اکبر گنجی دیروز ضمن سخنانی در جلسه سبزهای پارلمان اروپا با تاکید بر اینکه “جنبش سبز برای رسیدن به اهداف خود، فقط و فقط از روش های مسالمت آمیز استفاده می کند” اظهار داشت: “اهداف و روش های مبارزاتی جنبش سبز، نشان دهنده ی درس آموزی از گذشته است.” وی همچنین با اشاره به اینکه “شعار همگانی رأی من چه شد، معنایی جز خواست انتخابات آزاد رقابتی و منصفانه ندارد” حق تجمع، حق آزادی بیان، حق تشکل، حق برخورداری از دادگاه های عادلانه(دادگاه های علنی با حضور وکلا و هیأت منصفه)، آزادی کلیه زندانیان عقیدتی- سیاسی و نفی شکنجه را ازدیگر خواست های جنبش سبزبرشمرد.
متن سخنان گنجی در این جلسه به شرح زیرست: “نارضایتی مردم ایران از زمامداران حاکم عمیق و گسترده است. انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد سال جاری، لحظه ی ظهور و تجلی جمعی نارضایتی ها بود. مبارزات آزادیخواهانه ی یک صد سال گذشته، انباشتی از تجربه برای عبرت آموزی برای ما فراهم آورده است. اهداف و روش های مبارزاتی جنبش سبز، نشان دهنده ی درس آموزی از گذشته است. شعار همگانی “رأی من چه شد؟” معنایی جز خواست انتخابات آزاد رقابتی و منصفانه ندارد. حق تجمع، حق آزادی بیان، حق متشکل شدن، حق برخورداری از دادگاه های عادلانه(دادگاه های علنی با حضور وکلا و هیأت منصفه) و غیره؛ مطالباتی است که حتی با حقوق مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی تعارض ندارند. آزادی کلیه ی زندانیان عقیدتی- سیاسی و نفی شکنجه، دیگر خواست های جنبش سبزاند. اگر به تمامی مطالبات جنبش سبز نگریسته شود، سرشت این جنبش که چیزی جز جنبش دموکراسی خواهی نیست، هویدا می شود. جنبش سبز برای رسیدن به اهداف خود، فقط و فقط از روش های مسالمت آمیز استفاده می کند. جنبشی که مخالف خشونت است، نمی تواند از روش های انقلابی(خشونت آمیز) سود بجوید که نه به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر منتهی می شود، نه اخلاقاً قابل دفاع است. مبارزات چند ماه گذشته به پیروزی اخلاقی جنبش سبز و شکست اخلاقی رژیم حاکم منجر شده است. جنبش سبز به دنبال رهبرانی گاندی گونه است، نه افرادی که جز خشم و نفرت و کینه و انتقام چیزی نمی پراکنند و از خود بروز نمی دهند. مردم محروم از حق سازمان یابی و گرفتار تبعیض و نابرابری های اقتصادی شگرف(ضریب جینی 41⁄0 در سال 2008)، با رژیمی برخوردار از دستگاه های وسیع سرکوب(سپاه پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات) و درآمدهای نفتی بالا(280 میلیارد دلار طی 4 سال 2005 تا 2007) دست و پنجه نرم می کنند. برای گذار به دموکراسی، راهی جز قدرتمند شدن مردم از طریق سازمان یابی علائق، مطالبات و منافع متکثر وجود ندارد. طی سال های گذشته، دانشجویان، زنان، کارگران(یک سوم نیروی کار کشور)، معلمان و دیگر اقشار اجتماعی در حال سازمان یابی بوده اند. جنبش سبز مولف از تمامی خرده جنبش های اجتماعی است. ایران دارای ساختار جمعیتی جوان است. 70 درصد جمعیت کشور(حدود 50 میلیون تن) زیر 35 سال سن دارند. زمامداران جمهوری اسلامی طی سه دهه ی گذشته کوشیده اند تا نظام ارزشی خود(یک سبک زندگی خاص) را به جوانان تحمیل کنند. اما آنها شکست خورده اند و این نسل سبک های متکثرو مدرن را تعقیب می کند. آنان خواهان آزادی های اجتماعی هستند و بنیادگرایان حاکم را مانع تحقق خواست خود به شمار می آورند.”
