جاه طلبی و ایده گرایی حاکمان را چه چیز و چه کسانی کنترل می کنند؟رسم است که اسب و توسن قدرت سر کشیده رود مگر آنکه مهار و کمندی قوی در میان باشد. حال حکایت صاحبان قدرت در خاورمیانه و منطقه ما، که با پول نفت مزین است و با آرمان های مبهم هم مسلح، کار مهارحکومت ها مشکلتر می شود؛ اما چه چیز و چه کسانی می توانند مهار توسن قدرت شوند؟ در این مورد مقایسه تجربه ترکیه و عراق صدام حسین در پیش روی جامعه، حکومت و مردم ایران است.
عراق در آغاز با کودتای بعثی ها دچار بحران شد. عراق بعثی خیلی زود متعلق به صدام حسین و پسرانش شد و صدام با حزب بعث کودتا کرد، بعد هم حزب را در خدمت خود گرفت و با پول نفت ارتش قوی ساخت. او که سودای سردار قادسیه شدن داشت، به ایران حمله کرد و باعث و بانی سه جنگ ویران گر در منطقه شد. عاقبت نیز در تاریخ برای برخی از نگاه ها و باورها توهم به جا گذاشت که در برابر دشمنان در منطقه ایستاده است.
به عبارتی کیمیای شوم قدرت سیاسی و پول نفت و کشور بدون جامعه مدنی وفقدان سرمایه دارانی که از جنگ منفعت نمی برند، راه بلند پروازی صدام حسین را گشود. در همین زمره لبیی سرهنگ قذافی قرار می گیرد؛ با تجربه شوم و میراثی که به جا گذاشته است.
ترکیه داستانی متفاوت دارد. در ترکیه حتی حرکت شریعت گرایانه نجم الدین اربکان را هم سرمایه داری مولد مسلمان تحمل نکرد. اربکان به دنبال جنگ نبود اما گاه تنش هایی در جامعه و با بخشی از نظامیان و به الطبع با غربیان ایجاد می کرد که سرمایه داری مولد و مسلمان ترکیه آن را به ضرر خود می دانست. حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان به این دلیل مقبول شد که سیاست های اربکان را تند می دانست. در نتیجه منافع سرمایه داری ببرهای آناتولی، کمند مهار توسن قدرت سیاسی در ترکیه است.
امروز تردید نمی توان کرد که موقعیت سیاسی محکم حزب عدالت و توسعه گاه بر خیال و باور اردوغان و احمد داود اوغلو، سودای احیای امپراطوری عثمانی را با سرعت و شتاب زده گوشزد می کند. چنین است که می توان این رفتار های عجولانه را در برخورد ترکیه با مسئله سوریه که آن را جزءامپراطوری عثمانی می داند و هم برخورد اردوغان در مسئله کوبانی مشاهده کرد.
اما نکته مهم آن است که رشد و توسعه ترکیه بر اساس درآمد نفت، که حکومت هر چه خواست انجام دهد، نیست. حاکمان ترکیه می دانند که سرمایه داری مولد ترکیه کلید توسعه این کشوراست و سرمایه به امنیت نیاز دارد و از محیط پرتنش فرار می کند. این سرمایه داری مسلمان به منافع و موقعیت خود فکر می کند، در نتیجه توسن حکومت سیاسی در ترکیه کمند مهار سرمایه داری را در برابر خود می بیند، پس بلند پروازی خود را مورد سنجش قرار می دهد؛امری که ترکیه را موفق ترازعراق و لبیی کرده است.
ایران کشور مهمی است و در چهار راه حوادث قرار دارد، دولت نفتی دارد. حاکمان آن گفتمان انقلاب اسلامی را با توسعه طلبی خارجی همراه کرده ودموکراسی در داخل را، که شعار انقلاب بوده، به گروگان گرفته اند. به عبارتی حاکمان ایران برای خود عمق راهبردی گسترده درمنطقه با ویژگی تقابل با امریکا و غرب تعریف کرده اند و برای این راهبرد هم پول و امکانات خرج می کنند. این سیاست پر هزینه و بس خطرناک است. اگر چه حاکمان ایران اهل نرمش در شرایط سخت هستند اما این تعریف راهبردی در منطقه، به ضرر منافع ملی ایران است و این نوع سیاست خارجی می تواند به بحران آفرینی خارجیان یاری رساند.
با این حال بخشی از حکومت که در حال حاضر در دولت قدرت دارد با این سیاست خارجی موافق نیست. اما به نظر می رسد که این بخش از حکومت که شامل بوروکرات ها و اصلاح طلبان است از قدرت کافی برخوردار نیست. ایران جریان سرمایه داری مولد قوی هم ندارد که بتواند ترمز حکومت را در مواقع لازم بکشد.
با این حال نقطه اتکا کدام نیرو می تواند باشد؟ بی گمان جامعه مدنی ژله ای ایران که اقشار جدید را در خود دارد نقطه لرزان امیدی است که می تواند با رفتار خود کمند مهار سیاست های نادرست حکومت باشد. شرایط به گونه ای است که بار زیادی بر این جامعه ژله ای گذاشته شده که سنگین است، اما این جامعه مدنی نشان داده اگر چه دیر هنگام اما می تواند جلوی فاجعه را بگیرد. این رفتار را در سال ۱۳۶۷ و در سال ۱۳۸۸ و هم در سال ۱۳۹۲ دیدیم. حضور در انتخابات سال ۱۳۹۲ بود که زمینه مصالحه هسته ای را هموار کرد.
البته فرق است میان حضور برای مانع شدن از فاجعه تا حضور تعیین کننده برای بهبود امورو اوضاع کشور و جامعه.
با این وصف به نظر می رسد اگر نقطه اتکا جامعه مدنی ایران، ویژگی مدنی-جنبشی آن باشد، دو اصل دیگر را هم باید در نظر گرفت: نیاز بخشی از حکومت به این جامعه و در عین حال توجه جامعه مدنی به رفتار های جناح حکومت برای همراهی یا نقد آن. در این راه اشخاص و احزاب بیرون از حکومت که حجت هستند می توانند راهنمای موثری برای جامعه باشند و نقش خود را درست بازی کنند؛ آن هم در منطقه ای که پر آشوب است.
به نظر می رسد مشکل جامعه برای رفتار درست حکومت از ترکیه سخت تر اما از عراق و لبیی آسان ترست. ابزار لازم برای وارد نشدن در گردابی مانند عراق امروزی نیاز به آن دازد که بر شرایط مردابی که بخشی از حکومت بر جامعه تحمیل کرده فائق آمد. این میدان به بازیگری بیشتر جامعه مدنی ایران نیاز دارد و حضور مناسب آن در صحنه های سیاسی و اجتماعی که گه گاه هم علائم آن را می بینیم؛ حضوری که هنوز سلبی است تا اثباتی. جلو فاجعه را می گیرد اما تعیین کننده نیست تا مهار حکومت در ایران را در اختیار خود بگیرد. برای این گونه قدرت یافتن چه کار می توان کرد؟ پاسخ به این پرسش می تواند مسئله جامعه ما را روشن تر کند.