تحولات یک سرمشق

نویسنده

alavitabar.jpg

هدف از نگارش این مقاله بررسی تحولاتی است که یک سرمشق خاص در دین شناسی آن را پشت سر گذاشته است. از گذاشتن نام خاصی برای این سرمشق پرهیز می کنم به این امید که سوءتفاهم ها به حداقل برسد. سرمشق دین شناسی (و به طور خاص اسلام شناسی) مورد نظر طی سال های پس از 1342خورشیدی شکل گرفت و بالیدن آغاز کرد. اگرچه می توان عناصری از آن را در تلاش های پیشینیان برای ارائه سرمشقی غیر سنتی در دین شناسی یافت، اما حضور قدرتمند آن در عرصه دین شناسی به سال های پس از 42 برمی گردد. شاید نخستین عناصر این سرمشق در دین شناسی را بتوان بیش از هر جریانی در اندیشه های خداپرستان سوسیالیست و رهبری آن (زنده یاد محمد تخشب) یافت. اما فراگیر شدن و ریشه دواندن آن پس از بیداری حاصل از قیام 15 خرداد رخ نمود. افراد و جریان های مختلفی این اندیشه را ترویج و تبلیغ کردند و در چارچوب آن به تولید اندیشه پرداختند. اما در هر مقطعی می توان برخی را موثرتر و پرمخاطب تر از دیگران دانست. برای بحث تاریخی از تحولات این سرمشق دین شناسی می توان سه دوره را از یکدیگر تفکیک کرد. دوره اول؛ از شکل گیری تا 1354، دوره دوم؛ از 1354 تا 1367، دوره سوم؛ از 1367 به بعد. زمان تقویمی دقیق در اینجا اهمیت ندارد و زمانبندی صرفاً با هدف دوره بندی صورت می پذیرد.دوره اول با طرح بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان شاخص ترین تولید کنندگان و مروجان این سرمشق آغاز می شود. این سرمشق نخستین بار در کتب و جزوات ایدئولوژیک تهیه شده توسط بنیانگذاران به صورتی جامع به جامعه معرفی می گردد. پس از مدتی زنده یاد شریعتی به صورت شاخص ترین طراح و شارح این سرمشق طرح می شود. در آغاز غیر از واکنش های پراکنده سرمشق سنتی در مقابل این سرمشق مقاومت جدی در مقابل آن وجود ندارد. باهوش ترین و پویاترین چهره های حوزوی نیز در آغاز تحت تاثیر این دیدگاه قرار گرفته و همراهی یا حداقل سکوت در برابر آن را پیش می گیرند. جمع بندی آثار ایدئولوژیک بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و نوشته ها و سخنرانی های علی شریعتی در این دوران نشان می دهد که این سرمشق دین شناسی با چند ویژگی از سرمشق های دیگر متمایز می گردد. مهم ترین این ویژگی ها عبارتند از؛

1- پذیرش دیالکتیک (مفهومی، روشی، عینی)، 2- تفسیر تکاملی از تحولات جهان،3- نگرش اجتماعی ستیز دیالکتیکی،4- تحلیل طبقاتی پدیده های اجتماعی و تاریخی، 5- معرفی دین به مثابه یک ایدئولوژی، 6- انقلابی گری در هدف و در روش،7- جهت گیری به سوی سوسیالیسم دولتی، 8- دفاع از حکومت ایدئولوژیک9- آرمانشهرگرایی و10- نفی معارف حوزوی در دین شناسی.

البته در میان تولیدات فکری دکتر شریعتی می توان عناصری مغایر با عناصر فوق یافت، از این نظر شریعتی شبیه همه روشنفکران و اندیشمندان تولید کننده و تاثیر گذار است. اما نباید فراموش کرد که قرائت غالب از دیدگاه های شریعتی (درک عمومی مخاطبان و مروجان اندیشه های او) در این دوران دارای مشخصه های فوق است و سایر ابعاد یا اشارات موجود در اندیشه های شریعتی نادیده گرفته می شود.این سرمشق تا مدت ها از جانب جریان جوان تر حوزه های علمیه با سکوتی توام با حیرت و رضایت مواجه می گردد، تا اینکه واقعه سال 1354 در سازمان مجاهدین خلق ایران رخ می دهد.

بر این واقعه نام های مختلفی می توان گذاشت که هرکدام بر تحلیلی از چرایی و چگونگی آن استوار است.

به گمان من این واقعه نشانه به بن بست رسیدن ایدئولوژیک- استراتژیک و تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق ایران است و نام کودتا نمی تواند ابعاد واقعی این واقعه را نمایش دهد.

