ایران بردار

نویسنده

در مرداد ـ ماه مشروطیت، ماه آزادی ـ استاد محمد رضا شجریان برای نخستین بار از خواندن “مرغ سحر” در کنسرتش تن می زندو انگار فضا را باز می گذارد که صدای عارف مانند آغاز قرن زیر آسمان ایران طنین بیاندازد: از خون جوانان وطن لاله لاله…. لاله دمیده ….

جوانانی که صد سال پیش در “باغشاه” شکنجه می شدند وحالا در “اوین” گرفتار اوباشی هستند که می خواهند با استعمال “تخم مرغ پخته” و “شیشه نوشابه” ازآنها اعتراف به جاسوسی وبر اندازی بگیرند که نوع نرمش مدروز است.

یکی از این جوانان “مجید توکلی” نام داردو21 روز از اعتصاب غذایش در اعتراض به شکنجه‌های طاقت فرسا و غیرانسانی، گرفتن اعترافات دروغ و تحت فشار می گذرد. می خواهنداو راوادار کنند که بپذیرد روزنامه جعلی تهیه شده توسط بسیج دانشگاه کار اوست.

مادرش که حتی پول آمدن به تهران را ندارد؛ همه اندوه وتنهایی خود را فریادمی کند: “پسرم دارد می میرد.”

شبیه این حرف ها را همسر عبداله مومنی می زند: “همسرم بشدت تحت فشار است.” هنوز هفته به آخر نرسیده که سعیدمرتضوی با آستینهائی که برای کشتار تازه بالا زده، به میدان می آید. 16 نفر دیگر رابا برچسب “اوباش” به دار می آویزند. سراغ فعالین اجتماعی می آیند. حکم زندان عمادالدین باقی صادر می شود ونه تنها برای خودش، برای همسرش و دخترش.

نوبت به روزنامه نگاران می رسد. فرشاد قربانپور را می برند و سهیل آصفی را بعد از غارت خانه اش، احضار می کنند. دو روزنامه نگار کرد را هم در صف اعدام قرار می دهند. همه نجات جان این دو تن را می طلبند، فقط صالح نیک بخت است که از سخنگوی قوه قضائیه هم تندتر حرف می زند.

تمام هفته تصاویر ویدئوئی از ایران می رسد و در سراسر جهان پخش می شود. تکان دهنده ترینشان صحنه اعدام زنی است به نام ایران. طناب دار را چنان بسته اند که با زجر تمام جان بدهد. دو مردهمراهش بر طناب مرگ رابوس زده اند وایران همچنان تا لحظات دراز در تشنج مرگ است. جایی گوینده ای می گوید:

بابک احمدی در خانه عبداله مومنی می گوید: “امروز جمهوری اسلامی جمهوری وحشت است.”

هاشم آقاجری همانجا می گوید: “جامعه ما را کینه و نفرت پرکرده است.”

کانون نویسندگان ایران، در آخرین بیانیه خود می پرسد: «آیا سرانجامِ گفتن و نوشتن و سرودن در سرزمین ما باید مرگ باشد؟ چه‌گونه می‌توان کسانی را به دستاویز “اقدام علیه امنیت کشور” به کام مرگ فرستاد که گناهی جز بیانِ آزادانة عقاید خود ندارند؟ ما هشدار می‌دهیم که هیچ اقدامی “علیه امنیت کشور” فاجعه‌بارتر از حذف و نابودی نیروهای آزادی‌خواه، مردمی و پیشرو نیست.»

و عباس عبدی بادرایت تمام پرده را از وحشت بزرگ پس می زند: “حکومت اگر احساس قدرت و ثبات می کرد، اینگونه با شعله و جرقه نارضائی در جامعه برخورد تند و خشن نمی کرد. البته آنها چون میدانند، برخلاف ادعاهایشان قدرت آهنین نیستند، بیم دارند که هر جرقه ای و هر شعله ای بسرعت به حریقی سراسری تبدیل شود و به همین دلیل اینگونه برخورد می کنند. شواهد نشان میدهد که مسئله اتمی ایران، در طول این دوماه فرصت نیز نه تنها حل نخواهد شد، بلکه احتمال بازگشت به وضع گذشته و حتی تشدید خطرات زیاد است. با همین اعتقاد است که حاکمیت سعی می کند در دوماهی که فرصت جهانی دارد و با استفاده از فرصت و آرامشی که برقرار است سرکوب داخلی را تمام کند و آماده حوادث پس از دو ماه فرصت شود.”

