انتخابات خرداد ۹۲ میتواند یکی از تاریخیترین روزهای تاریخ پر فراز و نشیب سرزمین ایران باشد به ویژه در تاریخ معاصر و عمر بیش از سه دههای نظامی که با شعار اصلی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی پس از انقلابی که در برابر استبداد نظام شاهنشاهی صورت گرفت بر سر کار آمد.
انتخابات ریاست جمهوری آینده از آن جهت بسیار مهم است که اولین انتخابات بر سر تعیین جانشین رئیس دولتی است که از دل کودتایی انتخاباتی سر بر آورد. محمود احمدینژاد رئیس دولت کودتا شد و رهبری نظام مسئول کودتای انتخاباتی که وقایع پس از ۲۲ خرداد ۸۸ را رقم زدند و در اتقاقی که خارج از پیش بینی حاکمیت اقتدارگرایان بود جنبش سبز متولد شد. جنبشی که نه تنها منویات براندازانه و رادیکال نداشت بلکه نشان دهنده بلوغ سیاسی و اندیشهای بود که از یک خواست به حق و کاملا دست یافتنی سر برآورد، شعار “رای من کجاست؟” به همین سادگی بزرگترین چالش امنیتی-سیاسی اقتدارگرایان را رقم زد. آن چنان که پاسخ به این پرسش گلوله و حبس و حصر بود.
وقایع پس از انتخابات آن چنان غیر قابل پیش بینی بود که کمتر کارشناسی حاضر به تحلیل مسائل ایران میشد این سردرگمی در چینشهای سیاسی درون کشور به خوبی مشهود بود، هم حاکمیت دستپاچه عمل میکرد و هم نیروهای اصلاح طلب و سبزها سر در گم در انتخاب استراتژی معین و مشخص بودند وگاه در مواجهه با ماشین سرکوب دچار بحران هویت میشدند. اما آنچه که مسلم است نیروهای متفکر در جریان جنبش سبز همه تلاش خود را برای جلوگیری از رادیکالیزه شدن اهداف جنبش انجام دادند تا بلوغ سبزها در مبارزه سیاسی هم چنان حفظ بماند و ملت ایران برای بار دوم هزینه گزاف حرکتهای براندازانه و فاقد عقلانیت لازم در مواجهه با پدیده استبداد را پرداخت نکنند. این مواجهه عقلایی به طور حتم به مذاق نیروهای برانداز و اپوزسیون خارج نشین خوش نمیآمد. کسانی که خوش باورانه هزاران فرسنگ دورتر به طورناگهانی دل در گروی حماسه ملت دادند وگاه مشاهده میشد که این خوش باوری آن قدر در آنها ریشه دار است که جنبش سبز را به نفع خود مصادره میکردند. انتخابهای عقلانی و به دور از احساسات سبزها باعث میشد که از هر دو طرف جناح اقتدارگرا و برانداز هجمه سنگین تهمت و تهدید و تخریب را تحمل کند و میتوان گفت که بخش بزرگی از انرژی سبزها صرف هزینههایی میشد که نیروهای برانداز و اپوزسیون خارج نشین بر جنبش وارد میکردند.
همراهی نیروهای اقتدارگرا و برانداز در مواجهه با اصلاح طلبان چه در دوران سید محمد خاتمی و چه پس از وقایع ۸۸ قابل تامل است گویی دغدغه هر دو بر سر تصاحب قدرت یکی است. این هم سانی را نیز میتوان در طرح مسئله انتخابات ۹۲ شرکت و عدم شرکت در آن دید. هرگاه اسم خاتمی میآید برخورد اقتدارگرایان و براندازان یکی است. هر دو میخواهند خاتمی نباشد، نیروهای اصلاح طلب و به ویژه اصلاح طلبان سبز در مبارزه سیاسی حالت انفعال داشته باشند.
اما بحث شرکت یا عدم شرکت در انتخابات و چگونگی مواجهه با آن یکی از چالشهای پیش روی اصلاح طلبان است، نیرویهای اصیلی که بزرگترین سرمایههایشان پایگاه و مقبولیت اجتماعیشان است. به طور حتم در مبارزه سیاسی آن هم در نظامهای استبدادی درها به راحتی برای ورود به این عرصه باز نیست اما آنچه که بر روی آن اجماع است ورود به انتخابات با حضور سید محمد خاتمی است. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که تاثیرگذارترین و ریشه دارترین حزب اصلاح طلب است در بیانیه اخیر خود چگونگی حضور در انتخابات ۹۲ را به تفصیل شرح داده است چنان که هر حضوری را مثبت تلقی نمیکند و معتقد است کوچکترین نشانهای از برگزاری انتخابات آزاد از طرف حاکمیت وجود ندارد. در بخشی از این بیانیه آمده است: “برای یک جریان سیاسی اجتماعی مانند اصلاح طلبان، علاوه بر تحریم یا عدم شرکت، انتخابهای دیگری نیز وجود دارد. تحمیل خود به عنوان یک نیروی سیاسی و بلکه یک جنبش اجتماعی بر حاکمیت، وادار ساختن حاکمیت به پذیرش موجودیت خود، فضای امنیتی موجود و بازگرداندن حیات و سرزندگی به فضای سیاسی کشور، حفظ انسجام و پویایی سیاسی اجتماعی خویش، بازسازی تشکیلاتی و حفظ نیروهای خود که در شرایط بیتحرکی سیاسی با خطر استحاله مواجه خواهند بود، ارتباط با لایهها و اقشار مختلف اجتماعی و آگاه ساختن ایشان از دیدگاهها و مواضع خود که در شرایط غیر انتخابات به علت محدودیت و سانسور شدید امکان پذیر نیست،… میتواند اهداف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات باشد. بنابراین گزینه شرکت در انتخابات برای یک نیروی سیاسی منحصر به احتمال پیروزی و حتی لزوماٌ مشروط به آزادی انتخابات نیست.”
