شعبان جعفری: بله اون روز دیگه من دق دلیمو سر روزنامهها خالی کردم یعنی اینا هی مینوشتن هی من پیغوم براشون مینوشتم ما دیگه هر روز هی این روزنامهها رو می خوندیم تاحسابی کلافه شدیم و اینا و افتادیم تو این کارا. بعد دو مرتبه یه روزی مینوشتن که شعبون بی مخ رفته دانشگاه خیلی معذرت میخوام شما جای خوارماهستین گفته: “در این … خونه رو باید بست…“
”آخه انتخابات اونوقتا بی زد و خورد نبود هر انتخاباتی که میشد همیشه توش یه زد و خوردی بود دیگه.
آره دیگه طرفدارهای اینورو اونور با هم گرت گیری میکردن. هر وکیلی ام واسه خودش یه مشت طرفدار داشت دیگه! اون یه عده رو تو خونهاش دعوت میکرد این یه عده رو. همین جورابود…”
فاصله میان 1320 تا 1332 را شاید بتوان دورهای دانست که از نظر میزان آزادی در جامعه در تاریخ معاصر ما بی نظیر است. بساط آزادی اما طی کودتای امریکایی انگلیسی 28 مرداد برچیده شد و سفره آزادی پهن نشده توسط مثلث استعمار، استبداد و ارتجاع جمع شد. پیروزی کودتای 28 مرداد که با کمترین مقاومت مردمی هم مواجه نشد درسهای بسیاری دارد که یکی از آنها توجه به نتایج بسط آزادی در جامعه ناامن است که موجب دلزدگی توده ها از آزادی میشود.
آزادی شریفترین ارزش انسانی است اما امنیت حیاتیترین نیاز انسان در اجتماع است اگر بخواهیم سه ارزش اساسی آزادی، عدالت و امنیت را ارزشگذاری کنیم باید بگوییم که میان این سه ارزش یک رابطه طولی برقرار است که ابتدا امنیت سپس آزادی و پس از آن عدالت قرار میگیرد. مهمترین، اساسی ترین و در روایاتی به نسبه قابل توجه تنها علت شکل گیری حکومت تامین امنیت است. انسانها از بخشهایی از آزادی خویش میگذرند و آن را به حکومت وامیگذارند تا امنیت آنان را تامین کند. فرآیند دموکراتیزاسیون در غرب پس از تشکیل و تحکیم و تثبیت دولت مدرن ملی آغاز گشت. تحکیم دولت ملی و نهادهای زیر مجموعه آن باعث شد که دولت بعنوان تنها نهادی که اجازه اعمال قدرت را دارد مطرح شود فی الواقع دولت به عنوان تنها منبع قدرت مطرح شد و دیگر منابعی که مدعی قدرت بودند سرکوب شدند. این سرکوب و این واقعه بر اثر کارآمدی نهاد دولت ملی نهادینه شد و تک منبعی بودن قدرت به رسمیت شناخته شد. در طی فرایند دمکراتیزاسیون اولا قدرت تبدیل به اقتدار شد یعنی دولت تبدیل به نهاد دارای اقتدار شد و ثانیا در مرحله بعد پس از شکل گرفتن ذهنیت دمکراتیک عینیت دمکراتیک پدیدار شد یعنی دولت مجبور به محدودسازی حوزه اقتدارش شد بدون آنکه در حوزههای مهمی چون تامین امنیت و … آن را با دیگری شریک شود. یعنی دولت کمکم اقتدارش در حوزههایی چون فرهنگ، مطبوعات، خانواده و … را به خود مردم واگذار کرد که موجب تقویت نهادهای مدنی و شکلگیری جامعه مدنی شد و از سوی دیگر در حوزههایی چون تأمین امنیت داخلی و خارجی با اقتدار بیشتری به حکومت پرداخت. با تسامح می توان چنین گفت که به دلیل طی چنین فرآیندی بسط آزادی موجب پدیدآمدن بحران جدی و ساختارشکن امنیتی در غرب نشد.