اما به هر حال مارکسیست شدن اکثریت اعضای سازمان در مقطع 54 ضربه ای اساسی به مشروعیت سرمشق پیش گفته وارد ساخت. البته باید توجه داشت که سازمان مجاهدین خلق هیچ گاه خود را دنباله رو ایدئولوژیک شریعتی نمی دانست و مشی سیاسی - اجتماعی او را نیز قبول نداشت. اما بن بست ایدئولوژیک این سازمان به دلیل شباهت هایی که میان نگاه آن و سرمشق دین شناسی شریعتی وجود داشت خیلی زود منجر به زیر سوال رفتن سرمشق شریعتی نیز شد. موج فراگیری پدید آمد که سرمشق فوق را مورد نقادی قرار می داد. این موج جدید انتقادی در میان دینداران از دو منبع اساسی تغذیه می کرد. نخستین منبع تغذیه آن «معارف حوزوی» بود. حکمت متعالیه و فلسفه صدرایی در راس این منابع قرار داشت. اما مباحث تاریخی، اصولی و فقهی نیز جایگاه خویش را داشتند. دومین منبع مجموعه منابعی بود که در آن شرایط در نقد «مارکسیسم» در زبان فارسی در دسترس بودند. این منابع دارای نویسندگانی با گرایش های ایدئولوژیک متفاوت بوده و از زوایای مختلفی به نقد مارکسیسم اقدام کرده بودند. منتقدان بدون توجه به ناسازگاری برخی از این منابع با برخی دیگر از همه آنها برای نقد سرمشق مطرح شده بهره می بردند. شاخص ترین چهره این جریان نقاد علامه مطهری بود که به دلیل تسلط بر معارف حوزوی و آشنایی نسبی با پرسش های جدید کاراترین نقدها را طرح می کرد. در مجموع موج جدید انتقادها اگرچه سرکردگی سرمشق دین شناسانه شریعتی را زیرسوال برد اما از تاثیرگذاری آن کم نکرد. به ویژه به دلیل تفاوتی که از همان آغاز میان دیدگاه شریعتی و دیدگاه بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق وجود داشت و در نوشته های شریعتی نیز گاه خود را نشان می داد. واقعه 54 در مجموع به احیا و بازخوانی سرمشق سنتی از دین شناسی و فعال شدن و قرار گرفتن آن در موضع انتقادگر منجر گردید و نوعی بدبینی نسبت به سرمشق دین شناسانه شریعتی را در میان روحانیون پدید آورد. اما در میان طرفداران شریعتی انتقادها به سه گونه پاسخ داده شد. گروهی به کلی از این سرمشق فاصله انتقادی گرفتند و به نوعی در ذیل سرمشق سنتی دین شناسی قرار گرفتند.

گروه دیگری کوشیدند تلفیقی از دین شناسی شریعتی و دین شناسی سنتی پدید آورند. اما گروه سوم به اصول کلی سرمشق وفادار ماندند و تلاش کردند ضمن وفاداری به اصول دقت در مفاهیم و تعاریف آن را افزایش دهند، انسجام میان بخش های مختلف آن را فزونی بخشند و در عین حال بر مرزهای هویتی بیشتر تاکید کنند و جنبه های معنوی و فرامادی دین را برجسته تر سازند. در عین حال تلاش برای پاسخگویی به برخی از ابهام های پیش آمده را نیز در دستور کار خود قرار دادند. یکی از شاخص ترین چهره ها در این زمینه دکتر حبیب الله پیمان بود. کتب مشهور و تاثیرگذار او (کار و مالکیت و سرمایه در اسلام و فلسفه تاریخ) ضمن وفاداری به اصول این سرمشق از دقت و انسجام بالاتری برخوردار بود اما نمی توان قرائت دکتر پیمان را وفادارانه ترین قرائت از این سرمشق دانست. دغدغه های او برای ارتقای این سرمشق از همان آغاز در نوشته هایش مشاهده می شد و در آخر نیز به دستیابی او به سرمشقی متفاوت و البته مرتبط انجامید. وفادارانه ترین قرائت از سرمشق دین شناسی شریعتی در فاصله زمانی بعد از فوت دکتر شریعتی و شروع دوران سوم (از 56 تا 67) را بایستی در نوشته های جریان موسوم به «آرمان مستضعفین» که خود ارگان اعتقادی - سیاسی سازمانی موسوم به «سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران» بود، باید جست وجو کرد. ادامه دهندگان راه بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق یا از ورود به مباحث ایدئولوژیک خودداری کرده و از بحث در مورد ایدئولوژی خود در عرصه عمومی پرهیز کردند (جریان اصلی سازمان به رهبری رجوی) اما وفاداری خود را به ایدئولوژی بنیانگذاران مورد تاکید قرار دادند یا به تجدیدنظر نوعی دگردیسی در سرمشق دین شناختی سازمان رسیدند (جریان نهضت مجاهدین خلق به رهبری مهندس لطف الله میثمی).

