انتخابات ۹۲ دلیل حقانیت موسوی و کروبی ست

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» مرگ هدی صابر به روایت امیرخسرو دلیرثانی

با امیرخسرو دلیرثانی، سه روز پس از آزادی او از زندان مصاحبه کرده ام. زندانی ۴ ساله که از ۱۳ دی ماه ۱۳۸۸ با هجوم ماموران امنیتی به محل کار او آغاز شد و روز جمعه پایان یافت.

امیرخسرو دلیرثانی، از نیروهای ملی مذهبی و عضو جنبش مسلمانان مبارز است که به “اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرائم علیه امنیت کشور” متهم و از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شده بود. او که در زندان بارها دست به اعتصاب غذا زده، در این مصاحبه از اعتصاب غذاها، جان باختن هدی صابر و تجربیات خود از زندان و فضای پس از زندان سخن می گوید.

آقای دلیرثانی می گوید نتیجه انتخابات خرداد ۹۲ را دلیل دیگری بر حقانیت میرحسین موسوی و مهدی کروبی در جریان انتخابات سال ۸۸ می داند.

او می گوید: این خوش بینی که با آمدن آقای روحانی، قضیه زندانیان سیاسی حل می شود غیرواقع بینانه بوده چون ساختار قدرت در ایران و رقابتی که بین جناح های مختلف وجود دارد به شکلی است که از ابتدا هم از نظر خود من بعید به نظر می رسید که رئیس قوه مجریه، قدرت دخالت در حل مساله زندانیان سیاسی و مسائل قوه قضائیه و سایر بخش های امنیتی را که در این مساله دخیل هستند داشته باشد. من از ابتدا بعید می دانستم این قضیه تحقق پیدا کند و حتی نشان داده شد رقابتی که بین جناح ها وجود دارد به ضرر زندانیان هم تمام شد. سالهای گذشته ما می دیدیم که مثلا ۵۰ – ۶۰ نفر به مناسبت عیدفطر آزاد می شدند امسال اما این اتفاق هم نیفتاد.

او معتقد است تا زمانی که حتی یک زندانی در دورافتاده ترین زندان ها هست، مسئله زندانیان سیاسی حل شده نیست حتی اگر تعدادی در بند ۳۴۰ اوین یا رجایی شهر آزاد شوند.این مصاحبه در پی می آید.

 

شما زندانی انتخابات ۸۸ بودید و حالا که آزاد شده اید انتخابات دیگری برگزار شده و فرد دیگری به عنوان رئیس جمهور انتخاب و فضا با زمانی که شما بازداشت شدید تفاوت کرده. فضای بیرون از زندان را چطور می بینید؟

من فکر میکنم اگر بشود با عنوان پیروزی یاد کرد، پیروزی در انتخابات اخیر دلیل دیگری بر اثبات مدعای جنبش سبزدر خصوص انتخابات ۸۸ بوده. چون رایی که به آقای روحانی داده شد رای خود او نبود بلکه آرایی بود که مردم در اعتراض به وضعیت موجود به او دادند.آنالیزهایی هم که صورت گرفت نشان داد که ۶۰ تا– ۷۰ درصد شرکت کنندگان، رایی که دادند به نشانه نارضایتی از وضع موجود بود. همین نشان می دهد که در سال ۸۸ هم همین آمار با همین سطح وجود داشته. از دید تلاش گران جنبش سبز آرای مردم در انتخابات ۹۲، دلیل محکمی بر تایید این ادعا بود که در انتخابات ۸۸ حداقل همین تعداد رای به آقای موسوی و آقای کروبی تعلق می گرفت.

 

فضای بیرون از زندان را چطور می بینید؟ شما در اوج اعتراضات بازداشت شده بودید و..