در ایران سابقه ی دولت مدرن ملی به عصر رضاخان بازمیگردد. رضاخان کوشید با سرکوب شدید دولت را به عنوان تنها منبع قدرت مطرح کند و تا حد زیادی هم موفق بود چراکه میکوشید با نوسازی و افزایش کارآمدی دولت به نهادینه کردن تک منبعی بودن قدرت در ایران بپردازد. رضاخان اما با بسط بی رویه حوزه اعمال قدرت موجب ناکارا بودن تلاشهای خود شد. نکته دوم که تلاش رضاخان برای نهادینه کردن تک منبعی شدن قدرت را تضعیف میکرد نبود ذهنیت مدرن در جامعه بود و رضاخان نیز به دلیل قرائت سطحی خود از نظریه دولت مدرن ملی و در بعد وسیعتر آن مدرنیته به این نکته توجه نداشت. نکته سوم هم زمینههای تاریخی در عصر قاجاریه بود که قدرت را چند منبعی کرده بود. شهریور 20 و سقوط رضاخان موجب شد که منابع قدرت که سرکوب شده بودند دوباره سربرآورند در دوره مورد نظر ما که فاصله 12 ساله 32-20 است ما شاهد تعدد منابع قدرت هستیم. که مهمترین منابع قدرت رقیب عبارتند از: اول روحانیون، دوم دربار، سوم سفارتخانه های دول خارجی و چهارم فئودالها این 4 دسته به این معنا منبع قدرت هستند که آشکارا در حوزه امنیت نقش ایفا میکنند. ممکن است کسانی ایراد بگیرند و گمان کنند که در یک جامعه دمکراتیک نیز احزاب یا طبقات اجتماعی یا نیروهای اجتماعی نیز به عنوان منابع قدرت عمل میکنند. این ایراد ایراد صحیحی نیست چراکه در یک جامعه دمکراتیک نیروهای فوق در حوزه اقتدار دولت که تأمین امنیت است دخالت نمیکنند یعنی یک حزب یا طبقه اجتماعی برای تامین یا سلب امنیت کسی، خود وارد عمل نمیشود. بلکه مشروعیت دولت را به رسمیت میشناسد و آن را به چالش نمیطلبد ولی در دوره32-20 ماچنین چیزی را شاهد نیستیم بلکه شاهد آنیم که این گروهها در حوزه امنیت مشروعیت دولت را به چالش میطلبند. قتل آشکار مخالفان عقیدتی و سیاسی و مضروب ساختن آنان از جمله نمونههای چنین عملکردی است. بسط آزادی در چنین جامعه ناامنی نه بسط آزادی برای اندیشمندان و عموم مردم که بسط آزادی برای اراذل، اوباش، انسانهای خودسر قدرت طلب و متعصبین بیمنطق است. بسط دموکراسی به مثابه بسط آزادی منوط به پیدایش و تثبیت دولت ملی مدرن لیبرال است و از پس آن می توان صفت دموکرات را نیز به آن اضافه کرد. نکته ی بعدی اما درسی است که سیاستمداران عصر ملی شدن صنعت نفت از شکست مشروطه نیاموختند و آن اینکه اگر چه هدف سیاست کسب قدرت است اما کارویژه اصلی دولت ایجاد امنیت است.آنگاه که این نکته از یادها می رود سیاست ورزی به سیاست بازی تبدیل می شود و از دل آن چائوس نه زئوس حکیم که زئوس خداوندگار آذرخش سر بر می آورد و بساط سیاست را به کلی جمع می کند. شاید بتوان گفت که امنیت نباید بر آزادی مقدم باشد اما نمی توان گفت که امنیت بر آزادی مقدم نیست.آزادی در جامعه ی ناامن آزادی ناآزادی است.
منبع: ادوار نیوز