با یادی از سه عزیز از دست رفته، مرحوم عزت الله سحابی که تمام عمرش دغدغه آزادی و آبادی ایران را داشت و از حاکمان جور، جفا دید و قدر ندید. یادی از فرشته صلح و مدارا هاله سحابی که نجابت و دل رحمی اش فرای ظرفیت انسانی بود و دریغ که گرفتار بی رحمی خشونت ورزان گردید. و یادی از شهید هدی صابر که جوانمردی بود از جنس دورانی دیگر؛ الگوی یک چریک مدنی. مردی که مرام و منش و روش مردان بزرگی چون حنیف نژاد، مصدق بزرگ، طالقانی، تختی و بازرگان را الگو قرار داده بود و چگونه زیستن را از آنها آموخته بود و خود آموزگار چگونه مردن شد. و یادی از تمامی شهیدان ماه خرداد؛ نداها و سهرابها. و درود به تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی، با آرزوی رهایی شان.
خرداد ماهیست پراز اتفاقات تلخ و شیرین و ماهیست که با یاد انسانهای نامداری در تاریخ ایران گره خورده است. با یادی از معلم عصیان دکتر علی شریعتی و گرامیداشت یکصد و سی امین سالروز میلاد رهبر ملی ایران دکتر محمد مصدق، رهبری که هرگز دستش به خون آلوده نگردید و الگوی جاودان آزادیخواهی و دموکراسی ملی برای ایرانیان شد.
موضوع سخنان کوتاه بنده “خط مصدقی های جنبش سبز” است.
طیف های مختلف در جنبش سبز
جنبش سبز بعنوان یک جنبش مدنی و مسالمت آمیز، از حمایت و پشتیبانی نیروهای متنوعی چه در سطح فعالان سیاسی و چه در بدنه مردمی اش برخوردار بوده است. نیروهای مختلف حاضر در این جنبش مدنی را میتوان به سه طیف تقسیم نمود:
طیف اول در جنبش سبز، طرفداران نظام جمهوری اسلامی، معتقدان به قانون اساسی و دلبستگان به آیت الله خمینی هستند. فعالان سیاسی این گروه در سالهای اخیر به اصلاح طلبان معروف بوده و در سالهای قدیم به «خط امامی» مشهور بودند. رهبر تاریخی که این گروه به آن دلبستگی ویژه ای دارند آیت الله خمینی است و در عملکرد سیاسی خود متاثر از روش و منش وی بوده اند. آیت الله خمینی در مواجهه با مخالفان و دگراندیشان رویکردی کم تحمل داشت. نظام را در انحصار روحانیون و نیروهای مذهبی نزدیک به خود میدانست و معتقد به حکومت دینی با تسلط فقها بود. برای وی حفظ نظام از اوجب واجبات بود.
برای این طیف از طرفداران جنبش سبز مساله بقای نظام و استمرار جمهوری اسلامی یک اصل اساسی است و اولویت دارد. اصلاحات فقط در چهارچوب نظم موجود مطلوب است و هر دیدگاه تحول خواهی خارج از این چهارچوب به عنوان براندازی محسوب میگردد. این طیف جنبش سبز را میتوان “استمرار طلبان” نامید.
اگر بخواهیم یکی از شخصیت های شاخص متعلق به این گرایش را نام ببریم، بی تردید میتوان از «محمد خاتمی» نام برد. ایشان همواره بر دغدغه حفظ نظام تاکید کرده و نسبت به دیدگاههای خارج از اصلاح طلبی بسیار بدبین است (وی زمانی کسانی را که از تغییر قانون اساسی حرف میزدند خائن نامید). ایشان معتقد به مردمسالاری دینی در چهارچوب نظام و حکومت دینی است.
