مریم کاشانی
درست وقتی حجت السلام محسنی اژه ای وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی می گفت:” وزارت اطلاعات با هر کسی که علیه نظام و در جهت براندازی در اشکال مختلف فعالیت میکند برخورد میکند و تفاوتی ندارد که با چه عنوان و چه تشکلی باشد” دو حکم در دادگاه ایران صادر شد:1 ـ دیوان عالی کشور حکم تبرئه عاملان قتل های محفلی کرمان را که با اعتقاد به مهدورالدم بودن، ۲ زن و سه مرد را به قتل رسانده بودند تایید کرد، 2 ـ شعبه ششم دادگاه انقلاب تهران، دو فعال جنبش زنان، فریبا داودی مهاجر را به تحمل چهار سال حبس که سه سال آن به حالت تعلیق درمیآید و سوسن طهماسبی را به تحمل یک سال و نیم حبس تعلیقی و شش ماه حبس تعزیری محکوم کرد. دو حکمی که در حافظه دستگاه قضایی ـ امنیتی ایران باقی خواهد ماند.
بر اساس همین تعریف آقای اژه ای از”اشکال مختلف فعالیت”است که ایران در دو هفته گذشته هیچ روزی را بدون دستگیری و مجازات زنان، معلمان، دانشجویان و کارگران پشت سر نگذاشته، که آخرین آنها، تا لحظه نگارش این گزارش، صدور احکام سنگین برای دو فعال جنبش زنان است:
“محمد شریف، وکیل مدافع فریبا داودی مهاجر، از بازداشتشدگان تجمع روز ۲۲ خرداد سال ۸۵ در میدان هفتتیر تهران با بیان اینکه حکم صادره علیه موکلش روز سهشنبه ارایه شده و وی از روی آن رونوشت برداشته است، گفت: بر اساس حکم ابلاغی، داودی مهاجر به استناد ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی راجع به «اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم» به تحمل چهار سال حبس محکوم شده است که سه سال آن به مدت پنج سال معلق شده است.”
این حکم سنگین که تاکنون در ارتباط با فعالین جنبش زنان سابقه نداشته است، هنگامی بیشتر به چشم می آیدکه می خوانیم: «همین دادگاه، خانم داوودی مهاجر را از اتهام “تبلیغ علیه نظام” تبرئه کرد.» به عبارت دیگر حتی اگر اتهام خانم مهاجر اثبات هم شده باشد، او تنها به جرم”اجتماع” و”تبانی” برای “ارتکاب جرم” و نه” انجام” جرم، به جهار سال حبس محکوم شده است. سوسن طهماسب، دیگر فعال جنبش زنان نیز با رای مشابهی روبه روست: “شش ماه زندان و یک سال و نیم حبس تعلیقی محکوم”.
همان طور که پیشتر، شعبه سیزدهم دادگاه انقلاب تهران “آزاده فرقانی، از دیگر شرکت کنندگان تجمع میدان هفت تیر را به دو سال حبس تعلیقی محکوم کرده بود”.
و این لیست طولانی است: “جلسه بازپرسی رسیدگی به پرونده شیرین اردلان، زارا امجدیان و الناز انصاری، از زنان بازداشتشده در تجمع مقابل دادگاه انقلاب تهران در دادیاری ویژه امنیت دادسرای انقلاب تهران برگزار شد”. اتهام اینان نیز روشن است: “اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی”و”اخلال در نظم عمومی”و “ اقدام علیه امنیت ملی از طریق ایجاد هیاهو”!
