اهمیت شارلی بودن

حامد احمدی
حامد احمدی

» یاد

فرانسه. دفتر مجله‌ی “شارلی ابدو”. کشتار دوازده نویسنده و کارتونیست با اسلحه‌ی گرم. با رگبار کلاشنیکف. مردم فرانسه به خیابان می‌آیند. با شعار “ما نمی‌ترسیم”. بدون واکنش متقابل به هم‌کیشان تروریست‌ها. مسلمان‌ها. این واکنش اکثریت است؛ هم‌راه با تعقل و فعلیت. بدون پا پس کشیدن و امتیاز دادن به جو ترس و بدون خشم‌گین شدن و دنبال کردن خشونت جاری. واکنشی که عکس‌العمل اقلیتی که به مساجد حمله کرده‌اند را می‌پوشاند و راه اصلی، راه درست، راه اکثریت را نشان می‌دهد.

ایران. چند ماه قبل. یک مطلب در رسانه‌ای عمومی. فیس‌بوک. با همان تیراژ معمول که از سه چهار هزار بازدیدکننده فراتر نمی‌رود. مطلبی از نادر فتوره‌چی درباره‌ی یک بازی‌گر. بهاره ره‌نما. در نقد فعالیت‌های اجتماعی‌اش. بعد از گرد و خاک هواداران، بی‌نام‌های نشسته در تاریکی، شخصیت حقیقی خواهر ِ بازی‌گر به میدان می‌آید و نویسنده را تهدید می‌کند. با این جمله‌ی کلیدی؛ “ تو در ایران زنده‌گی می‌کنی و به جرم توهین به مقدسات کارت تمام است.” نقد بهاره ره‌نما کنار گذاشته می‌شود و نقد یک ارزش حکومتی، روضه برای امام حسین، وسط می‌آید تا “کار نویسنده تمام بشود!” شکایت به دادگاه می‌رود. نویسنده فراخوانده می‌شود و فعلا به قرار کفالت آزاد است تا حکم دادگاه از راه برسد.

در همان ایران.  محیط ِ ایرانی فیس‌بوک. صفحاتی که از لندن تا تهران توسط نویسنده‌های ایرانی به روز می‌شود. بعد از “علی علی‌زاده”، “مانی حقیقی”- کارگردان و بازی‌گر سینمای ایران- پستی منتشر می‌کند با این تیتر : “من شارلی نیستم!” و بعد خط مشی مجله‌ی طنز “شارلی ادبو” را توضیح می‌دهد که به قول و روایت نویسنده آکنده از تفکر نژادپرستی است. نویسنده‌ی پست به سبک فیلم‌های کارگردان مشهور ایرانی- اصغر فرهادی- برای رسیدن به نتیجه‌ی دل‌خواه، بخش مهمی از ماجرا را حذف می‌کند تا مخاطب را تحت‌تاثیر قرار بدهد. کشتار، حضور اسلحه‌ی گرم، فشنگ و تفنگ از روایت کنار می‌روند تا معنای “من شارلی هستم” قلب و دگرگون بشود. جمله‌ای که امروز یک معنا بیش‌تر ندارد؛ من طرف آزادی و قلم هستم، نه تفنگ و کشتار و سانسور و سرکوب، در نوشته‌ی هنرمند ایرانی به این صورت معنا می‌شود: “من شارلی هستم” یعنی هم‌سویی با تفکر فرضی مجله. انگار نه انگار که دوازده نفر که تنها قلم داشته‌اند، به رگبار گلوله بسته شده‌اند.

