رهبران جوشن پوش و نخبگان پرده نشین

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

حتما تعجب می کنید. خب قاعدتا در اینجور موارد بهترین کاری است که می توانید بکنید. چون اساسا باقی کارها یا درد دارد یا درد سر.

“حدود ۱۵۰ تن از اندیشمندان، نخبگان، اساتید حوزه و دانشگاه، پژوهشگران و مؤلفان آثار علمی، همراه با رهبر انقلاب اسلامی، شب گذشته در چهارمین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی، به بحث و بررسی درباره ابعاد مختلف موضوع «آزادی» پرداختند.”

نه، اشتباه نفهمیدید، کاملا درسته. به بحث و بررسی درباره ابعاد مختلف موضوع آزادی پرداختند. دقیقا همین موضوع “آزادی” بود. همراه با رهبر انقلاب. بله، همین “ رهبر انقلاب”. حتما می پرسید پس چطور زنده ماندند؟ خب وقتی آدم حرف نزد که بیماری قلبی نمی گیرد، بلافاصله فوت کند. آن هم به بیماری طبیعی. زنده می ماند، مثل بچه های خوب ساکت می نشیند، گوش می کند رهبر انقلاب در مورد آزادی چه می گوید. شما هم همین کار را بکنید تا زنده بمانید.

“رهبر انقلاب، با اشاره به فضای عمومی کشور و مسائل و مشکلات اقتصادی که به علت درگیر شدن استکبار جهانی با جمهوری اسلامی بوجود آمده است تأکید کرد: « طبعاً هیچکس از دغدغه های موجود در زندگی عمومی مردم فارغ نیست، اما این نشست به دلیل اهمیت موضوع و بر اساس برنامه ریزی قبلی و به عنوان گامی در پیشگیری مقولات بلندمدت، برگزار می شود.»

بالاخره ما نفهمیدیم این استکبار جهانی از کی با ما درگیر شده؟ اگر از همان روزهای اول انقلاب درگیر شده که این برنامه ریزی قبلی به عنوان گامی در پیشگیری مقولات بلندمدت، حالابعد از سی سه سال، یعنی چی؟ اگر همین اواخر درگیر شده، که چرا رهبر انقلاب دو دستی به مواضع هسته اش چسبیده می گوید به اینها کاری ندارند، درد شان جای دیگری است؟ بالاخره تکلیف ما را روشن کنید.

« نیاز شدید کشور به تفکر و اندیشه ورزی در مقولات زیربنایی را از اهداف و علل اصلی برگزاری نشستهای راهبردی است و ملت ایران که مثل رودخانه ای خروشان در حال پیشرفت است،‌ به فکر و اندیشه و فعال شدن اندیشه ها در مقولات مبنایی و اساسی، نیاز مبرمی دارد.»

والا تا جایی که ما خبر داریم، در هشت استان کشور فعلا سیل مثل رودخانه ای خروشان در حال پیشرفت است و مردم بیشتر از هر چیزی به چکمه نیاز مبرمی دارند. بعد هم شما همین نیاز شدید مردم به دارو را بر طرف بکنید، نیاز شدید به تفکر و اندیشه ورزی را خودشان رفع می کنند. از طرف دیگر، خود این نیاز شدید و تلاش مسوولان کشور موجب نگرانی است. از هشت سال قبل که نیاز شدید به نابود کردن اسرائیل از طرف مسوولان کشور حس شد، فلسطین هر روز مشکل پیدا کرد و اسرائیل روز به روز قوی تر شد. همین هفت سال قبل که نیاز شدید به انرژی هسته ای و دانشمندان هسته ای احساس شد هرچه دانشمند هسته ای داشتیم ترور شدند و منفجر شدند و چهار تا قطعنامه هسته ای مثل آوار خورد توی سر حکومت. از همین شش سال قبل که دولت تصمیم گرفت مدیریت جهان را برعهده بگیرد، مسوولان کشور به هر کشوری رفتند صندلی خالی دیدند و الآن دو سه سال است که اصلا کسی یادش رفته که در خاورمیانه کشوری به اسم ایران وجود دارد. همین چهار سال قبل که دولت احساس نیاز کرد بطور جدی با فساد مالی مبارزه کند، دوازده هزار تا پرونده فساد مالی خود دولت آمد روی میز و مسوولان مربوطه رفتند سراغ بنگاههای املاک و مستغلات کانادا، یا دقیقا از همین سه سال قبل که احساس نیاز پیدا شد که ممه را لولو ببرد، در چهارگوشه جهان خواهران و برادران شروع کردند به استریپ تیز و کلیه اسرار بخش خصوصی به منصه ظهور رسید. همین دو سال قبل که حکومت تصمیم گرفت قدرت بزرگ اقتصادی جهان شود، قدرت خرید مردم ایران شده یک سوم. و از یک سال گذشته که نظام احساس نیاز کرده که از تجربه فرماندهان جنگی استفاده کند، هفته ای یکی شان به ملاء اعلی پیوست و نیست و نابود شد. عزیز من! آقای محترم! ای بیت اول و آخر هستی! شما محض رضای خدا احساس نیاز نکن. شما تا احساس می کنید ما چیزی را لازم داریم آن چیز بکلی نابود می شود. حالا هم که آقا می گوید احساس نیاز به بحث درباره آزادی وجود دارد، من مشکوکم. فکر کنم می خواهند هر کسی را که می تواند فکر کند بیاندازند توی چرخ گوشت و تمام شان کنند برود. اصلا کی گفته شما احساس نیاز کنی. نکن جان من. ما آزادی نمی خواهیم.