و مجریان این سیاست کسا نی اند از قماش سردار طلائی که یک روزنامه داخلی تصویری تمام عیار از آنها بدست می دهد: “یارانش هنوز او را یک «سردار» می دانند، حتی در کت و شلوار و بدون پیشوند فرماندهی. انسانی است که می شود «تا ابد برایش پا چسباند». منتقدانش هم او را یک «سردار» می دانند. حتی بدون درجه هایش. برای آنها مرتضی طلایی نظامی ای است که شورا و شهرداری را با پادگان اشتباه گرفته و همه را به چشم نیروهای تحت امرش می بیند.طلایی اما بیش از هر چیزی خود را «بنده خدا» می داند، یک اصولگرا که مرام سیاسی اش «اصولگرایی اصلاح طلبانه» است، رفتارش «اصولگرایی اخلاق گرا» و فرهنگش «اصولگرایی مسجدمحور».”

مغز متفکر فرهنگی شان هم مهدی کلهر است که با فارسی خاصی حرف می زند: “نمی‌دانستم که ردای سیاسی تک سایز یا فری سایز است، بلکه تصور می‌کردم مثل ردای مدیریت اجرایی است که از اسمال سایز تا ایکس ایکس لارج در نوسان است که در این دو سال، بارها به مدیران اجرایی نسبت داده شده است.”

رئیس دولت اینان احمدی نژاد است. شیمون پرز او را “جوکی باورنکردنی” می خواند که “بمب اتم را بیشتر از خدامی پرستد”، و فاطمه آلیا ـ نماینده ای از قماش رئیس جمهور- به صراحت تمام خبرمی دهد که احمدی نژاد هر دوشنبه “ خدمت رهبری می رسد، گزارش می دهد ودستورات لازم را می گیرد.”

رئیس شورای امنیت ملی شان هم دکترعلی لاریجانی است که این هفته کشف می کند: “برنامه هسته ای مانند نفس کشیدن است.”

وقتی هم هاشمی رفسنجانی وضع کشور را “ویژه” می خواند و دلایلش را بر می شمارد، “بنده های خدا” به میان می آیند و ایز به گربه گم می کنند.

هاشمی رفسنجانی که احتما ل دارد با جانشینی علی مشکینی در مجمع تشخیص مصلحت، جای پای محکمتری در ساخت سیاسی پیدا کند، با اشاره به موضع مشترک رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس می گوید:“این مسائل شرایط ویژه‌ای را برای کشورمان در مقطع فعلی ایجاد می‌کند که لازم است با سیاستی بسیار دقیق و مدبرانه و حفظ اتحاد در داخل و حفظ و تقویت روابط دوستانه با کشورهای منطقه که در دوران ریاست جمهوری خود من با تلاش‌های فراوان ایجاد شده بود، این مقطع را پشت سر بگذاریم.”

مجتبی هاشمی ثمره، که حالا مرتب هم در تیپ های تازه عکس می اندازد، جواب می دهد: “اگر منظور کسانی که این مطلب را بیان کردند این است که کشور اکنون در حال پیشرفت و توسعه است مطلب درستی است.”

مصطفی پور محمدی، هم حرف او را تکمیل می کند: “شرایط ایران همیشه ویژه بوده است چون هر روز جایگاه ما ارتقاء می‌یابد.”

لابد در چنین موقعیت “ویژه” ای است که علی لاریجانی که هفته پیش می گفت “نیاز به ضمانت امنیتی آمریکا” نداریم، این هفته “حتی اگر آمریکا ضمانت امنیتی بدهد” را هم کافی نمی داند. او هم مثل احمدی نژاد بدون اتم نمی تواند نفس بکشد. و لابد مانند حسن روحانی برای پیشبرد این سیاست از مقام رهبری “دستور کتبی” هم دارد.

و درهمین شرایط ویژه که هر روز جایگاه ما ارتقاء می یابد و کشور درحال پیشرفت وتوسعه است بعد از سهمیه بندی بنزین و زمزمه تکرار الگوی آن در مورد برق نوبت به اعلام جیره بندی گازوئیل می رسد.