من در این چند روزه فقط با دوستان و کسانی که علاقه مند به مسائل زندانیان سیاسی هستند دیدار داشتم و هنوز نتوانسته ام وارد فضای جامعه شوم. چون هر روز تعدادی از دوستان زحمت می کشیدند و می آمدند. دوستانی که با ما تماس داشتند خیلی ابراز محبت می کردند.من فکر میکنم آنها نقش مهمی در حمایت از زندانیان سیاسی و خانواده های آنها داشتند. ولی جو عمومی جامعه راهنوز نتوانسته ام بسنجم اما این خوش بینی که با آمدن آقای روحانی، قضیه زندانیان سیاسی حل می شود غیرواقع بینانه بوده چون ساختار قدرت در ایران و رقابتی که بین جناح های مختلف وجود دارد به شکلی است که از ابتدا هم از نظر خود من بعید به نظر می رسید که رئیس قوه مجریه، قدرت دخالت در حل مساله زندانیان سیاسی و مسائل قوه قضائیه و سایر بخش های امنیتی را که در این مساله دخیل هستند داشته باشد. من از ابتدا بعید می دانستم این قضیه تحقق پیدا کند.حتی نشان داده شد رقابتی که بین جناح ها وجود دارد به ضرر زندانیان هم تمام می شود. سالهای گذشته ما می دیدیم که مثلا پنجاه شصت نفر به مناسبت عیدفطر آزاد می شدند امسال اما این اتفاق هم نیفتاد. هرچند یک تعدادی از زندان بیرون آمدند اما تحت عنوان مرخصی یا درمان و خیلی هایشان هم حالت بلاتکلیف دارند. به هر حال من خیلی از ابتدا هم خوش بین نبودم الان هم فکر نمی کنم این قضیه به زودی به طور کامل حل شود. چون فراموشی نسبت به زندانیان سیاسی، به ویژه کسانی که در شهرستان ها تبعید هستند، خیلی بیشتر از کسانی است که در اوین یا رجایی شهر هستند. آن زندانیان بسیار مظلوم هستند و در این چند سال خیلی در حق آنها اجحاف شده.در خبرها و حمایت ها هم خیلی کمتر می بینیم روی این دوستان کار شده باشد. در حالیکه تا زمانی که حتی یک زندانی در دورافتاده ترین زندان ها هست مسئله زندانیان سیاسی حل شده نیست؛حتی اگر یک تعدادی در بند ۳۴۰ اوین یا رجایی شهر آزاد شوند.

در خصوص رفع حصر هم من خیلی اطلاعی ندارم که مکانیزم اش به چه شکلی می تواند باشد چون از اساس این مسئله بدون طی روال قانونی و خارج از چارچوب قانون انجام شده. من فکر نمی کنم چیزی به عنوان حصر در قانون وجود داشته باشد. برخورد غیرقانونی است و اگر قرار است محاکمه ای انجام شود باید این محاکمه علنی و با شرایط منصفانه و عادلانه انجام شود. هرگونه حکمی بعد از آن موضوعیت پیدا میکند. در حال حاضر خود مسئله حصر غیرقانونی و با اعمال نفوذ یکسری افراد و نهادهای خاص صورت گرفته و طبیعتا رئیس قوه مجریه نخواهد توانست در این زمینه کار چندانی انجام دهد.

 

برخی فعالین سیاسی اصلاح طلب عنوان کرده اند که “ما از طلب ۸۸ گذشتیم و طلبی نداریم”. شما که ۴ سال هزینه دادید و کسان دیگری که همچنان بابت انتخابات ۸۸ در زندان ها هزینه می دهند، این قضیه را چطور می بینید؟

قضیه جنبش سبز و اتفاقات و حوادثی که در انتخابات ۸۸ اتفاق افتاد، حق ملت ایران و اجحافی است که در حق ملت ایران صورت گرفته و حرکاتی که انجام شد استمرار جریان آزادیخواهی مردم ایران است. بسیاری جان شان را در این راه از دست دادند. من خودم را کوچک تر از آن میدانم که در این خصوص حقی برای خودم قائل باشم. وقتی شهدای جنبش سبز و خانواده های آنها هستند بنده هیچ هزینه ای در قبال کسانی که جان شان را از دست دادند و خانواده هایشان پرداخت نکرده ایم و خودم را مستحق اظهار نظر در این زمینه نمی بینم. اگر حقی است مربوط به همه ملت ایران است و اگر برخوردی هم بایدبرای احقاق حق صورت بگیرد، باید در چارچوب قانون پی گیری شود. من قضیه ۸۸ را استمرار مبارزات آزادیخواهی مردم ایران میدانم و مقطعی نمی بینم، و اینکه قضیه با انتخابات بعدی تمام شده باشد را جمله درست و مناسبی نمی دانم.