حال تحلیلی که بیشتر در محافل اقتدارگرا و نیروهای برانداز دیده میشود مبنی بر عدم شرکت مردم در انتخابات ۹۲ است به ویژه با اتفاقاتی که در ۸۸ رخ داد به این سطح تحلیل میرسند. قهر مردم با صندوقها این دو طیف را به طور حتم خوشحال میکند. از هم اکنون هجمه سنگینی که علیه سید محمد خاتمی شروع شده است را مشاهد کنید متوجه این دغدغه یکسان میشود تنها در برابر زمزمهای که ممکن است ایشان در انتخابات شرکت کنند.
اما مسئلهای که در این قبیل تحلیلها به هیچ عنوان در نظر گرفته نمیشود نقش مردم یا بهتر بگویم ۷۵ میلیون انسانی است که در ایران زندگی میکنند. تکلیف اقتدارگرایان در مواجهه با مردم که مشخص است و نیازی به توضیح اضافه ندارد، نیروی آنها برگرفته از ماشین سرکوبشان است.
اما مواجهه براندازان و نیروهای اپوزسیون خارج کشور با ۷۵ میلیون ایرانی فاقد واقعیتهای اجتماعی و سیاسی کنونی ایران است. در سطح تحلیل آنان درک صحیحی از پدیده قدرت در سیستم کنونی حاکم وجود ندارد یا همه چیز دست ولی فقیه است یا همه چیز دست سپاه، و نظام به صورت سلطانی اداره میشود. در حالی که به تحلیلهای این چنین دور از واقعیت نقدهای فراوان وارد است. همین نظام سلطانی را میبینیم که چگونه بر روی صندوقهای رای حساسیت دارد پس همه چیز به اراده سلطان و قشون سلطان هم نیست. و اساسا این نیروها جایگاه ویژهای را برای دولتهای خارجی قائلند گویی آنها رقم زننده سرنوشت یک ملت هستند. دولتهایی که به گفته آنان انقلاب ۵۷ را رقم زدند، خودشان این سیستم را حمایت کردند، جنگ به راه انداختند، در سال ۸۸ اگر از جنبش حمایت میکردند اکنون جمهوری اسلامی برقرار نبود.
همان طور که در بالا آمد مسئلهای که در نظر گرفته نمیشود جامعه ایران و برخورد این جامعه با وقایعی مانند انتخابات است به ویژه انتخابات ریاست جمهوری که در سطح ملی است و آرای بر روی یک یا دو نفر متمرکز میشود. اپوزیسیون خارج نشین که بیش از ۳۰ سال است مدام حرف از تحریم انتخابات و عدم شرکت زده است اما ظاهرا ۳۰ سال زمان کافی و مناسبی برای آنان نبوده که صحبت خود را منطبق با واقعیتهای اجتماعی- سیاسی درون کشور کنند.
تجربه و رفتار اجتماعی ایرانیان در مواجهه با صندوقهای رای مردم ایران نشان داده است که در انتخابات ۹۲ حتی در صورت نیامدن سید محمد خاتمی، مردم پای صندوقهای رای میروند. اگر کمی ابعاد ایران را فراتر از جامعه شهری تهران و شیراز و تبریز و اصفهان و چند شهر بزرگ دیگر ببریم با جامعهای روبرو میشویم که اول استبداد زده است دوم عادت به عدم پذیرش مسئولیت در برابر قدرت دارد، جامعهای که دولت را مسئول همه چیز و خود را مزد بگیر آن میداند. دوران احمدینژاد این عادت را وخیمتر کرد. وضعیت نابسامان اقتصادی برای اینجامعه منجر به خیزشهای اجتماعی و بروز جنبشهای اعتراضی نمیشود چرا که اولا با دولتی رانتیر روبرو هستیم که پولهای گزافی را برای روشن نشدن این قبیل خیزشها خرج میکند دوم اینکه جامعهای اتمیزه شده و فاقد ارتباطات موثر اجتماعی را داریم.
این چنین جامعهای که رابطهاش با دولت از بالا به پایین است و حاکمانش خود را بینیاز از مردم میدانند و به دلیل ذرهای شدن و همچنین ترس فراوانی که از مواجهه با ماشین سرکوب حاکمیت دارد در وضعیت حاد کنونی کشور که با مشکلات عدیده اقتصادی- امنیتی روبرو است دست به یک انتخاب کاملا بیهزینه میزند و منتظر یک منجی است، کسی که بیاید بگوید نفت نه نان را به سفرههایتان بر میگردانم. بارها این جمله را چه در سال ۸۴ و چه در سال ۸۸ شنیدهام که: “اینها هر کسی خودشان میخواهند میآورند، همه یکی هستند بگذار ما که همهشان را دیدهایم به این یکی هم رای بدهیم ببینیم چه میشود”، این نوع رفتار در ادبیات رایج مردم به خوبی مستتر و بسان این ضرب المثل است که: “از این ستون به آن ستون فرج است”، “هر چه پیش آید خوش آید”.
حال با علم به اینکه صندوقها در روز انتخابات ۹۲ خالی نمیماند این بهترین فرصت برای نیروهای دموکراسی خواه و اصلاح طلب است که عرصه را خالی نکنند و از فرصت پیش آمده حداکثر استفاده را برای پیشبرد اهداف خود ببرند و تلاششان را بر این بگذارند که سید محمد خاتمی یا فردی که بتواند فضای لازم را برای این نیروها ایجاد کند، وارد عرصه انتخابات شود اما همان طور که در بالا آمد چگونگی حضور بسیار مهم است.