طیف دوم در جنبش سبز، کسانی هستند که به نظام، قانون اساسی و آیت الله خمینی انتقاد دارند و مخالف اصل ولایت فقیه هستند. این طیف شامل گروههای سیاسی تحول خواه مانند نیروهای ملی، ملی ـ مذهبی، جمهوری خواهان، نهادهای دانشجویی منتقد، نیروهای دموکرات سکولار و چپ ملی میشود. رهبر تاریخی که این گروه به آن دلبستگی دارند دکتر محمد مصدق است و روش و منش او را الگوی سیاست ورزی میدانند و از اینرو آنها را میتوان “خط مصدقی های جنبش سبز” نامید. دکتر مصدق در دوران زمامداری خود، از حضور گرایشهای متفاوت سیاسی استقبال کرده و نگاهی حذفی به دگر اندیشان نداشت و قائل به حاکمیت صندوق رای و تصمیم مردم بود. او نه بدنبال براندازی نظام سلطنتی بود و نه بدنبال حفظ آن به هرقیمت، بلکه مساله اش احقاق حقوق اساسی مردم بود. مصدق به جدایی دین از حکومت اعتقاد داشت.
برای طرفداران این طیف از جنبش سبز، اولویت اصلی رسیدن به یک ایران دموکراتیک و احقاق حقوق مردم است و نه حفظ یا حذف نظام. این گروه به دوگانه ی اصلاح طلبی و براندازی اصالت نمی دهد و هدفش احقاق حقوق مدنی و مطالبات آزادیخواهانه مردم است. از این رو این طیف جنبش سبز را میتوان “احقاق طلبان” نامید.
در میان شخصیتهای شاخص سیاسی متعلق به این طیف میتوان از مهندس عزت الله سحابی نام برد. اولویت و دغدغه نخست وی، ایران و آزادی ایران بود و نه حفظ نظام مستقر. ایشان از ابتدا مخالف اصل ولایت فقیه و منتقد جدی قانون اساسی و معتقد به جدایی دین از حکومت بود. مهندس سحابی در دی ماه ۸۸ در نامه ای که به هموطنان خارج کشور مینویسد تاکید میکند که “اگر حرفی میزنم، همانطور که به آقای خاتمی هم عرض کردم، اولویت اولم ایران است نه مساله نظام و حاکمیت غالب”.
طیف سوم در جنبش سبز، افرادی هستند که طرفدار سرنگونی نظام بوده و اولویتشان سقوط نظام است. این گروه هر گرایشی غیر از براندازی را سازشکاری می داند و معتقد است که بدون سرنگونی نظام هیچ یک از حقوق اساسی مردم امکان تحقق نمی یابد. این طیف از طرفداران جنبش سبز را میتوان “اسقاط طلبان” نامید.
دیدگاههای سه طیف درباره چیستی جنبش سبز
طیف اول یا “استمرار طلبان” بر این باورند که جنبش سبز برانداز نیست و جنبشی اصلاح طلبانه و در چهارچوب نظام است. آنها استدلال میکنند که جنبش سبز از دل یک انتخابات درون نظام جمهوری اسلامی سر برآورده است. همچنین تاکید میکنند که موسوی و کروبی رهبران نمادین این جنبش هرگز بدنبال براندازی نبوده و دلبسته به نظام و امام هستند. بعضی در این گروه معتقدند که چون شعار “رای من کجاست” اصلی ترین شعار جنبش است، پس هر کس رای نداده است نمی تواند جنبش سبزی باشد. برای این گروه موسوی بعنوان “نخست وزیر امام” جایگاه ویژه ای دارد و انتخابات ۸۸ را نقطه عطف انحراف در جمهوری اسلامی می دانند.
طیف دوم یا “احقاق طلبان” تاکید دارد که جنبش سبز جنبشی مدنی و بدنبال احقاق حقوق اساسی مردم بوده و جنبشی فرا اصلاحات است. آنها استدلال میکنند که جنبش سبز اگرچه در پی تقلب در انتخابات آغاز گردید، اما تکثر افراد حاضر در اعتراضات و مطالبات آن فراتر از مساله نتیجه انتخابات بوده است. آنها تاکید آقایان کروبی و موسوی بر تکثر جنبش سبز و وجود مسائلی فراتر از نتیجه انتخابات را مورد توجه قرار می دهند. احقاق طلبان بر این باورند که حضور افراد و زندانیانی در جنبش سبز که اصلا رای نداده بودند و نتیجه انتخابات برای آنها تفاوت موقعیتی ایجاد نمی کرد، بر این مساله دلالت دارد که نباید جنبش سبز را فقط در انحصار رای دهندگان و یا موافقان جمهوری اسلامی قرار داد، بلکه جنبش سبز یک جنبش مدنی فراگیر است. شهید هدی صابر بعنوان کسی که در انتخابات رای نداده بود اما همواره همراه اعتراضات بود و در راه ایستادگی مدنی در زندان جان باخت، بعنوان یکی از بارزترین شواهد این ادعاست.
