TOM & KERRY

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یعنی هر چه این کری سعی می کند عاقلانه رفتار کند و از دست این گربه دیوانه دربرود، تام همچنان دنبالش می رود و هر لحظه یک گند تازه ای می زند.

یکی از مشکلات ما طنزنویسان با سیاستمداران این است که در خیلی از مواقع برای ساختن طنز درباره آنان حرف هایشان را اغراق می کنیم و همین می شود طنز و گاهی هم طنزهای خوبی از آن در می آید. خیلی اوقات وقتی سیاستمداران خیلی احمق می شوند، که تقریبا در ۹۰ درصد موارد همین اتفاق می افتد، طنزهای ما بی فایده می شود. مثلا من فرض می کنم که آقای تام کاتن حتی نمی داند که فرق ایران و عراق چیست. بعد می بینم که نه، طرف بیق تر از این چیزهاست. واقعا قضیه خیلی سخت تر از این است.

دو روز قبل تام پنبه ای به خبرنگار ایندیپندنت گفته که ایران موفق شده که کنترل تهران را به دست بگیرد و اگر همینطوری پیش برود کنترل بغداد و شهرهای دیگر را هم در دست خواهد گرفت.

خبرنگار ایندیپندنت هم گفته: “آقای کاتن! معلوم است که تهران تحت کنترل ایران است، چون این شهر پایتخت ایران است.”

تام کاتن پاسخ داده: “شوخی می کنی؟ یعنی ایرانی ها تهران را گرفتند و پایتخت شان شد؟ آن وقت ما در همه این مدت هیچ برخوردی نکردیم؟”

خبرنگار: “تهران دویست سال است پایتخت ایران است.”

تام کاتن: “و جرج بوش و اوباما هم این را می دانستند و هیچ کاری نکردند؟”

خبرنگار: “اوباما که می دانست، ولی جرج بوش هم مثل شما جمهوریخواه بود.”

واقعا حکومت ایران درست است که موفق نشد انقلاب را به جهان صادر کند، ولی اشاعه دادن حماقت به سیاست یکی از صادرات بزرگ ایران در دوره احمدی نژاد بود. حالا بدبختی این است که یکی دو تا هم نیستند. اردوغان یک طرف، داعش و بوکوحرام یک طرف. البته یکی از خوبی های حضور کسی مثل کاتن در سیاست آمریکا این است که حالا خیلی از آمریکایی ها تازه می فهمند که احمدی نژاد چطوری هشت سال رئیس جمهوری ایران بود. مامانو ببین، دخترو بگیر.

فعلا براساس نظرسنجی که صورت گرفته است، ۶۸ درصد آمریکایی‌ها طرفدار مذاکره مستقیم با ایران هستند. در همین نظرسنجی گفته شده که ۳۹ درصد پاسخ دهندگان به نظرسنجی موافق نامه ۴۷ سناتور بوده اند.

 

DUMB & DUMBER

تام و کری( TOM & KERRY ): با بازی گری تام کاتن و جان کری. در طول فیلم موشی به نام کری که سعی می کند از لانه خودش حفاظت کند، با دیوانه بازی های گربه ای به نام تام که رفتارهای احمقانه می کند نمی تواند به مذاکراتش ادامه دهد.

چل و چل تر( DUMB & DUMBER ) با شرکت تام کاتن و جان مک کین. دو رفیق که هر کدام یک اسحه در دست شان دارند و به نقشه خاورمیانه زندگی می کنند و دائم یک گند تازه می زنند. تام برای معشوقه یکی دیگر نامه عاشقانه می نویسد و به جای اسم خودش اسم ۴۷ نفر را می نویسد و معشوقه مذکور فکر می کند با یک پیشنهاد سکس گروهی مواجه است.

دیکتاتور بزرگ (LITTLE DICTATOR ) با شرکت کیم جونگ اون و کیم کارداشیان. دو کمدین قصد دارند هر کدام بزرگتر شوند. اولی می خواهد درازتر شود و دومی می خواهد قلمبه تر شود. اولی کفش پاشنه بلند می پوشد و موهایش را سیخ سیخ می کند ولی هر چه می کند قدش از حدی دراز تر نمی شود، به همین دلیل دستور می دهد قد همه مردم کره از او کوتاه تر شود.