اتهامی که پای زنان دیگری را نیز به دادگاه انقلاب گشوده است: ژیلا بنی یعقوب، پروین اردلان، نوشین احمدی، مریم میرزا، الناز انصاری، نسرین افضلی، زارا امجدیان، بهاره هدایت، شهلا انتصاری، فریده انتصاری، ناهید انتصاری، بهاره هدایت، مرضیه مرتاضی لنگرودی، شادی صدر، محبوبه حسین زاده، ناهید کشاورز، مریم میرزا……
و در این صف، زنان ایران تنها کسانی نیستند که آقای اژه ای و همکاران شان با آنها “برخورد” می کنند. دانشجویان ایران نیز که از اولین روزهای برکشیدن دولت محمود احمدی نژاد، طعم”برخورد” را چشیده اند، در دو هفته گذشته، حتی یک روز بدون حکم محرومیت از تحصیل، احضار به کمیته های انضباطی، احضار، دستگیری و حتی “ربایش در روز روشن” را نگذرانده اند.آخرین مورد” ربودن 15 دانشجوی دانشگاه مازندران” توسط لباس شخصی ها، با همکاری ماموران حراست دانشگاه مازندران بود که منجر به ناارامی گسترده در این دانشگاه شد.
و این تنها دانشجویان دانشگاه مازندران نبودند که به اتهام “چیدن ظرف های غذای خود از جلوی سلف دانشکده تا جلوی اتاق رئیس دانشگاه” ربایش، زندان و ضرب و شتم را تجربه می کردند، دیگر دانشجویان کشور هم از این “مهرورزی” بی نصیب نبودند و نیستند: “محمد هاشمی، عضو شورای مرکزی و دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت از سوی دادگاهی در شهرستان سبزوار احضار شد”. پیش از او “علی نیکو نسبتی نیز از سوی همین دادگاه فراخوانده شده بود” و همین طور بهاره هدایت، که جرمی دوگانه دارد: هم در جنبش زنان فعال است و هم دانشجوست.
فهرست دانشجویان و فعالان دانشجویی احضار شده طولانیست: “دادگاه انقلاب اسلامی سنندج، پیمان نعمتی دانشجوی ترم آخر رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد سنندج و عضو هیأت تحریریه نشریه تحلیلی خبری هاوری را احضار کرد.نامبرده که چندی پیش در جریان مراسم ۸ مارس در سنندج دستگیر و پس از چند روز بازداشت، با قرار وثیقه آزاد شده بود، باید ۱۸ اردیبهشت ماه سال جاری در شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج حاضر شود.”
و: “دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بابلسر هم امروز بازداشت شد.” همان طور که حامد ایرانشاهی: “باید ۴ اردیبهشت ماه در سومین جلسه رسیدگی به اتهاماتش در دادسرای ۱۰۱ جزایی اراک حاضر “شود. جرم او هم” توهین به برخی نهادها و اقدام علیه امنیت ملی” است.همان جرمی که” دو فعال دانشجویی دانشگاه بیرجند” را” به یک ترم محرومیت از تحصیل” محکوم کرده است و…
این دانشجویان در زندان ها تنها نیستند، معلمین شان هم یک به یک در راهند. کار به جایی رسیده که معلمین را در سر کلاس های درس و در برابر چشمان بهت زده و هراسان دانش آموزان، به بند می کشند: “ورود نیروی انتظامی به فضاهای آموزشی و بازداشت معلمان سرکلاس، قطعا کار پسندیدهای نبود. به نظر من حتی اگر معلمی حقیقتا متخلف بود و حتی اگر حکم بازداشت وی را داشتند، باید صبر میکردند تا کلاس به اتمام برسد و بعد بازداشت میکردند، نه اینکه روبروی چشم دانشآموزان به آنان دستبند بزنند.”[شهریار مشیری، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس]
امادر حالیکه “معلمان”، “دانشجویان”و “زنان” کشور دستگیر می شوند، عاملان قتل های محفلی کرمان، که خود با آب و تاب، جنایات خود را تشریح کرده اند، حکم تبرئه می گیرند[یا آن طور که نعمت احمدی گفته حکم قصاص آنها به دیه تبدیل شده است]تا معلوم شود نظام قضایی ـ امنیتی جمهوری اسلامی “با هر کسی که علیه نظام و در جهت براندازی در اشکال مختلف فعالیت میکند برخورد میکند و تفاوتی ندارد که با چه عنوان و چه تشکلی باشد.”