گنجی در ادامه سخنان خود افزود: “فضای بین المللی و روابط جهان غرب با رژیم ایران، به شدت بر حیات و ممات جنبش سبز و آینده ی آن تأثیرگذار است. برساختن فضای جنگی موجب به حاشیه راندن جنبش سبز و سود و نفع رژیم می شود، و برساختن فضایی دیگر موجب بقا و رشد جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان می شود. تحریم های اقتصادی و افزایش آنها، مجازات مردم ایران، نه زمامداران رژیم، است. تجربه ی تحریم های گسترده ی عراق نشان داد که تحریم اقتصادی لزوماً به فروپاشی و سرنگونی رژیم های خودکامه منتهی نمی شود. اما تحریم های اقتصادی مردم را فقیر و فقیرتر خواهند کرد و موجبات مرگ هزاران انسان(سالخوردگان و کودکان) و سوء تغذیه میلیون ها تن را فراهم می آورند.از سوی دیگر، طبقه ی متوسط بازیگران و عاملان اصلی جنبش دموکراسی خواهی در تمامی جوامع هستند. مطابق آمارهای رسمی دولت در حال حاضر بیش از 14 میلیون نفر از مردم ایران زیر خط فقر به سر می برند. تحریم اقتصادی طبقه ی متوسط را هم ضعیف می کند و آنان را به فقرا تبدیل می سازد. منابع اقتصادی محدود طبقه ی متوسط ایران امکان بسیج اجتماعی، اتصال شبکه های اجتماعی و گردش اخبار و اطلاعات را در شهرها فراهم آورده است. تحریم های اقتصادی “فلج کننده” رمق این طبقه را خواهد گرفت و در عوض دستگاه های نظامی و امنیتی مسلط بر منابع نفتی و قاچاق مرزی را تقویت خواهد کرد(ارزش روزانه ی قاچاق بنزین 2 تا 3 میلیون دلار است). به عنوان مثال، اگر فروش بنزین به ایران تحریم گردد، قیمت سوخت در ایران افزایش خواهد یافت و ارزش قاچاق این کالا برای نیروهای مسلط بر آن بالاتر خواهد برد. این تحریم مستقیماً بر زندگی حداقل 500 هزار خانوار در ایران که از راه مسافر کشی یا کار در آژانس های مسافرتی، کل یا بخشی از هزینه ی زندگی خود را تأمین می کنند اثر منفی می گذارد. براساس محاسبات بانک مرکزی، مجلس و مراکز دیگر در ایران، تورم ناشی از آزادسازی قیمت بنزین در ایران بین 20 تا 70 درصد خواهد بود. تحریم فروش بنزین این اثر تورمی را باز هم بیشتر خواهد کرد. چنین تورمی آن بخش از جمعیت ایران را که در زیر خط فقر زندگی می کنند( 14 میلیون نفر)، دو برابر(28 میلیون نفر) خواهد کرد. بدین ترتیب تحریم اقتصادی نه تنها مجازات مردم ایران است، بلکه مجازات جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان است. حتی اگر فرض کنیم جرج بوش، دیک چینی و رامسفلد به دنبال دموکراتیک کردن خاورمیانه بودند(که تردید جدی در این خصوص وجود دارد)، تهاجم نظامی به عراق و افغانستان نشان داد که نمی توان با سیاست های میلیتاریستی نظام دموکراتیک را در کشوری دیگر مستقر ساخت. کشته شدن چند هزار سرباز آمریکا، هزینه کردن صدها هزار میلیارد دلار در این جنگ، کشته شدن هزاران تن از مردم عراق، از بین رفتن امنیت اجتماعی توتالیتر گونه ی صدام حسین و ناروشن بودن آینده عراق و افغانستان طی سال های آینده؛ برخی از پیامدهای تهاجم نظامی به خاورمیانه است(اگر بیش از یک هزار میلیارد دلاری که خرج جنگ افغانستان و عراق شد، صرف توسعه ی آموزشی و فرهنگی مردم خاورمیانه می شد، اکنون در چه شرایطی قرار داشتیم؟). حمله ی نظامی به ایران، مردم ایران و زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی آنان را نابود خواهد ساخت.نه تنها حمله ی نظامی، بلکه دیسکورس نظامی- امنیتی و زبان تهدید نظامی هم به سود رژیم ایران و به زیان جنبش سبز است. زمامداران ایران در فضای نظامی به بهانه ی تهدیدهای خارجی، مردم و مخالفان را به اتهام عوامل دشمن گسترده تر از پیش سرکوب خواهند کرد. شکست محافظه کاران و پیروزی اوباما، تغییر دیسکورس تهدید نظامی به دیسکورس گفت و گوهای دیپلماتیک به وسیله ی اوباما، بهانه ی “جنگ سخت” را از رژیم ایران گرفت و رژیم را در برابر آزمون اداره ی اقتصاد و حل مشکلات واقعی جامعه یعنی فقر و بیکاری گسترده ی نیروی کار، فساد گسترده ی اداری و اجتماعی، رواج گسترده ی اعتیاد به مواد مخدر و فرار گسترده ی مغز ها از کشور قرار داد. دولت “خامنه ای- احمدی نژاد” در همه ی این آزمون ها شکست خورده است و راه حلی هم برای این معضلات ندارد. تنها راه فرار آن دو بازی با کلمات بر سر “جنگ نرم”، انقلاب مخملی، نابودی اسرائیل، نفی هولوکاست و مسالۀ غنی سازی اورانیوم است. در چنین شرایطی است که نارضایتی گسترده ی مردم ایران در شکل جنبش سبز نمایان شده است. اگر فضا دوباره نظامی- امنیتی شود، (تغییر سرمشق از گفت و گو به تهدید نظامی) جنبش سبز به محاق خواهد رفت.”