 

قلم و چماق علیه السلام

واقعا همین تغییری که می کنند خیلی ارزش دارد. گاهی اوقات همین که یک آدم به حقیقت پی می برد و دست از رفتارهای غلطش برمی دارد خودش امتیاز بزرگی است. حسن عباسی، دیپلمه بیکار، کیسینجر تحت ولایت، استراتژیستی که حتی تلفظ بعضی از کلمات انگلیسی را هم بلد است و یکی از برادران سپاه که به دلیل داشتن امراض مختلف روانی و از جمله پرخاشگری ده سال قبل از سپاه اخراج شد، دارای نبوغ فراوانی است. یکی از توانایی های کم نظیر او تحلیل استراتژی غرب و بخصوص اندیشه های سیاسی پنهان غرب است موفق شده که رازهای بسیاری از برخوردهای جریان راست افراطی را با عقبه استکبار در حوزه زنان و مردان تحلیل کند. او تنها استراتژیست جهان است که با دیدن روزانه حداقل هشت ساعت سریال های هالیوودی و بخصوص بی واچ و لاست و برکینگ بد و همچنین دیدن فیلمهای پورنو می تواند وضعیت آمریکا و هجمه آمریکا به زنان به صورت طولانی، شکاف های موجود در عقبه آمریکای لاتین از جمله شکیرا و آنجلینا کاسترو، نقاط برجسته هجمه استکبار از طریق کیم کارداشیان و جینا میشل را عمیقا بفهمد. و سالهاست تلاش می کند در مورد تجاوز به زنان در جنگ های استعماری به دکترین ویژه خودش دست یابد.

اخیرا یکی از هواداران حسن عباسی به یکی از خبرنگاران خودش گفته است: “حسن عباسی باعث شد من چماقم را رها کنم و قلم به دست بگیرم.” از او سئوال کردند: “از وقتی قلم به دست گرفتی چه می کنی؟” گفت: “من از این قلم استفاده می کنم و برای همکاران حزب الله دستور حمله به عوامل فتنه با سنگ را صادر می کنم.” از او پرسیدند: “چه استفاده دیگری از قلم می کنی؟” گفت: “قلم بسیار مقدس است و خداوند هم به آن قسم خورده، بخصوص به خودکار بیک. در بسیاری از دعواها که فاصله کم است، من از قلم برای زدن توی چشم عوامل فتنه استفاده می کنم.” از او پرسیدند: “آیا شما هم سریال های لاست و فیلمهای پورنو را برای درک دکترین استکباری نگاه می کنید؟” وی گفت: “آنها را در ترم بعد خواهیم دید. من هنوز به سطح دکتر نرسیدم. فعلا از فیلمهای داخلی شروع کردم. من فیلمهای تپلی و برهنه تا ظهر با سرعت، که دکترین رژیم سابق را نشان می دهد نگاه می کنم و صمد به مدرسه می رود را می بینم و شیوه استفاده از قلم برای کور کردن چشمان دشمنان را از همان آموختم.” این برادر گفت: البته همکاری با آقای عباسی کار سختی است، آدم چشمهایش ضعیف می شود ولی اگر تغذیه خوب باشد قابل جبران است.

 

جهنم استرالیایی

واقعا این استرالیا هم حکایتی دارد. ۳۰۰ سال قبل یک گروه انگلیسی ریختند به یک جزیره عظیم و کل آن را تصرف کردند. همه کسانی را هم که آنجا بودند کشته‌اند و تعدادی هم که زنده مانده‌اند به عنوان حلقه گمشده و حیوانات به شمار آوردند. از سال ۱۹۰۶ قانون اساسی استرالیا تصویب شده و براساس این قانون مردم بومی یا ابوریجینال به عنوان حیوان نام برده می‌شدند. براساس آن قانون همه حق تحصیل داشتند غیر از ابوریجینال‌ها، همه حق انتخاب کردن داشتند غیر از ابوریجینال‌ها، همه زنان برابر محسوب می‌شدند غیر از ابوریجینال‌ها، همه بچه‌ها تحت حمایت دولت بودند غیر از ابوریجینال‌ها. کارهای آن‌ها در بخش “امور حیات وحش” بررسی می‌شد.