خبر حذف شورای پول و اعتبار هم لابد به دلیل “ارتقاء وضعیت اقتصادی” است : یکی - تنگتر شدن حلقه محاصره بانکی است که این هفته دویچه بانک آلمان هم به آن می پیوندد، و دیگری اعلام مقامات مالی آمریکا در مورد تاثیر تحریم های قبلی و تدارک تحریم های تازه از جمله توسط بانک جهانی.

در جبهه سیاسی هم که براستی وضع “ویژه” است. عزت اله سحابی می گوید: “آمریکا واسرائیل کم بودند، حالا اعراب هم تهدیمان می کند.” اعرابی که بر اثر سیاست خارجی” طلبکارانه” جمهوری اسلامی، هم به امریکا نزدیکتر می شوند و هم دوستی را جانشین دشمنی با اسرائیل می کنند.

هوشنگ امیر احمدی، یک فعال سیاسی، منظره را چنین می بیند: “آمریکا فقط در چارچوب تحریم با ایران جلو نمی‌رود، بلکه سیاستی چند وجهی دنبال می‌کند که یک بخش آن تحریم است. کسب اجماع بین‌المللی علیه ایران در شورای امنیت، ایجاد اتحاد در دنیای عرب و در منطقه علیه ایران یا ایجاد جنبش‌های قومی در کشور و کمک به نیروهای دمکراسی خواه مخالف حکومت سایر جنبه های این سیاست هستند. آمریکا همزمان گزینه نظامی را هم روی میز نگاه داشته است.”


در چهار چوب این سیاست، عربستان سعودی رسما کنفرانس صلح خاورمیانه بر اساس طرح بوش را می پذیرد و وزرای امور خارجه اردن و مصر به نمایندگی از اتحادیه عرب این هفته به اسرائیل می روند و عملا تابوی عدم روابط اعراب با اسراییل را می شکنند.

وزرای خارجه و دفاع آمریکا برای بستن یک قراداد 60 میلیارد دلاری با کشورهای متحد خود به منطقه می آیند و کوندو لیزارایس صاف و ساده مقصداز این سفر ومعامله را شرح می دهد: “این تلاش ها منجر به تقویت جریان های میانه رو و حمایت از استراتژی گسترده تری می شود که در جهت مقابله با نفوذ منفی ایران، سوریه، حزب الله و القاعده است.”

اگر صد سال بعد از انقلاب مشروطیت جامعه ایران آزادی یک قرن پیش را داشت، روزنامه ها درمی آمدند و عشقی و عارف در شعر و ترانه ندای آزادی می دادند، این سخن عباس عبدی بایدتیتر اول مطبوعات می شد: “من به لحاظ تحلیلی معتقدم جامعه ایران فروپاشیده است. شرایط ایران بیشتر شبیه شرایط اتحاد جماهیرشوروی قبل از فروپاشی است.”

عشقی این سخن بابک احمدی رادستمایه شعری می کرد: “ایستادن در برابر اهریمن استبداد و ارتجاع و شجاعت در برابر تلاش حاکمان برای مرعوب کردن ما وظیفه ماست.”

و این فریاد اکبر گنجی، در شعر علی اکبر دهخدا جاری می شد: “ما را چه می شود که بر زندانی شدن عزیزانمان چشم می پوشیم؟ آن انسانی که می توانست بگرید کجا رفت؟ بر سر آن آرمانهای شریف اخلاقی چه آمد؟ از کجا به کجا رسیده ایم؟ این سقوط اخلاقی- معنوی که جز به مصرف به چیز دیگری نمی اندیشد چگونه در ما پدید آمد؟ چرا این همه دروغ می بافیم؟ این خود خواهی و خود بزرگ بینی بیمارگونه در ما چگونه پدید آمد؟ چرا کسی بی رحمانه ما را سرزنش نمی کند ؟ چرا سکوت در مقابل ظلم و بیداد؟”

و در این مرداد داغ پر بیداد، اهریمن استبداد سخت در کار است، مرغ سحر بر بال صدای شجریان نمی نشیند و تنها صدای عارف جاریست: