جام زهر با طعم لیموناد

محمد رهبر
محمد رهبر

برای تهیه جام زهر به مقداری سماجتِ و سفاهت نیاز است، آمیخته با زور زیاد و عقل کم که نامش را شجاعت می گذاریم. بعد از تهیه ی این مواد لازم، شروع می کنیم به اقدامِ کافی در هدر دادن فرصت های بزرگِ امتیاز گیری و نعره کشیدن و خشنود به شُهره دنیا شدن.

 ناگاه در عین صلابت، هشیار می شویم که عن قریب پایه های قدرت مثل بید لرزان خواهد شد و اینبار وادادگی صد هشتاد درجه ای آغاز می کنیم و پیامهای مخفیانه ی ملتمسانه می فرستیم و در میانِ جمع، نامش را شجاعت می گذاریم.

 روزگاری آیت الله خمینی، شکست بزرگش در جنگی که صلح در آن، دفن اسلام بود را مُسمی به جام زهر کرد. پیرمرد جماران نشین، باهمان جام زهر، مُهر سکوتی هم بر لب زد و دیگر تا یکسال بعد و موعد وفات در خیل مشتاقانش، تنها نگاه می کرد و حرفی نمی زد و دیگران پیامهای مکتوبش را

می خواندند. اما دست اندرکارانِ جنگ آن متانت نداشتند که حیا کنند و به شکست شادمان نشوند، قطعنامه را پذیرفتند و در سوگِ بی حاصلِ قربانیان از دست رفته، آذین بستند و ادعای پیروزی کردند. بااینکه می دانستند عراق در خرداد سال 67 تا جاده خرمشهر آمده بود و این لطف خدا بود که دوباره شهر را اشغال نکرد و می دانستند که چگونه هزاران جوانِ ایرانی در” فاو” قتل عام شدند.

 یادش به خیر، صدیقِ روزگار ما، آیت الله منتظری که فریاد بر آورد، شرم کنید از این سُورِ شکست. حالا باز هم همان قصه ی غصه.

درروزهای آخر فروردین، سعید جلیلی، سفیر کبیر نظام در پرونده هسته ای، به استانبول رفت. بی آنکه گفته های “رجب طیب اردوغان” که صدر و ذیل جمهوری اسلامی را دروغگو نامیده بود، گرهی بر پیشانیش بیندازد، هرچند نخست وزیر ترکیه اصلا این مذاکره را به چیزی نگرفته و راهی عربستان شده بود.

دوساعت و نیم بیشتر وقت نبرد که جلیلی به عکس یادگاری با کاترین اشتون - مسوول سیاست خارجی اروپا- رسید و دیپلمات کارکشته ی انگلیسی از حرفهای جلیلی، ابراز رضایت کرد.

 گویا آنقدر حرفهای جلیلی متفاوت بوده و ازسرِ عذر تقصیر که علی اکبر صالحی وزیر خارجه را به این صرافت انداخته که چرا آمریکا و اروپا تحریمها را همان روز مذاکره ملغی نکرده اند.

 از مذاکراتی که خبری از آن به پشت درهای بسته درز نکرد، تنها ابراز رضایت طرف اروپایی و خنده جلیلی مخابره شد و البته خبرگزاری فارس، چند عکس اساتید ترور شده دانشگاه را که ترکان اجازه داده بودند بر در و دیوار محل مذاکره نصب شود، دلیلی بر اقتدار گرفت و لابد لباس پوشیده “کاترین اشتون” هم نشانه ظفرمندی نظام شد، جام زهر اینبار با لیموناد سرو شده بود.

ماجرای هسته ای ایران که از اوایل دهه هشتاد خورشیدی با عکس های ماهواره های جاسوسی آمریکا از تاسیسات مخفی ایران بر سر زبانها افتاد، بعد از ده سال به یُمن همتِ رهبری و رییس جمهوری که به ایشان نزدیکتر است، تحریمهای گسترده بین المللی به ارمغان آورده و کمر اقتصاد از پا افتاده کشور را شکسته و شرایط را برای اتحاد تمامی کشورها در جنگ علیه ایران هر روز هموارتر می کند.