 

شما بارها در زندان دست به اعتصاب غذا زدید و از وضعیت جسمی نامساعد شما و… خبر بیرون آمد. در زندان در پس این اعتصاب ها، بیماری ها و برخوردهایی که می شد چه بود؟ در واقع تجربه ای که شما کردید چه بود؟

اعتصاباتی که چند بار صورت گرفت، هیچ وقت مساله شخصی نبود. یک بار که همراه با شهید صابر در اعتراض به شهادت خانم هاله سحابی صورت گرفت. بعد اعتصابی بود که همراه تعدادی از دوستان در اعتراض به شهادت مرحوم هدی صابر در اثر عدم رسیدگی به وضعیت او، صورت گرفت. مورد بعدی که صورت گرفت به این دلیل بود که تعداد زیادی از زندانیان آنجا از لحاظ جسمی دارای مشکلات عدیده و فراوانی هستند اما کارهایشان پی گیری نمی شود و مشکلات شان روز به روز بیشتر می شود، خیلی هایشان در معرض آسیب های روحی و جسمی قرار دارند و هر آن ممکن است که با خطرات جدی تری مواجه شوند. ما چاره ای غیر از این ندیدیم که با اعتصاب غذا، توجه مردم و افکار عمومی را به اهمیت موضوع رسیدگی به وضعیت این بیماران جلب کنیم و فکر میکنم تا حدودی هم موفق بودیم و برخی اقدامات برای بهبودی وضعیت انجام شد. هرچند بعدا باز به طور مجدانه پی گیری نشد و هنوز جای کار کردن دارد و باید به طور جدی به آن رسیدگی شود. یک مورد هم مسئله بیماران در زندان است و همچنین زندانیانی که در تبعید هستند که باید مورد توجه و تلاش بیشتر قرار بگیرد.

 

تجربه شخصی خود شما از زندان چطور بود آقای دلیرثانی؟

 فکر میکنم هرچند آسیب هایی که در بیرون به من و خانواده من وارد شده ابعاد گسترده ای داشت ولی به لحاظ شخصی من تجربیات فوق العاده گرانبهایی در این مدت به دست آوردم و این تجربه برای من مثبت بوده؛ بخصوص حقایقی که قبل از زندان می شنیدم و شاید باورکردن اش برایم سخت بود در این دوره با تجربیاتی که کسب شد برایم اثبات و باور کردن آنها برایم خیلی ساده شد. نگاهم نسبت به این مسائل تغییر کرد و فجایعی را که در سالهای گذشته در زندان صورت گرفته و کلا برخورد با مخالفان سیاسی را بهتر درک کردم. فکر می توانم این می تواند کمکی باشد به درک بهتر موضوعات و ادامه راهی که در آینده خواهیم داشت.

 

اشاره کردید به آینده. بعد از ۴ سال که آزاد شده اید چه تصمیمی دارید و چه فعالیتی خواهید داشت؟

فعالیت ما از ابتدا در قالب ملی مذهبی و جنبش مسلمانان مبارز بود. همچنان هم معتقدم که این فعالیت باید درحد همین تشکل های سیاسی ادامه پیدا کند. این فعالیت هم، فعالیت گروهی است، به صورت فردی نیست و ما همگام با دوستان حرکت خواهیم کرد. البته سعی می کنم تا جایی که در توان ام باشد نگاهی هم به مسئله حقوق بشر داشته باشم.

