الف. در رویدادهای چند روز اخیر (که با نشان دادن تصاویری از سیمای جمهوری اسلامی مبنی بر آتش زدن تصویر رهبر فقید انقلاب آغاز شد) نگارنده از همان منظری رخداد را مورد ارزیابی نهایی قرار میدهد که مهندس میرحسین موسوی در مصاحبهاش با روزنامه جمهوری اسلامی مورخ 21 آذرماه 1388 به آن اشاره کرده و نیز “قائممقام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی” در نامهی انتقادیاش به “رئیس سازمان صدا و سیما” مورد تاکید قرار داده است. یعنی در نگاهی اجمالی و کلی، میتوان تمامیت ماجرا را چنین خلاصه کرد: “اقدامی مشکوک از سوی فرد یا افرادی که اطلاعات دقیقی در مورد هویت آنها موجود نیست؛ کنشی غیرقابل دفاع که مورد سوءاستفاده قرار گرفته و رسانهای که باید «ملی» باشد آن را بهگونهای غیرقابل هضم و باور، منعکس و پخش کرده است.”
ضمن اینکه “موضوع بدان گونه که در برنامه تلویزیون نشر یافته، نبوده و در روز شانزدهم آذر هتک حرمتی نسبت به رهبر فقید انقلاب گزارش نشده است. و بر فرض آنکه آنچه که در تصاویر تنظیم شده و نامرتبط نشان داده شده است در گوشهای از تجمعات آن روز توسط فرد یا افرادی مجهول و مغرض انجام یافته باشد، توسعهی آن بهگونهای که گویی جو غالب چنان بوده است دروغی بیّن و مسلّم میباشد.”
و در آخر، به تصریح شیخ مهدی کروبی، انتشار این واقعه توسط رسانهای که باید از تنازعات جناحی فاصله بگیرد و نماد وحدت و همدلی ملی باشد، تاسفبار و معنادار است.
بهاجمال، باید بسیار “سادهانگار” بود که چنین “فیلم”ی را “باور” کرد و آنرا اقدام مستقل و اعتراضی چند دانشجو ارزیابی نمود. و بعد ـ فراتر از اینها ـ آن را به کلیت دانشجویان و حتی “جنبش سبز” تعمیم و تسری داد. چنانکه حتی برخی پایگاههای خبری نزدیک به محافظهکاران به انتقاد از پخش چنین “نمایش”»ی از سیمای ضرغامی پرداختند. “جنجال” مزبور تنها بهانهای شده است که اقتدارگرایان بخش محدودی از حامیان ثابت خویش را بهگونهای پوپولیستی به خیابان کشند و تا ماه محرم و عزاداریهای پیشرو، به بهرهبرداریهای تبلیغاتی ویژهی خود دست یازند.
ب. اما مستقل از این داوری و ارزیابی کلی از رویداد غیرقابل دفاع بهوقوع پیوسته، نکتهای که میتوان از دل آن مورد توجه قرار داد، واجد همان پندی است که در مثل و حکایت مشهور این سرزمین آمده است: “سنگی که جاهلی در چاهی میافکند و هزار عاقل آن را بیرون نتوانند آورد.”
اجازه دهید مبتنی بر این مفروض که “فرض محال، محال نیست”، تصور کنیم که این ماجرا از سوی فرد یا افرادی (دانشجو یا غیردانشجو) که خود را به “وضع موجود” معترض میدانند، محقق و عملیاتی شده باشد. اینک، بهقدر لازم، آشکار شده که حاصل اقدام نابخردانهی مزبور تا چه حد برای جنبش مدنی مردم ایران، واجد تهدید و مخاطره شده است. مخالفان دموکراتیزاسیون “منتظر نشستهاند” که “غائله”ای بهپا کنند و خشم و موضع ضعف خود را بازتاب دهند و با جنگ روانی ـ تبلیغاتی، مطالبات مدنی شهروندان آگاه و خشونتگریز را به حوزههای پرخطر و چالشهای پرهزینه، سوق دهند یا سوی مقابل (سبزها و راهبران نمادینشان) را به اتخاذ مواضعی واکنشی و نوعی عقبنشینی و تمکین به وضع ملتهب و مسلط، وادار سازند. چنانکه در همین “غائله”، “موج”ی جدید و تهدیدهایی فزون یافته علیه راهبران نمادین جنبش اعتراضی (جنبش سبز مردم ایران) سامان یافت و نیز “بهانه” و مستمسک برای “تقدیسگران خشونت و تحریفگران حقیقت” فراهم آمد تا بر طبل دشمنی با دموکراسی بکوبند و منکوب ساختن و منفعل کردن نیروهای دموکراسیخواه را با همتی جدید و دوباره پی گیرند.
پ. پیگیری هر راهبرد (استراتژی)ی و متحقق ساختن هر برنامه و نائل آمدن به هر چشمانداز و هدفی، نیازمند لحاظ کردن دقیق “هزینه- فایده”، و نیز محتاج برآورد واقعبینانه و ارزیابی علمی و صحیح از “نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدها” است. کنش سیاسی غیر از این، اقدامی “احساسی” و “غیرعقلانی” خواهد بود که چهبسا “بیهیچ فایدهای”، راهبرد و برنامهای را دچار عوارض و آسیبها و هزینههایی بس سنگین و گرانبار کند.
ت. هرچند در این “غائله”ی جدید، “مکر” مردمگریزان و آزادیستیزان بهقدر لازم آشکار و شفاف شد، و ماهیت استفادهی ابزاری ایشان از شخصیتها و رویدادها، بیش از پیش معلوم گردید، و خود بهمثابهی مجالی برای تداوم اعتراضات مدنی دانشجویان آگاه و دموکراسیطلب، مورد توجه قرار گرفت، اما نظر به وضع خطیر ایران امروز و مسیر سخت و ناهمواری که پیش روی کنشگران مدنی است، توجه به هشدارها و درسهای درون غائلهی اخیر، و پندآموزی از آن، ضرورتی مضاعف مییابد.
مروری اجمالی بر تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی معاصر ایران (از مشروطه بدینسو) مشخص میکند که چه بسیار حوادث کوچک و اقدامات غیرمدبرانه و رفتارهای فاقد عقلانیت و کنشهای احساسی محض، مسیر حرکتی اصولی و ملی و مردمی را دچار انحرافها و آسیبها و هزینههای سنگین ساخته است. چنانکه در همین یک دههی اخیر (وبهطور مشخص در دوران اصلاحات) موارد متعددی قابل اشاره و بررسی است.
از همین زاویه، ”مراقبت” پیوستهی آگاهان و هوشیاری دائم آن دسته از کنشگران مدنی که به بهبود وضع ایرانیان و آبادی و پیشرفت ایران میاندیشند، در کنار لزوم و اهمیت صبوری و مدارا و دوراندیشی ایشان، ضرورتی دوچندان دارد. این “مراقبت” از یکسو باید متوجه دشمنان دموکراسی و تمامیتخواهان و خشونتطلبان باشد، و از سویی دیگر، متوجه همراهان ناآگاه یا همگامان نابخرد و “جاهلی” که چه بسا با افکندن “سنگ”ی در “چاه”ی، “هزار عاقل” را برای مدتی مدید، به سختی و رنج ناشی از مشکل تحمیلی، مشغول و مبتلا سازند.
و خوانندهی ارجمند این یادداشت، مستحضر است که مضمون کلی این نوشتار تنها به نقد رفتار غیرعقلانی همراهان ناآگاه معطوف بود، و کید و مکر همیشگی و مکرر “حیلهورزان بیتوجه به منافع ملی” مورد تأمل قرار نگرفته است.