بین سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۶۷ ابوریجینال‌ها یعنی مالکان اصلی استرالیا نه حق تحصیل داشتند و نه حق کار، خودشان هم حیوان محسوب می‌شدند. دولت و کلیسا‌ها شروع کردند به دزدیدن بچه‌های آن‌ها. دولت سفید پوست استرالیا بچه‌ها را از خانواده‌ها می‌دزدیدند و نامشان را عوض می‌کردند و در خانواده‌های سفید پوست بزرگ می‌کردند و سعی می‌کردند هرگز آن‌ها با والدینشان روبرو نشوند. بعدا از این بچه‌های تعدادی به عنوان دانشمند و هنرمند و حقوقدان و نویسنده و ورزشکار استرالیایی شناخته شدند.

در سال ۱۹۶۷ انتخابات برگزار شد و استرالیایی‌ها لطف کردند و ابوریجینال‌ها یا بومیان را به عنوان شهروند پذیرفتند. از سال ۱۹۳۰ معادن بسیار فراوان و مشاغلی که با طبیعت سروکار داشت به دلیل نیاز به بومیان محلی پذیرفتند همانطور که از حیوانات برای کار استفاده می کنند، از ابوریجینال ها استفاده کنند. اما همانطور که به حیوانات پول نمی دهند به ابوریجینال ها به جای دستمزد فقط توتون و مشروبات الکلی می دادند. همین باعث شد بومیان اغلب معتاد به الکل بشوند.

البته بیخودی دلتان را خوش نکنید. هنوز هم بومیان استرالیا یا ابوریجینال ها زیر نظر بخش حیات وحش این کشور داره می شوند. اغلب مهاجران سفیدپوست و بخصوص ایرانی ها هیچ چیزی درباره آنها نمی دانند، میزان افت تحصیلی در ابوریجینال ها چندین برابر دیگر دانش آموزان است، مردم پوست آنها را یک مشت لش و تنبل و بیکاره و دائم الخمر می دانند در حالی که خودشان آنها را الکلی کردند، میزان تجاوز به عنف به زنان ابوریجینال توسط مردان سفید پوست چند برابر تجاوز به زنان سفید پوست است و در اغلب نقاط کشور یا قاره استرالیا تعداد ابوریجینال هایی که زندانی هستند از تعداد آنهایی که زندانی نیستند بیشترند. یعنی داعش که در مقایسه با وحشی های موبور و چشم سبز استرالیایی مثل مسعود ده نمکی در مقایسه با هیتلر است.

این استرالیای ها سالهاست که راه پناهندگی را بستند و دقیقا هم نامردی می کنند. پناهندگانی را که در واقع احتمال زنده رسیدن شان به استرالیا یک به سه است و از هر صد نفر سی نفرشان در سفر دریایی به استرالیا می میرند دستگیر می کنند و به جزایری مثل نارو که تحت مسائلی مثل حقوق بشر اداره نمی شود تحویل می دهند و از آنجا به عنوان زندان غیر انسانی استفاده می کنند. در واقع آن کشورها را به عنوان زندان و شکنجه گاه استفاده می کنند. وحشی های ساکن نارو دسته جمعی حمله می کنند و مهاجران و پناهندگان را می سوزانند و گاهی دو سه سال هیچ خبری از آنها نمی شود. خیلی اوقات زنده نمی مانند. نه عزیزم. درباره قرون وسطی حرف نمی زنم. درباره استرالیا در همین سه روز گذشته حرف می زنم.

البته نخست وزیر چپ سابق استرالیا بعد از دویست سال آدمکشی دولت و مردم مهاجر استرالیا در سال ۲۰۰۶ از آنان عذرخواهی کرد. فردای همان روز آقای آبوت نخست وزیر راست فعلی به تلویزیون آمد و گفت عذرخواهی به جای خودش ولی استرالیا مال ماست. نکته مهم این است که شما اگر به استرالیا بروید و در میان ایرانیان زندگی کنید و همه شهرها را هم بگردید، بعید است که هیچکس در این مورد حتی یک کلمه به شما بگوید. همه ساکنین جدید استرالیا تصمیم گرفتند درباره لکه ننگی به اسم بومیان استرالیا هیچ حرفی نزنند….. بخور، غذات یخ کرد.

دیروز یک زن و شوهر پناهجوی ایرانی در حالی که از کمپ پناهندگان بیرون رفته بودند توسط مردم محلی سنگسار شدند. مرد زنده است و حالش بهتر است. زن هنوز حالش وخیم است.( بخش اصلی اطلاعات را در زمان سفرم به استرالیا از توران خانم و همسفرش دو استاد دانشگاه در استرالیا گرفتم.)