از نظر این گروه کروبی و موسوی شخصیتها و رهبران نمادینی هستند که در اعتراض به اجحاف و سرکوب و در حمایت از مردم ایستادگی کرده و استقامتشان قابل تقدیر و حمایت است. این طیف حوادث و فجایع انتخابات ۸۸ را در امتداد انحرافات دهه های گذشته در نظام جمهوری اسلامی و بدعتهای شکل گرفته در دهه های قبل می داند.
طیف سوم یا “اسقاط طلبان” ادعا دارد که جنبش سبز خواهان تغییر نظام است. آنها استدلال میکنند که حضور نیروهای مختلف با شعارهای رادیکال در جنبش سبز (مانند جمهوری ایرانی و مرگ بر دیکتاتور) نشانه گرایش به تغییر نظام در این جنبش است. این گروه می گوید که اعتراض به نتیجه انتخابات تنها بهانه ای برای بروز اعتراضات بنیادی تر بوده است.
طیف اول و سوم شواهد یکدیگر را نادیده میگیرند و آنها را بی اهمیت می دانند. این دو طیف هر یک به نفی دیگری پرداخته و حتی نگاه کاملا حذفی به یکدیگر دارند. اما گروه دوم بر این باور است که همه این شواهد را باید در نظر داشت و نمیتوان حضوراین گرایشات در بدنه جنبش سبز را نفی کرد اگر چه هر یک وزن متفاوتی دارند.
تفسیر سه طیف جنبش سبز از مبارزات مدنی
در مواجهه با تجربیات و بازخوانی مبارزات مدنی در جهان، این سه طیف تفاسیر متفاوتی دارند. استمرارطلبان و اسقاط طلبان هر یک بنوعی روایتی گزینشی و تحریف شده را از مبارزات مدنی و مسالمت آمیز در جهان ارائه میدهند. بطور نمونه درباره مبارزات نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی، گروه اول تنها مساله مذاکره با قدرت مستقر را برجسته میکند و اشاره ای به دیگر جوانب مبارزه نمیکند و حتی رویکرد به مبارزات قهرآمیز توسط ماندلا را کاملا نادیده میگیرد. در نقطه مقابل اسقاط طلبان، فقط بر بخشهای رادیکال و براندازانه مبارزات ماندلا تاکید کرده و انجام مذاکره با رژیم سرکوبگر مستقر و مقامات حکومت را کاملا نادیده می انگارند. این شیوه درباره تفسیر مبارزات مدنی توسط آنگ سان سوچی در برمه نیز دیده میشود. استمرارطلبان شرکت خانم سوچی در انتخابات اخیر را علیرغم وجود حکومت نظامیان، پررنگ میکنند اما در این باره سکوت میکنند که وی بیست سال در حصر خانگی ایستادگی کرد و تا قبل از رسیدن به شروط تعیین شده اش، شرکت در انتخابات را تحریم نمود و زمانی در انتخابات شرکت کرد که نظامیان حاضر شدند شرایط یک انتخابات آزاد زیر نظر نهادهای بین المللی را بپذیرند.
اما احقاق طلبان بر این باورند که باید تجربیات مبارزه مدنی در دیگر نقاط جهان را بدون تحریف و با توجه به تمامی جوانب آن مورد توجه قرار داد و از شیوه های مبارزه مدنی و تاکتیکهای مختلف آنها به فراخور شرایط بهره گرفت.
جنبش سبز یا حزب سبز؟
جنبش سبز تا زمانی که با حضور فراگیر و تکثرگونه و در بستر جامعه و در بین بدنه مردم معنا می یافت، هر سه طیف نام برده را در خود جای داده بود. اما در یکسال اخیر و پس از حصر آقایان موسوی و کروبی، چهره دیگری از جنبش سبز به شکل یک نهاد نیمه رسمی متولد گردید که با ماهیتی غیر شفاف و غیر دموکراتیک عمل کرده و بخشی از طیف اول در آن دست بالا را دارند. غلبه این نگاه بر جنبش سبز که آن را به یک شبه حزب تبدیل کرده است، آفت هایی را برای این جنبش بدنبال داشته است. این دیدگاه، از جنبش سبز یک هویت متصلب ساخته که هژمونی طلب است و حتی دیگر خرده جنبش ها (مانند جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش سبک زندگی..) و حرکتهای اعتراضی موجود در جامعه را تنها زمانیکه برچسب سبز داشته باشند، مورد توجه قرار میدهد. این نگاه حتی گاهی انتقاد منتقدان دلسوز را نسبت به عملکرد خود برنتافته و در پاسخ، منتقدان را دعوت به بازگشت به دامن جنبش سبز میکنند!