 

اخباری که در ارتباط با آقای صابر بیرون می آمد این بود که شما و ایشان در اعتراض به جان باختن هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زدید. ممکن است بفرمایید وقتی خبر کشته شدن هاله سحابی را شنیدید چه فضایی در داخل زندان حاکم بود و چطور شد دست به اعتصاب غذا زدید؟

 به شدت غیرمنتظره بود، به ویژه برای شهید صابر. اصلا شوکی به ایشان وارد شد.من علاوه بر اینکه کاملا از این مسئله متاثر و متاسف بودم، از طرفی هم نگران وضعیت شهید صابر بودم. ایشان واقعا از شنیدن این مساله پریشان شد. در چند روزی که با هم صحبت می کردیم که چه اقدامی می توانیم بکنیم خیلی جدی پی گیر بود که باید حتما اقدامی انجام شود و واکنشی نشان داده شود تا عمق این فاجعه و ظلمی که شده برای همگان روشن شود. اضطراب و پریشانی که از شنیدن این خبر اتفاق افتاده بود هم من و هم ایشان را رساند به آنجا که تصمیم مشترک گرفتیم.

 

و بعد که حال آقای صابر بد شد چه اتفاقی افتاد؟ در آن روزها و ساعات چه گذشت؟

ایشان در صبح هشتمین روز که بلند شدند متاسفانه علائم سکته در وضعیت شان مشاهده شد. قلب و دست چپ ایشان به شدت درد می کرد. ما از افسر نگهبان خواستیم ایشان را به بهداری اوین منتقل کنند. اینکار انجام شد ولی نیم ساعت بعد مجددا ایشان را به داخل اتاق برگرداندند و ایشان گفتند که “به من خیلی بی احترامی شده، خیلی بد برخورد شده، به من رسیدگی نکردند و گفتند که تمارض می کنی حتی مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و با پای برهنه مرا از آنجا دوباره کشانده اند اینجا”. بعد گفتند که دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند به بهداری منتقل شوند و باید به بیمارستان منتقل شوند. ما از افسرنگهبان مجددا خواستیم که ایشان را به بیمارستان منتقل کنند. قول داده شد و ایشان را بردند اما بعد متاسفانه باخبر شدیم که حداقل تا فردا ظهر، در بهداری نگهداری شده و به بیمارستان منتقل نشده و آن فرصت طلایی که در سکته قلبی است و چند ساعت را به عنوان فرصت طلایی در نظر می گیرند در واقع از دست رفت.

 

و بعد خبر جان باختن آقای صابر را شنیدید…

بله چون وضعیت ایشان بلاتکلیف بود و من نمی دانستم به بیمارستان انتقال یافته یا کجا است اعتصاب ام را ادامه دادم و هرچند از من خواستند اعتصاب را بشکنم اما گفتم تا روشن شدن تکلیف ایشان هیچ صحبتی در این خصوص نخواهم کرد و اعتصاب را ادامه می دهم. تا روز ۲۲ خرداد که خبر شهادت ایشان به زندان رسید. البته من حدود دو ساعت این خبر را مکرر از منابع مختلف می شنیدم اما در حقیقت دچار یک شوک روانی شده بودم و ذهنم اصلا قابلیت پذیرش مسئله را نداشت. یعنی تا حدود دو ساعت اصلا مسئله را قبول نمی کردم. هر کدام از دوستان هم می گفت خبر واقعیت دارد من می گذاشتم به حساب اینکه ۲۲ خرداد است و احتمالا یک خبر تبلیغاتی در این خصوص اتفاق افتاده و واقعیت ندارد و.. بعد از حدود دو ساعت شوکی که به من دست داده بود تبدیل به آگاهی و هوشیاری شد و باور کردم که این مسئله اتفاق افتاده. جو بسیار متشنج بود، همه بسیار افسرده و ناراحت بودند و…عمق این فاجعه در چند کلمه قابل گفتن نیست….

 

سپاسگزارم آقای دلیرثانی… اگر صحبتی در پایان دارید بفرمایید.

من وقتی آمدم و دیدم دوستان همچنان در زندان هستند خودم حال مناسبی نداشتم، هرچند به شکلی بعد از ۴ سال وارد جامعه می شدم و در کنار خانواده قرار می گرفتم اما معتقدم که تا دوستان مان در زندان هستند امکان حس کردن این آزادی، چه در بیرون زندان و چه در داخل زندان برای ما وجود ندارد.امیدوارم هر چه زودتر مساله زندانیان سیاسی و عقیدتی هرچه زودتر حل شود و همه به جامعه و آغوش خانواده هایشان برگردند.