بَلمِ سیاست هسته ای ،هر وقتی یک سکان دار داشته و در پس این تخته پاره ی شناور، البته خود رهبری نا خدایی می کرده است. دولت خاتمی به صورت غیر مترقبه با رسوایی اتمی نظام مواجه شد، باید اطمینان داشت که از اسرار هسته ای چیزی به این رییس جمهور ناخوانده نگفته بودند.

 سپاه و بیت کار خود می کردند و در تلاشی هیجان انگیز برای غنی سازی اورانیوم و رویای بمب اتم خوش بودند. شاهد ماجرا اینکه وزیر خارجه دولت اصلاحات، بعد بازرسی از تاسیسات اتمی ایران از سوی آژانس اتمی و گزارشاتی در تایید آلوده بودنِ تاسیسات به اورانیوم غنی شده، اظهار کرد که ایران هم مانند آزانس اتمی از این اتفاق متعجب است و عذر بدتر از گناه آورد که شاید وسایلِ مستعملِ خریده شده، مشکلی داشته و آلودگی خارجی بوده است.

 کار از کار گذشته بود اما حسن روحانی و تیم مذاکره کننده به غرب اطمینان دادند که غنی سازی ادامه نخواهد یافت و در کنفرانس مهرماه سال 82 در تهران و با حضورِ وزرای انگلیس و آلمان و فرانسه، پروتکلِ الحاقی امضا شد و غنی سازی متوقف.

از آنجا که آیت الله خامنه ای همواره نقش دولت سایه را بازی می کند، این عادی سازی روابط، خواب از چشم رهبری ربود و با رفتن دولت خاتمی، از آن به عنوان یک عقب نشینی مضر و چه بسا خیانت یاد کرد. احمدی نژاد که آمد، اسناد خیانت را هم موجود دانست و “حسین موسویان” سخنگوی هیات مذاکره کننده ای که حسن روحانی رییس اش بود به اتهام جاسوسی تحت تعقیب قرار گرفت.

 علی لاریجانی نماینده تازه رهبری در شورای امنیت ملی و مسوول جدید مذاکرات نیز در یک ارزیابی کلی اعلام کرد که غربی ها آب نبات داده اند و دُردانه ای گرفته اند.

چیزی نگذشت که لاریجانی با احمدی نژاد که از همه ی حقوق ایرانیان، همین حق هسته ای را به رسمیت می شناخت ، گلاویز شد و استعفا داد و چند وقتی علی اکبر صالحی که امروز وزیر خارجه است و آن وقت ریاست سازمان اتمی، مسوول مذاکره شد تا کار به سعید جلیلی رسید.

بنابر تجربه، سیاستِ خارجی جمهوری اسلامی پاک از عنصر عبرت خالی است. سیاستمداران نظام سعی می کنند تا می توانند منافع ملی را بر باد دهند و در موقعیتی که طرف مذاکره دست به اسلحه شده ، دستها را بالا ببرند و شرم آور اینکه علامت ویکتوری را هم نشان می دهند.

 روزگاری غربی ها بسته های پیشنهادی را عرضه می کردند تا در صورت لغو غنی سازی، ایران از آن بهره مند شود، حتی حاضر بودند تا تحریمهای قدیمی، مانند ممنوعیت فروش هواپیمای مسافربری به ایران را نیز کنار گذارند.

 حالا کار به جایی رسیده که نهایتا با لغو غنی سازی و بازگشت به نقطه صفر، لطف فرموده و بار دیگر نفت می خرند و احیانا وعده ای می دهند که حاضرند جمهوری اسلامی را در انزوایش تنها گذارند و عمامه از سر رهبری بر ندارند. چه قدر شرایط شبیه ترکمنچای است، قاجار قففاز را داد و به جایش روسیه تعهد کرد از ولایت عهدی عباس میرزا پشتیبانی کند. سیاست اتمی جمهوری اسلامی البته وضعش از این هم بدتر باشد، قاجاریه با حمله روسها مواجه بود و جمهوری اسلامی خودش این بحران آفرید و به قعرش افتاد.

دویدن بی پایان، یکی نقطه برقوس دایره تا کی؟

همه برای رسیدن به همین دایره

از پی دایره می دوند

هی نقطه ی مجهول

مرارت مسخره

مضمون بی دلیل تا کی؟1

 

پانوشت

سید علی صالحی