وی در پایان گفت: “پرسش سبزهای ایران از شما نمایندگان مردم اروپا این است:آیا به جای رژیم حاکم بر ایران، باید ایران، ایرانیان و جنبش دموکراسی خواهی آنان مجازات- یعنی حمله نظامی و تحریم اقتصادی- شوند؟! تا حدی که من اطلاع دارم، سبزهای ایران مخالف تنبیه و مجازات ایران و ایرانیان اند، اما موافق تنبیه و مجازات سرکوبگران حاکم بر کشورند. سرکوبگران را چگونه می توان مجازات کرد؟مهمترین مسأله و خواست سبزها گذار مسالمت آمیز ایران به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. بعضی کمپانی های جهان غرب(به عنوان مثال نوکیا و زیمنس) تکنولوژی سرکوب را به رژیم ایران فروخته و می فروشند. شورای امنیت سازمان ملل- یا حداقل دولت های غربی- باید فروش تکنولوژی سرکوب به جمهوری اسلامی را ممنوع سازند. ما با هرگونه تحریمی که موجب افزایش درد و رنج مردم ایران شود مخالف هستیم، اما از هر گونه تحریمی که موجب فشار بر سرکوبگران و تضعیف دستگاه اختناق باشد حمایت به عمل می آوریم. کسانی در جهان غرب که به رژیم ایران در قطع استفاده از اینترنت، شنود تلفن ها و استفاده از ماهواره ها کمک کرده اند، اخلاقاً موظف اند تا این موانع را از پیش پای مردم ایران بردارند. رژیم نه تنها جنبش سبز را از امکانات رسانه ای محروم ساخته است، بلکه تمامی راه های اطلاع رسانی مستقل و درست را مسدود کرده است. همان طور که انگلیس تلویزیون فارسی زبان بی. بی.سی را به راه انداخته است، اتحادیه ی اروپا می تواند یک تلویزیون مستقل فارسی زبان به راه اندازد تا در خدمت اطلاع رسانی، گفت و گو، و دموکراسی و حقوق بشر باشد. دسترسی نهادهای دولتی ایران به شبکه های ماهواره ای و ارتباطات جهانی را می توان مشروط به آزادی گردش اطلاعات و بر داشتن سانسور از رسانه ها و مطبوعات مستقل کرد. معامله های اقتصادی با نهادهای دولتی ایران را می توان مشروط به رعایت ضوابط سازمان جهانی کار در مورد حق تشکیل سندیکا ها و اتحادیه های مستقل کارگری کرد. حضور نمایندگان دولت ایران در مجامع بین المللی، نهادهای وابسته به سازمان ملل و سازمان های اقتصادی بین المللی را می توان مشروط به رعایت میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون رفع همۀ اشکال تبعیض علیه زنان و میثاق های مربوط به حقوق کودکان کرد. تجارت با نهادهای دولتی ایران را می توان مشروط به شفافیت نقل و انتقالات مالی، بر چیدن اسکله ها و مجاری غیر قانونی ورود و صدور کالا و حذف قاچاق در مرزها کرد که دستگاه های امنیتی و نظامی ایران در آن دخالت دارند. زمامداران ایران طی سه دهه ی گذشته مردم ایران را به شدت و به طور سیستماتیک سرکوب کرده اند، هزاران تن از مخالفان سیاسی را اعدام و ده ها تن از دگراندیشان و دگرباشان را در داخل و خارج ترور کرده اند، بهائیان را به صرف بهایی بودن از همه ی حقوق اساسی شان محروم کرده اند، اماکن دراویش را تخریب و خودشان را زندانی کرده اند، اصلاح طلبان را پس از انتخابات ریاست جمهوری به جرم شرکت در انتخابات و رقابت در چارچوب تنظیم شده از سوی نظام بازداشت و به زندان های طویل المدت محکوم کرده اند، بازداشت شدگان را مجبور کرده اند تا در تلویزیون علیه خود و دوستان شان حرف بزنند و به جرائم ناکرده اعتراف کنند، چند تن از بازداشت شدگان را زیر شکنجه به قتل رسانده اند، به گفته ی رهبران جنبش سبز، تعدادی از جوان های زندانی را مورد تجاوز قرار داده اند، دانشگاها را، زیر عنوان اسلامی سازی، به طور سیستماتیک از اساتید و دانشجویان دگراندیش پاکسازی کرده و می کنند، روزنامه های مستقل را توقیف و روزنامه نگاران را زندانی کرده و می کنند و…برای پیگیری