هشت سال است که کاوه دیگر میان ما نیست، کاوهای که در تمام زندگی، انسانی دقیق و مهربان بود، مردی که هر زمان با موضوع تازهای مواجه میشد، سعی میکرد ابعاد زمانی آن موضوع را به خوبی درک کند.
لطفات روحی کاوه را فقط وقتی که غرق در کار بود و با جدیت سوژههای خود را دنبال میکرد، میدیدید، او این لطفات را در آن زمان به دقت تامل میکرد و تصویری بینظیر را ثبت میکرد.
نگاه کاوه به عکاسی، آنچنان ساده بود که همیشه میگفت، برای عکاسی نیازی به زوایای عجیب و غریب نیست، برای ثبت مستندهای اجتماعی باید سادهترین زاویه را انتخاب کرد، تا همان سادگی تصویری عمیق را ثبت کند، برای همین هیچ کدام از عکسهای کاوه زاویهای عجیب و غیرمعمول ندارد.
همین سادگی او را به سمت موضوعاتی میبرد که کسی به آنها توجه نمیکرد، اتفاقا همین سادگی موضوع کاوه را جذب میکرد تا واقعیت را به تصویر بکشد. کاوه در تمام عمرش تلاش میکرد، سادگیهایی را که از کنار آنها میگذریم به تصویر بکشد تا همه نسبت به آن حساس شوند.
او برای ثبت موضوعات اجتماعی و گزارشهایی که میساخت، نگاه خاص خود را به نمایش میگذاشت، تا از زاویه دید او، آن درد و دغدغه به خوبی دیده شود.
بهترین مثال این روایت، تصاویری است که کاوه از قالیبافان زن در تبریز ثبت کرده است. کاوه در یکی از این گزارشها، دختر کوچک قالیبافی را نشان میدهد که دستش را بریده و خونش بر روی قالی ریخته. تلخی این تصویر، همان نگاه کاوه را نمایش میدهد که از تار و پود قالیهای زیبا، خون کودکان قالیباف میچکد.
13 فروردین، به همه ما یادآوری میکند که هشت سال است که این تصویرگر مسایل اجتماعی را از دست دادهایم، هشت سال پیش کاوه، هنگام انجام مأموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بیبیسی در خط مقدم جنگ در شهر مرزی “کفری” در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک، بر اثر انفجار مین کشته شد. امسال هم برای یادآوری آن خاطره تلخ، یازدهم فروردین ماه بر سر مزارش در روستای “افجه” در کنار هفتسینی که به یاد او چیده بودیم، جمع شدیم و مراسم یادبودی را متفاوت با همه سالها برگزار کردیم.
این مراسم امسال شکلی متفاوت داشت، امسال با همکاری آژانس عکس “چیلیک”، تور یک روزه عکاسی از روستای «افجه»، آرامگاه کاوه که روستای بسیار زیبای شهرستان لواسانات است، برگزار شد. برنامهای که این آژانس آن را به مناسبت گرامی داشت یاد کاوه، عکاسی که روزهای انقلاب و جنگ ایران و عراق، را با نگاه خود به تصویر کشید، برگزار کرد. در آن روز، روستای “افجه” میزبان عکاسهای جوان و علاقهمندان به کاوه گلستان شد تا تصویرهای جدیدی از آن منطقه کوهستانی و زیبا ثبت شود.
جوانان علاقهمند به عکاسی در آن روز، عکسهایی گرفتند که سعی کردند به نگاه و نگرش کاوه نزدیک باشد. در میان همه شرکتکنندگان، دختر جوانی به نام تهمینه منزوی، عکسهایی را از این روستا ثبت کرد که بیشترین نزدیکی را به آثار کاوه داشت. سادگی روایت تصویری و سبک عکاسی این دختر جوان، به یادگارهای دوربین کاوه خیلی شباهت داشت. در این تور استعدادهای جوان عکاسی، در کنار همراهی با خانواده گلستان در یادبود، درگذشت کاوه گلستان، 25 اثر از مجموع عکسهای کاوه را در نمایشگاهی که در کنار مزار کاوه برپا شده بود، دیدند تا بدانند که رسالت هنرمندانه یک عکاس، برای همیشه این است که باید باور و حقیقت را درک کند که هنری ماندنی است که از جنس مردم، در مردم و منطبق با باور مردم رشد و تکامل پیدا کند. کاوه گلستان، مردی بود که همیشه به این جمله معروف خود وفادار ماند: “من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.“
منبع: شرق چهاردهم فروردین