ساکن سینمای دهه ی شصت

نویسنده
مهرداد زمانی

» پرده نقره ای

فیلم “ساکن طبقه ی وسط ” اولین فیلم بلند “شهاب حسینی” در مقام کارگردان است که همچون بسیاری از هنرپیشگان معروف و محبوب تاریخ سینما، پس از چند حضور موفق و متفاوت در عرصه ی بازیگری، دچار وسوسه ی حضور در پشت دوربین شده است.

طرح کلی فیلم “ساکن طبقه ی وسط”، همان داستان آشنای درگیر شدن نویسنده با سوژه ی ذهنی خود است که طی روند خلق اثر، درگیرتلاقی عینیات و ذهنیات و تناقضات میان آنها می شود. این داستان کلی، مایه ی ساخت چندین فیلم در سینمای ایران شده که از نمونه های متعالی آن می توان به “مغول ها”– پرویز کیمیاوی – و “شبح کژدم – کیانوش عیاری” اشاره کرد.

اصل بنیادین فیلم، یعنی روایت توامان ذهنیات نویسنده و اتفاقات معمول زندگی بیرونی او، در همان سکانس ابتدایی با تماشاگر، مقرر می شود. آنجا که از فضای دهشتناک و کوبنده ی دوران حسن صباح و فرقه ی اسماعیلیه به زمان حال بر می گردیم و در می یابیم که نویسنده در حال تعریف داستان ذهنی خود برای تهیه کننده بوده است.فیلم بر آن بوده تا با روایت همزمان و سرکشی گاه و بیگاه از بیرون به درون، سرگشتگی و تلاطمات روحی یک هنرمند در دوران معاصر را به تصویر بکشد.چنانچه خود شهاب حسینی هم درمتنی، مبنای ساخت این فیلم را چنین ابراز نموده است.

اما مشکل اصلی فیلم درست در همین نقطه رخ داده که نتوانسته زبان سینمایی مورد قبولی برای به تصویر کشیدن این دغدغه ی کلی پیدا کند.

برای تبین این مساله می توان به کیفیت پرداخت و شیوه رفت و برگشت امیان عین و ذهن شخصیت هنرمند فیلم اشاره کرد. ناگفته پیداست که درگیری ذهنی برای هر انسان زنده ای یک امری ضروری و حیاتی تلقی می گردد، و کلیه ی کنش ها و واکنش های او، از برآیند برهم کنش ذهنیات او با مقدرات بیرونی جهان پیرامون حاصل می شود که همین نیروی طبیعی، مبنای حرکت او در طول مسیر زندگی، به شمار می رود. بنابراین آنچه می تواند در بیان سینمایی ِ درگیری های همیشگی میان عینیت و ذهنیت راهگشا باشد، گفت و گوی ِ درون متنی ِ این دو است.اما در فیلم ِ “ساکن طبقه وسط ” جز در یک صحنه، یعنی آنجا که شخصیت جنتلمن ساخته شده در ذهن نویسنده، با خود اودرباره ی امکان ادامه ی حیات در دنیای داستان، کلنجار می رود، در بقیه ی موارد؛ روایت ذهنیت نویسنده، در حد ساخت مابه ازای تصویریِ افکاری که به صورت دفعی از ذهن او می گذرند باقی می ماند. قسمت اعظم فیلم، به تصویر شدن نویسنده درشخصیت ها و چهره های مختلف، از فرهاد مهراد تا چه گوارا و ازجوان جنتلمن گیتاریست تا سرباز فرقه اسماعیلی، بدون کمترین تاثیردر پیشبرد داستان اصلی فیلم، اختصاص یافته است.

این نگاه سطحی به کیفیت شکل بندی این جنون شاعرانه – جنون به معنای عدم ارتباط منطقی بین ذهنیت و عینیت – محدود نمانده، و به نشانه های به کار رفته، برای ساخت ماهیت ِ تناقضات و تلاطمات روحی نویسنده نیز تسری یافته است.

از نام اصطلاحا گل درشت فیلم که واگویه ای صریح از معلق بودن او بین زمین و آسمان و گذشته و حال است تا معادل های این دو قطب، در خود داستان، که یکی همسایه ی طبقه پایینی ِ همیشه در حال رقص با موسیقی غربی، است، و دیگری همسایه ی بالایی، که هنرمند نوازنده ی نی است که همیشه نوایی آشنا با خاطرات شخصیت اصلی داستان را می نوازند.

فیلم “ساکن طبقه ی وسط” با چنین نگاه سطحی به درگیری های ذهنی یک هنرمند معاصر، یادآور فیلم های محبوب نهادهای رسمی عرصه ی فرهنگ در دهه ی ۶۰ است. آنجا که بنیاد سینمایی فارابی، به عنوان بازوی اجرایی این تفکر و مجله ی “فیلم” به عنوان ارگان مطبوعاتی و رسانه ای آنها، محل بسط و گسترش تفکر عارفانه در سینما بودند. فیلم هایی که در یک نگاه سطحی ِاولیه شاید مغلق، مهم، ساختارشکنانه و یا حتی روشنفکرانه می نمودند، اما در گذر زمان و با شکل گیری و ارائه ی تحلیل های زیبایی شناسانه و ساختار گرا، بی بهره از هر گونه عمق و انسجام در مفهوم و اجرا، برآورد شدند. فیلم هایی که نه در عرض زمان خود و نه در طول تاریخ سینمای ایران، جذابیتی برای دوباره دیده شدن و ماندگاری نیافتند.