید : “بیا دختر ما رو بگیر” ؟
چرا آن پسر این فرمان را اجرا می کند ؟
و بسیاری چراهای دیگر ….