حقوقی این جرائم، ما(فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر) کمپین مبارزه با جنایت علیه بشریت را به راه انداخته ایم. رهبران حاکم بر ایران شش مورد از مصادیق جرم جنایت علیه بشریت را-به طور سیستماتیک-انجام داده و می دهند. ما به دنبال گشودن پرونده حقوقی برای زمامداران ایران در دیوان بین المللی کیفری به جرم جنایت علیه بشریت هستیم. اگر جهان غرب مدافع دموکراسی و حقوق بشر، و مخالف رژیم های ستمگر است، به جای آن که مردم ایران و جنبش سبز آنان را مجازات کند، باید به مدافعان حقوق بشر ایران یاری رساند تا با کمک وکلای بین المللی پرونده حقوقی تشکیل دهند و آن را به شورای امنیت سازمان ملل بسپارند. خودکامگان حاکم بر ایران ممکن است با استناد به سیاست های دوگانه ی دول غربی و تحریک احساسات ملی گرایانه ی مردم بتوانند بخشی از مردم ایران را در موضوع غنی سازی اورانیوم پشت خود گرد آورند، اما آنان به هیچ وجه قادر نخواهند بود از چنان رویکردی در مسأله ی نقض حقوق بشر سود بجویند. شعار نابودی اسرائیل و نفی هولوکاست از سوی رهبران ایران حرکتی رندانه برای تغییر صورت مسأله ی اصلی ایران است. آنان هولوکاست را انکار می کنند تا به جای تمرکز بر جنایات رژیم و انسان هایی که اینک در مقابل چشم جهانیان نابود می شوند، همه ی توجه ها را به اثبات نابودی یهودیان در جنگ جهانی دوم معطوف سازند. اگر مسأله ی حقوق بشر به مسأله ی اصلی روابط جهان با رژیم ایران تبدیل شود، و سیاست های تشویقی (فروش تکنولوژی مدرن- خصوصاً برای صنعت نفت- و سرمایه گذاری خارجی) و تنبیهی (گشودن پرونده ی جنایت علیه بشریت در شورای امنیت سازمان ملل و ارسال پرونده به دیوان کیفری بین المللی) مشروط به رعایت موازین اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی گردد، مردم ایران و جنبش سبز آنان، به فضای تنفس، بقا و تقویت برای گذار به دموکراسی دست خواهند یافت.در پایان یادآور می شوم که 60 الی 70 روزنامه نگار ایرانی پس از انتخابات به کشورهای همسایه ایران پناه جسته اند. آنان به دنبال کسب ویزا از کشورهای اروپایی هستند، اما سدهای بسیاری در برابر آنها قرار دارد. درخواست ما این است که دولت های اروپایی برای آنها ویزای ورود به اروپا صادر نمایند.”
در پایان این جلسه گنجی به پرسش های حاضران پاسخ گفت. بیشتر پرسش ها درباره ی مسائل هسته ای، مواضع جنبش سبز در خصوص برنامه ی هسته ای، اثرات تحریم های اقتصادی بر رژیم و مردم ایران، نوع تحریم هایی که سبزها از آن دفاع می کنند، وضعیت حقوق بشر، ارتباط جهان غرب با رژیم و مخالفان، و چگونگی مشروط کردن سرمایه گذاری خارجی به مسائل حقوق بشر در ایران بود.
سبزهای اروپا به گنجی می گفتند: “دلیل مخالفت ما با اتمی شدن ایران روشن است، ما طرفدار محیط زیست هستیم.” گنجی در پاسخ به آنها اظهار داشت: “بنابر گزارش های سازمان های امنیتی آمریکا و اسرائیل، ایران در حال حاضر فاقد سلاح اتمی است. اما برخی از کشورهای منطقه دارای سلاح های اتمی هستند.غرب باید از سیاست های دبل استاندارد دست بر دارد و ازاستراتزی جمع آوری سلاح های کشتارجمعی و هسته ای از کل منطقه ی خاورمیانه حمایت به عمل اورد”.
گنجی در این سخنرانی همچنین به موضوع تأسیس تلویزیون پرداخت و در پاسخ به پرسش ها توضیحات بیشتری در این زمینه عرضه کرد. خانم سابین مایر خطاب به گنجی گفت: “شما سال 2006 به اینجا آمدید و برای ما سخنرانی کردید. در آن جلسه از ضرورت تأسیس تلویزیون سخن گفتید. ما پیشنهاد شما را پیگیری کردیم. به شما مژده می دهم که 5 میلیون یورو برای تلویزیون فارسی زبان اتحادیه ی اروپا به تصویب رسیده است”.