یکی دیگر از معضلات این رویکرد، سردرگمی میان پایبندی به جنبش مدنی و یا وسوسه بازگشت به اصلاح طلبی انتخابات
محور است. این مساله البته ریشه در این امر دارد که بسیاری از افراد طیف اول جنبش سبز، در دوران اصلاحات همواره نافی رویکرد جنبش اجتماعی و مبارزات مدنی بوده و حتی آن را روشی رادیکال و براندازانه تلقی میکردند و در تضاد با رویکرد اصلاح طلبی می دانستند. این تناقض آنها را گاه دچار تردید و تزلزل میکند که نمونه آنرا در شیوه مواجهه با انتخابات مجلس نهم و مسائل حاشیه ای آن شاهد بودیم.
اما احقاق طلبان در جنبش سبز رویکردی دیگر به این مسائل دارند. آنها جنبش سبز را بعنوان یک هویت تمامیت خواه تعریف نمیکنند بلکه فراز و فرودهای آن را آگاهانه نقد و بررسی میکنند. این گروه باور دارد که خرده جنبش ها و دیگر اعتراضات اجتماعی و مدنی را باید به موازات جنبش سبز مورد تقویت و حمایت قرار داد و اصراری بر سبز خواندن یا سبز بودن آنها نباید باشد. در حقیقت جنبش سبز را هدف نمی دانند بلکه آنرا بستر پیوند دهنده نیروهای تحول خواه برای طرح مطالبات مدنی می دانند. آنها جنبش سبز را برای کنشگری می خواهند و نه کنشگری را برای جنبش سبز.
سخن آخر اینکه جنبش سبز اگر نخواهد متکثر و متساهل عمل کند و بخواهد دوگانه اصلاح طلبی (در معنای استمرار طلبی) و براندازی را دائما برجسته کند و تحت هژمونی استمرارطلبان قرار بگیرد، تنها به ایجاد شکاف و درگیری بی پایان دامن خواهد زد و جنبش سبز را از محتوای یک جنبش مدنی تهی خواهد ساخت و آنرا به یک شبه حزب سبز فرو میکاهد.
رویکرد احقاق طلبی یا مطالبه محوری، دیدگاهی فرای از دعوای اصلاح طلبی و براندازی را پیش رو قرار میدهد. این رویکرد، هویت خود را در نفی گرایش دیگر قرار نمیدهد و مساله خودش را حفظ یا حذف نظام نمیداند بلکه هدف خود را احقاق حقوق مدنی قرار داده و در راه مطالبه آن با توجه به شرایط و توانایی ها و با حفظ اصول خود، تاکتیکهای مناسب مبارزه مدنی را بکار خواهد گرفت. جنبش سبز در اینصورت یک جنبش مدنی خواهد ماند که میتواند مطالبات دموکراسی خواهانه گرایشات و سلایق مختلف را در بر بگیرد.
در این راه یقینا از روش و منش سه شخصیت نمادین “خط مصدقی های جنبش سبز” میتوان آموخت:
از مهندس عزت الله سحابی، اولویت دادن به ایران، دموکراسی ملی و مطالبات آزادیخواهانه ملت و نه نظام و حکومت غالب را. از هاله سحابی، تحمل و پذیرش همه گرایشات و نیروها و حذف تفکر خودی و غیرخودی. و از هدی صابر، حفظ هویت مستقل و منتقدانه، حمایت پهلوانانه از همه نیروهای مورد ظلم و آرمان خواهی، آزادیخواهی و ایستادگی مدنی بر سر پیمان، حتی تا پای جان.
متن سخنرانی بمناسبت یادبود مهندس سحابی، هاله سحابی و هدی صابر و سومین سالگرد جنبش سبز در کلن