آقا گفت: « همیت ارتباط مستقیم با نخبگان و زمینه سازی برای دست یابی به پاسخ سؤالات مهم در مقولات بنیانی و حیات اجتماعی، از دیگر اهداف اصلی برگزاری نشستهای اندیشه های راهبردی است.»

خب اگر اینقدر این ارتباط مستقیم با نخبگان اهمیت دارد، برای دست یابی به پاسخ سوالات مهم باید تشریف ببرید زندان اوین، خدا را شکر به شما که اجازه می دهند. آنجا هم جمع نخبگان جمع است. جواب همه سوالاتتان را می دهند. لازم نبود به زحمت بیافتید نشست برگزار کنید. آن هم با این جسم ناسالم و جان ناقابل. متخصص همه چیز هم در زندان اوین هست، از فلسفه سیاسی و سیاست فلسفه، تا آزادی و دموکراسی، تا راه و ترابری، تا اقتصاد خرد و کلان، تا مسائل کودکان و زنان، تا آسیب شناسی اجتماعی و آمیب شناسی سلولی، تا هر چه دل تان بخواهد. فقط دستور بدهید دستبند و چشم بند و پا بند را بازکنند، همه شان را بیاورند توی حسینیه زندان، با نخبگان بحث کنید. البته اگر با شما حرف بزنند.

آیت الله خامنه ای گفت: « با وجود منابع فراوان درباره آزادی در منابع اسلام ، ‌امروز خلاءهای فراوانی در باب آزادی داریم که باید با تفکر و اندیشه ورزی و پاسخ دادن به همه مسائل و سؤالات مطرح در مقوله آزادی، به سمت منظومه سازی حرکت کنیم.»

بعد هم فکر کرد که چون قرنهاست درباره آزادی حرف نزده گفت: « منظور از آزادی، همین معنای متداول و رایج در محافل دانشگاهی و روشنفکری جهان یعنی آزادیهای فردی و اجتماعی است نه آزادی معنوی و سیر و سلوک الی الله. آزادی رهایی مطلق از هر چیزی نیست. نباید هنگام بحث درباره آزادی،‌از محدودیت ها ترسید.»

کاملا درسته . اصلا نباید از محدودیت ها ترسید. اتفاقا باید از محدودیت ها نترسید، محدودیت که ترس ندارد. اصلا قوه قضاییه و نیروی انتظامی و گشت ارشاد و لباس شخصی ها و … که محدودیت نیست، مصونیت است، مثل حجاب. می خواهند از شما مراقبت کنند. برای همین هم شما را می گیرند، می برند زندان تا در مقوله آزادی دچار رهایی مطلق از همه چیز نشوید، برایتان خوب نیست. حالا شاید در این بگیر و ببند اصلا آزادی های فردی و اجتماعی تان هم پیشرفت کرد به آزادی معنوی و سیر و سلوک الی الله رسیدید. چه بهتر. البته از شما چه پنهان که ما یک کمی هم می ترسیم. یعنی ترس هم دارد، همین آقای میرحسین موسوی که بیست سال طرفداران آقا آرزوی شان بود بشود رئیس جمهور شش ماه درباره آزادی حرف زد، الآن سه سال است کلید خانه شان را پیدا نمی کند. یا همین آقای هاشمی بعد از ده سال شش ماه درباره آزادی مطبوعات و اجتماعات حرف زد، الآن خودش که افتاده توی گرفتاری و بچه هایش هم زندانی هستند. همچین معلوم هم نیست اگر رهبری درباره آزادی حرف بزند، یک دفعه دودمانش به باد نرود و در بیت اش بی کلید بماند و مجتبی شان برود انفرادی و از این جور داستانها. به نظرم یک کمی هم اگر آدم( چه برسد به رهبر) از محدودیت بترسد برای آنجایش احتمالا خوب است.