اما به هر حال در سال های نخست انقلاب کم و بیش تفاوت میان دیدگاه دکتر شریعتی و بنیانگذاران سازمان مجاهدین مورد تاکید قرار می گرفت. طرفداران وفادار به شریعتی اسلام شناسی مجاهدین خلق را «اسلام شناسی انطباقی» و اسلام شناسی خود را «اسلام شناسی تطبیقی» نامیده و از اسلام شناسی غالب در حوزه که از آن به «اسلام شناسی دگم» تعبیر می کردند متمایز می ساختند. آرمان مستضعفین تمامی اصول و قواعد حاکم بر سرمشق پاگرفته در دوران پس از 42 را پذیرفت و از آن دفاع می کرد.

در این دوران قرائت دیگری از شریعتی مطرح نمی شد یا اگر می شد چندان وفادار به شریعتی تلقی نمی شد. تلاش برای ارائه قرائتی متفاوت از قرائت آرمان مستضعفین از شریعتی هیچ گاه فراگیر نشد و توسط ناظران و هواداران این سرمشق جدی گرفته نشد.

گفت وگوی انتقادی میان قرائت غالب از سرمشق شریعتی و مخالفان و منتقدان آن دیری نپایید و خشونت و قهر فراگیر شد و جای گفت وگو را گرفت. جنگ فراگیر خارجی و درگیری های خشونت آمیز داخلی مجال را بر گفت وگوی ایدئولوژیک و جدال فکری تنگ کرد و سکوت و تاملی را بر همگان تحمیل نمود. اما از سال 1367 می توان آغاز شکل گیری قرائت تازه ای از سرمشق دین شناسانه شریعتی را مشاهده کرد. دو عامل به گمان من زمینه ساز پیدایش این قرائت تازه از شریعتی بودند. نخست پیامدهای انقلاب اسلامی ایران. قرائت پیشین از شریعتی اگر می خواست به عمل ترجمه شود و به منصه ظهور برسد دارای این ظرفیت بود که توجیه گر بسیاری از اتفاقات و پدیده هایی شود که پس از انقلاب به وقوع پیوستند. در قرائت غالب از سرمشق شریعتی ظرفیت هایی به صورت نهفته وجود داشت که تنها پس از گذراندن دورانی سخت و همراه با «قهر و پاکدامنی» می توانست آنها را در نظر اهل نظر نمایان ساخته و برجسته کند. وفاداران به شریعتی در دورانی از فشار حساسیتی مجدد به این «ظرفیت ها» پیدا کردند و به تدریج از سلطه قرائت پیشین رها شدند. اما این تنها یک عامل بود، عامل مهم دیگر شکل گیری و برآمدن جریان جدیدی از روشنفکری دینی بود که نگاهی نقادانه به میراث شریعتی و سرمشق دین شناسی او داشت و خود بدیل دیگری به جای آن معرفی می کرد.

جریان جدید روشنفکری دینی از یک سو کم و بیش به معارف حوزوی مسلط بود و میراث حوزوی را به یکباره طرد نمی کرد و معتقد به امکان تغذیه از آن بود. به علاوه با مباحث شناخت شناسی جدید آشنا بود و از دقت ها و ظریف کاری های فلسفه تحلیلی تغذیه می کرد. سرمشق دین شناسی شریعتی با این جریان جدید وارد گفت وگویی انتقادی شد. به تدریج قرائت تازه ای از سرمشق شریعتی شکل گرفت، قرائتی که به خواندن ناخوانده های کتب شریعتی می پرداخت و در پی تفسیری تازه از آنها بود. این قرائت جدید بیش از همه در «دفتر پژوهش های فرهنگی دکتر علی شریعتی» (تاسیس در سال 1375) و دیدگاه های مدیرمسوول آن (حسن یوسفی اشکوری) مشاهده شده و تکوین می یافت. همه عناصر سرمشق شریعتی در قرائت دوره اول در این قرائت جدید بازخوانی می شود. اگر بخواهیم ویژگی های این قرائت جدید را برشماریم، چه می توانیم بگوییم؟ به گمان من موارد زیر برشمردنی هستند؛

1- تاکید بر هرمنوتیک روش شناختی برای فهم متون دینی،2- پذیرش فربه تر از ایدئولوژی بودن دین،3- دفاع از اصلاحات بنیادی (انقلابی در هدف، اصلاح طلب در روش)،4- در جست وجوی سوسیالیسم غیردولتی، 5- پذیرش حکومت دموکراتیک با همه الزامات آن، 6- تعامل با معارف حوزوی،7- فاصله گیری از آرمانشهرگرایی،8- تقویت و تاکید بر نگاه ملی نسبت به نگاه و تحلیل طبقاتی.سخن به درازا کشید، حرف های بسیاری در باب ساز و کار پیدایش این قرائت جدید می توان گفت و به علاوه از روش بررسی نیز می توان بحث ها کرد. اما فعلاً برای طرح اجمالی برخی از مباحث به همین مقدار بسنده می کنم، تا فرصتی دگر.

منبع: شرق