بازخوانی بخش کوچکی از اعترافات عاملان قتل های زنجیره ای کرمان، حتما نور فراوان تری بر این عرصه می افشاند: “عاملان قتل های محفلی کرمان که قتل های خود را از شهریورماه سال ۸۱ آغاز کرده بودند اردیبهشت ماه سال ۸۲ پس از به قتل رساندن یک زن و شوهر جوان که آخرین قربانیان این باند بودند دستگیر شدند.نخستین قربانی این باند جوان ۱۹ساله یی به نام مصیب افشاری بود که13 شهریورماه سال ۸۱ به قتل رسید. متهمان در اعترافات خود درباره این جنایت گفتند؛ مصیب در میدان امام خمینی کرمان مواد مخدر می فروخت. ما بعد از شناسایی او چندین بار به وی تذکر دادیم تا دست از کارهایش بردارد اما او بی اعتنا بود تا اینکه به دستور حمزه (متهم ردیف اول) یک روز او را به زور سوار ماشینی کردیم و به محله هفت باغ بردیم و در آنجا حمزه ابتدا سنگی به سر مصیب کوبید و او را داخل چاله یی استخرمانند انداخت، سپس هرکدام از ما سنگی به او کوبیدیم اما مصیب نمی مرد تا اینکه حمزه گفت بهتر است او را زنده به گور کنیم. بعد چاله یی کندیم و پیکر نیمه جان مصیب را به داخل آن انداختیم و با شن و ماسه روی چاله را پوشاندیم و به این ترتیب مصیب را زنده به گور کردیم”.[سایت انتخاب]
و ادامه داستان: “قتل دوم را یک هفته بعد از قتل مصیب انجام دادیم. ابتدا محسن کمالی را شناسایی کردیم. او فساد اخلاقی داشت، بنابراین یک روز که در حال خروج از خانه بود، او را گرفتیم و به هفت باغ بردیم و در آنجا محسن را هم خفه کردیم و جسدش را همانجا دفن کردیم، سپس به دستور حمزه، موبایل و موتور محسن را برداشتیم تا از آنها برای کارمان استفاده کنیم. قتل سوم را چند ماه بعد انجام دادیم، مقتول زنی به نام جمیله بود که او هم خرید و فروش مواد مخدر می کرد و فساد اخلاقی داشت. از آنجایی که این زن ازدواج هم کرده بود، پس از ربودن وی او را خفه نکردیم بلکه چاله یی کندیم و با روش سنگسار او را به قتل رساندیم، بعد جسد این زن را به بیابان های اطراف کرمان بردیم و در آنجا انداختیم تا طعمه حیوانات شود.متهمان در ادامه اعترافات گفتند؛ به ما گفته بودند که محمدرضا نژادملایری و شهره نیک پور دختر و پسر فاسدی هستند که با هم ارتباط نامشروع دارند و به همین خاطر آنها را هنگامی که سوار خودروی پژوی محمدرضا بودند شناسایی کردیم و بعد از اینکه جلویشان را در جاده گرفتیم آنها را به چاله پر از آب هفت باغ بردیم و هر دو را در آنجا خفه کردیم. بعد اجسادشان را داخل پژو گذاشتیم و به بیابان بردیم و پس از آنکه اجساد را به بیرون انداختیم ماشین پژو را به آتش کشیدیم و موبایل محمدرضا را برداشتیم. ما نمی دانستیم شهره و محمدرضا زن و شوهر هستند و فکر می کردیم با هم رابطه نامشروع دارند”.
و: “ماموران در ادامه تحقیقات خود از متهمان دریافتند آنان به طرز فجیعی قربانیان را به قتل می رساندند.آنها همچنین متوجه شدند حمزه سردسته این باند، سرباز بوده و به اتفاق سایر اعضای باند که عضو یک پایگاه مقاومت بوده اند خود را محق می دانستند تا هر کسی را تصمیم گرفتند به قتل برسانند.”
اما فراموش نکنیم شهری که معلمان را در کلاس های درس اش دستگیر می کنند، عدالت را در بندهای انفرادی به دانشجویانش می آموزند و زنانش را به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی از طریق هیاهو” به زندان ها روانه می کنند، وقتی جولانگاه “قاتلان زنجیره ای” بشود، برای هیچکس شهر امنی نیست.