مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدیلًا - در مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم براهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکردهاند- احزاب 23
عزتالله سحابی هم دعوت حق را لبیک گفت و برای دیدار معبود به دیار باقی شتافت. او عمری را با عزت و افتخار سپری کرد. برای اولینبار او را در 63 سال پیش، در دفتر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، در خیابان امیرکبیر (چراغ برق)، روبهروی کوچه میرزا محمود وزیر، دیدم و با هم آشنا شدیم و با هم پیمان بستیم. آن روز جمعه بود. انجمن اسلامی دانشجویان روزهای جمعه در دفتر کوچک و محقر خود جلسات بحث و انتقاد یا پرسش و پاسخ برگزار میکرد. او دانشجوی سال اول دانشکده فنی بود و من یکسال مانده بود که دبیرستان را تمام کنم. سال بعد که وارد دانشکده شدم روزهایی که برای ادای فرضیه نماز به «نمازخانه» کوچکی که به همت شادروان مهندس بازرگان، رییس وقت دانشکده فنی، دایر شده بود، یکدیگر را میدیدیم. بعد از ورودم به دانشگاه، من هم به عضویت در شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان انتخاب شدم و در کنار مهندس سحابی، به همکاری پرداختیم. هر دو عضو شورا، عضو هیات اجرایی و عضو هیات تحریریه مجله فروغ علم (که مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی صاحب امتیاز آن بود) شدیم. چندی بعد از آنکه مجله فروغ علم تعطیل شد، مرحوم مرتاض لنگرودی که امتیاز مجله گنج شایگان را داشت، در اختیار انجمن قرار داد. با مهندس سحابی هر دو عضو هیات تحریریه آن شدیم. عمر این مجله نیز کوتاه بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 در اولین شماره گنج شایگان، مهندس سحابی در سرمقاله مجله نوشت «ملت مسلمان ایران مستشار مسیحی نمیخواهد.» چاپ این شماره مجله مصادف بود با اولین دهه محرم بعد از کودتای 32. در این شماره گنج شایگان مقالاتی چاپ شد که با اشاراتی شفافتر از تصریح حکومت کودتا با حکومت یزید مقایسه شده بود. این مقالات کافی بود که خشم حاکمان جدید را آنچنان برانگیزاند که دفتر مجله را اشغال کنند. مجله توقیف شد، مدیر مسوول و صاحب امتیاز آن مرحوم مرتاض (پدرخانم لنگرودی- همسر دکتر پیمان) نیز بازداشت شد. به دنبال کودتای 28 مرداد 32، بسیاری از نیروهای فعال سیاسی، رهبران احزاب ملی، استادان، روزنامهنگاران و روحانیان بازداشت شدند. زندانها پر شد از مبارزان ضد استبداد و ضد استیلای خارجی. اما جمعی از نیروهای ملی و ملی-اسلامی دور هم جمع شدند و پرچم مبارزه و مقاومت را برافراشتند: نهضت مقاومت ملی- با شعار: نهضت ادامه دارد، به میدان آمدند- در سرتاسر ایران مردم در خیابانها به اعتراض علیه کودتا پرداختند. مهندس سحابی، همچون بسیاری از فعالان انجمن اسلامی دانشجویان، به نهضت مقاومت ملی پیوست. هر دو با هم، در کمیتههای متعددی فعال شدیم. در کمیته دانشگاه، در کمیته شهرستانها و در کمیته انتشارات، کمیته انتشارات مشمول تهیه نشریات نهضت مقاومت ملی، از جمله روزنامه راه مصدق و چاپ و توزیع آنها بود. در اسفند سال 1333، مهندس سحابی، در حالی که نشریات چاپ و آماده برای توزیع را از خانه امن، محل چاپخانه، خارج میکرد تا به مرکز توزیع برساند، بازداشت شد. او را به فرمانداری نظامی مستقر در شهربانی کل کشور بردند. او به همراه مرحوم عسگری و چند هفته بعد، مرحوم مهندس بازرگان، ماهها در زیرزمین ساختمان شهربانی کل کشور، جایی که بعدها به «کمیته مشترک» معروف شد، در بازداشت به سر بردند و این اولین تجربه مهندس سحابی با زندان و بازجویی و فشار بود.
او استوار و با قامتی برافراشته، بدون تردید و تزلزل به راه خود ادامه داد. در سال 1340 او به موسسین نهضت آزادی، مرحومان آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی پیوست. در بهمن 1341 به اتفاق یارانش بار دیگر به زندان افتاد. در دادگاه نظامی با شهامت از فکر و اندیشه خود و یارانش و از مبارزه بر حق ملت ایران دفاع کرد و به زندان محکوم شد. او و یارانش در زندان هم مقاومت کردند و اسوه و الگوی مقاومت، صداقت و بردباری شدند، این مقاومت به قیمت انتقال آنان از زندان تهران به قلعه برازجان تمام شد. در اوایل 1350، تازه از زندان آزاد شده بود که موج جدیدی از مبارزه علیه استبداد سلطنتی و استیلای بیگانه ایران را فرا گرفته بود، اینبار او به اتهام همکاری با مجاهدین اولیه به زندان افتاد و شکنجههای سختی را تحمل کرد. از این آزمون نیز او سربلند بیرون آمد. در این نوبت هم او با آرامشی در خور تحسین و آموزنده برای مبارزین جوانتر، از خود مقاومت و ایستادگی نشان داد. در آستانه پیروزی انقلاب، در حالی که اسوه مقاومت و الگوی سرافرازی بود، از زندان آزاد شد و به خیل مبارزان پیوست. بعد از آزادی، او به پاریس آمد. برای اولینبار بعد از سالها دوری از هم، یکدیگر را دیدیم و در آغوش کشیدیم، حرفهای بسیاری داشتیم که با هم بزنیم، میزدیم، اما خیلی از مسایل بود که نیاز به فراغت برای بررسی آنها داشت. با وجود آنکه مهندس عزیز ما - مایه عزت و افتخار ما- بر اثر سالها زندان و فشار و سرکوب سخت تکیده شده بود، اما همچنان سرشار از ایمان به خدا و اسیر اراده ملت و پیروزی مبارزه بود. بعد از پیروزی در شورای انقلاب، در دولت موقت و سپس در مجلس اول مصدر خدمات فراوانی بود. در هر کجا که بود با صفا و صداقت خالصانه کار میکرد. هنگامی که چالش داخلی از اواسط دهه 60 شروع شد، مهندس باعزت در همه جا و در همه وقت اعتدال و میانهروی و پرهیز از افراطیگری را به دوستان جوان توصیه میکرد و هر کجا لازم بود، به همراه یارانش از ادای توصیه به حق و راهنماییهای مشفقانه خودداری نمیکرد. مهندس سحابی، از هر فرصتی برای توصیه به حق استفاده میکرد. او هرگز از جاده اعتدال و میانهروی خارج نشد. ما امروز سوگمندانه به یاد یار از دست رفته خود نشستهایم. او با شرف و افتخار زندگی کرد و با عزت و سربلندی به دیدار معبودش رفت. تردیدی ندارم که ملت ایران قدر خدمتگزاران صادق، صالح و واقعی خود را میداند. او همچنان در دلهای مردم جای دارد. من درگذشت این رادمرد بزرگ را به ملت ایران، به همرزمانش، به خانوادهاش به خصوص همسر فداکار، مقاوم و وفادارش و فرزندانش (هاله و حامد) تسلیت میگویم. خدایش او را رحمت کند و بر درجاتش بیفزاید
منبع: شرق یازده خرداد