باید به اروپا برویم. به دو سال پیش. وقتی که یک ایرانی، با همین تم ارزش‌مند، احترام به انسان با هر نژاد و ملیتی، مجموعه داستان‌های مصور تن‌تن اثر هرژه را از کتاب‌خانه‌ی فرهنگ استکلهم جمع‌آوری می‌کند. رادیو زمانه در گزارشی می‌نویسد “بهرنگ میری در گفت‌وگویی با روزنامه داگنز نی‌هتر گفته بود که این کتاب‌ها را به دلیل «زاویه‌دید نژادپرستانه» و نگاه «تبعیض‌آلود به سیاهپوستان» از بخش کتاب‌های کودکان و نوجوانان خارج کرده است.” اروپا اما این احترام به ارزش را که منجر به سانسور می‌شود، نمی‌پذیرد و آقای میری را وادار می‌کند تا کتاب‌ها را به کتاب‌خانه برگرداند؛ “چون حق دست‌رسی به محتوای آزاد حق کودکان و همه‌ی شهروندان است.” رادیو زمانه در ادامه می‌نویسد “فردریک استرومبری، مدیر سازمان کمک به داستان‌های مصور در گفت‌وگو با خبرگزاری سوئد (ت ت) گفته بود که نباید به سانسور کتاب‌ها پرداخت و اگر مسائل نادرست یا اشتباهی درکتاب‌ها هست باید درباره آنها حرف زد و بحث کرد.

دیلشا دمیر باگ استن، نویسنده و ژورنالیست نیز به این نکته اشاره کرد که در بسیاری از کتاب‌های معروف و کلاسیک جهان، مسائلی مانند نژادپرستی و مخالفت با همجنسگرایی وجود دارد و نمی‌توان به این دلیل به سانسور آنها دست زد.” و نقطه‌ی پایان  ماجرای سانسور به هر دلیل و نقطه‌ی آغاز فرهنگ در همین‌جاست. آزادی بدون قید و شرط و به وجود آوردن فضای گفت‌وگو. ارزشی که اروپا سعی دارد به آن پای‌بند باشد، با آن کنار بیاید و حتی تاوان‌ش را به سخت‌ترین شکل ممکن بدهد.

به ایران برگردیم. به هم‌کاران و هم‌صنف‌های آقای فتوره‌چی. آن‌هایی که نه فتوره‌چی هستند، نه شارلی، نه هیچ‌چیز دیگر. جزیره‌های منفردی هستند که قلم در دست دارند اما در سر مشکلی با شکستن قلم ندارند. رسانه‌های داخل ایران، نه از سلک و قبیله‌ی شریعت‌مداری، می‌شوند تریبون بهاره ره‌نما و مبلغ به دادگاه بردن قلم با هر آن‌چه که می‌اندیشد و منتشر می‌کند. نویسنده‌گانی که بر روی صفحه‌های شخصی‌شان از دادگاهی شدن یک نویسنده‌ای دیگر، ابراز خوش‌حالی می‌کنند تا “دیگر دهان‌ش را ببندد و هر چیزی را نگوید.” و مهم‌تر “دیگران هم حواس‌شان جمع باشد!” اروپا سعی دارد هیچ ارزشی را مقدس نکند و ایران در روشن‌فکرترین جای‌ش، نه فقط مقتل‌خوانی امام حسین که “بدن یک زن شوهردار”- بنا به گفته‌ی خود بهاره ره‌نما-را در هاله‌ای قدسی می‌گذارد تا هر کسی که کلمه‌ای در دست دارد، قبل از نوشتن، خوب ِ خوب فکر بکند مبادا که سایه‌ی دادگاه و زندان دور و برش باشد؛ دیگر اندیشدن به خطوط قرمز دست‌گاه‌های امنیتی و اطلاعاتی جای خود.

نویسنده‌ی ایرانی نه “شارلی هستم” می‌خواهد باشد، نه “فتوره‌چی” و نه “سهیل عربی”- که به اتهام اهانت به پیام‌بر اسلام در زندان و زیر سایه‌ی حکم اعدام است-. هر جا و هر نقطه‌ای یک مقدمه در کار است. فکر کردن به این‌که پیوستن به کمپین‌ها با چارچوب‌مان جور است یا نه. تفکرشان با ما یکی است یا نه. آزادی بیان و فکر و اندیشه، به هر شکل‌ش، دسته دوم است. در مرحله‌ی بعدی قرار داد. مرحله‌ای که نویسنده‌ی ایرانی هرگز به آن نمی‌رسد. چون منفرد بودن‌ش هرگز اجازه نمی‌دهد به یک جمع برسد. جمعی از جنس مردم فرانسه که “نمی‌ترسند.” نویسند‌ه‌ی ایرانی اما می‌ترسد و ترسیدن را تبلیغ می‌کند.