“در دیدگاه اسلامی، انسان از همه قیود به غیر از عبودیت خدا آزاد است.” اما در دیدگاه جمهوری اسلامی، خدا هم ازعبودیت ولایت فقیه آزاد نیست، حالا خودتان حساب کنید ببینید از کدام قیود آزاد هستید؟ اگر همین که الان در خانه خودتان نشستید و کتک نمی خورید، احساس خوشبختی باید بکنید.

«  با توجه به تفاوتهای بنیادین و عمیق موجود میان مفهوم آزادی در اسلام و در غرب‌ آیا می توانیم در تحقیق و پژوهش درخصوص«آزادی» به دیدگاهها و نظرات غربی مراجعه کنیم؟»

خب در بعضی موارد که اصلا نمی توانیم مراجعه کنیم. چون پاسپورتمان را گرفته اند نمی توانیم از کشور خارج بشویم. در بعضی موارد می توانیم مراجعه کنیم، ولی نمی توانیم برگردیم. چون اگر برگردیم پاسپورتمان را می گیرند، دیگر نمی توانیم از مملکت خارج شویم. یک راه دیگر هم دارد که بدون پاسپورت مراجعه کنیم، در اینصورت به جای مراجعه به دیدگاه ها و نظرات غربی، باید برویم سازمان پناهندگان . در مجموع فکر می کنم همین مراجعه نکنیم بهتر است.

« در غرب«آزادی در حوزه اقتصادی» یعنی قرار گرفتن در مجموعه سرمایه داران اقتصادی و بهره مندی از امتیازات ویژه، «آزادی در صحنه سیاسی» یعنی قرار گرفتن در چارچوب انحصارگرایی دو حزبی و «آزادی در مسائل اخلاقی» یعنی بروز مفاسدی همچون همجنس گرایی، … این موضوعات نشان دهنده واقعیات بسیار بد، تلخ،‌زشت و در برخی مواقع، نفرت انگیز، در جامعه غربی است که نتیجه آنها هم تبعیض، زورگویی، جنگ افروزی و برخوردهای گزینشی با مقولات شریفی همچون حقوق بشر و مردم سالاری است.»

خوب، بالاخره بعد از یک ساعت قرم قرم کردن حرف اصلی اش را زد. خوب عزیز من، تو که آخرش به همین جا می خواهی برسی، چرا اولش دسته گل می آوری که بعد پرتش کنی توی صورت ملت؟ اصولا آزادی به معنای اصلی اش در حوزه سیاسی که نمی شود، اقتصادی هم که اصلا، فردی هم مطلقا، فرهنگی هم که هجمه است. بهترین آزادی همان آزادی نظامی است، یعنی مملکت را بدهی دست سردار و سرهنگ که هر کاری دل شان می خواهد بکنند. شما هم به جای بحث درباره آزادی شب شعر برگزار کن و آورین آورین بگو.

البته ما در اینجا پیشنهاد می کنیم، شما خودتان بدون ترس از محدودیت ها به مفهوم آزادی های اقتصادی و سیاسی و اخلاقی در جمهوری اسلامی فکر کنید و ببینید این موضوعات نشان دهند چه نوع واقعیاتی هستند؟

فقط یادتان باشد با صدای بلند فکر نکنید، در جمع هم در مورد افکارتان حرف نزنید، جایی هم چیزی ننویسید. اصلا می خواهید فکر هم نکنید، بالاخره ما که خبر نداریم، شاید بیماری قلبی داشته باشید، بلافاصله فوت کنید و چون مسموم نشدید و دچار خفگی هم نیستید به مرگ طبیعی از دنیا بروید.