عقب عقب عقب عقب، برو تا بیافتی پائین

نویسنده
ابراهیم نبوی

‏‏ghaseminejad.jpg

شعبان جعفری: بله اون روز دیگه من دق دلیمو سر روزنامه‌ها خالی کردم یعنی اینا هی مینوشتن هی من پیغوم براشون ‏می‌نوشتم ما دیگه هر روز هی این روزنامه‌ها رو می خوندیم تاحسابی کلافه شدیم و اینا و افتادیم تو این کارا. بعد دو ‏مرتبه یه روزی مینوشتن که شعبون بی مخ رفته دانشگاه خیلی معذرت می‌خوام شما جای خوارماهستین گفته: “در این ‏‏… خونه رو باید بست…“‏


‏”آخه انتخابات اونوقتا بی زد و خورد نبود هر انتخاباتی که میشد همیشه توش یه زد و خوردی بود دیگه.

آره دیگه طرفدارهای اینورو اونور با هم گرت گیری می‌کردن. هر وکیلی ام واسه خودش یه مشت طرفدار داشت دیگه! ‏اون یه عده رو تو خونه‌اش دعوت می‌کرد این یه عده رو. همین جورابود…” ‏


فاصله میان 1320 تا 1332 را شاید بتوان دوره‌ای دانست که از نظر میزان آزادی در جامعه در تاریخ معاصر ما بی ‏نظیر است. بساط آزادی اما طی کودتای امریکایی انگلیسی 28 مرداد برچیده شد و سفره آزادی پهن نشده توسط مثلث ‏استعمار، استبداد و ارتجاع جمع شد. پیروزی کودتای 28 مرداد که با کمترین مقاومت مردمی هم مواجه نشد درسهای ‏بسیاری دارد که یکی از آنها توجه به نتایج بسط آزادی در جامعه ناامن است که موجب دلزدگی توده ها از آزادی ‏می‌شود.

آزادی شریف‌ترین ارزش انسانی است اما امنیت حیاتی‌ترین نیاز انسان در اجتماع است اگر بخواهیم سه ارزش اساسی ‏آزادی، عدالت و امنیت را ارزشگذاری کنیم باید بگوییم که میان این سه ارزش یک رابطه طولی برقرار است که ابتدا ‏امنیت سپس آزادی و پس از آن عدالت قرار می‌گیرد. مهمترین، اساسی ترین و در روایاتی به نسبه قابل توجه تنها علت ‏شکل گیری حکومت تامین امنیت است. انسانها از بخشهایی از آزادی خویش می‌گذرند و آن را به حکومت وامی‌گذارند تا ‏امنیت آنان را تامین کند. فرآیند دموکراتیزاسیون در غرب پس از تشکیل و تحکیم و تثبیت دولت مدرن ملی آغاز گشت. ‏تحکیم دولت ملی و نهادهای زیر مجموعه آن باعث شد که دولت بعنوان تنها نهادی که اجازه اعمال قدرت را دارد مطرح ‏شود فی الواقع دولت به عنوان تنها منبع قدرت مطرح شد و دیگر منابعی که مدعی قدرت بودند سرکوب شدند. این ‏سرکوب و این واقعه بر اثر کارآمدی نهاد دولت ملی نهادینه شد و تک منبعی بودن قدرت به رسمیت شناخته شد. در طی ‏فرایند دمکراتیزاسیون اولا قدرت تبدیل به اقتدار شد یعنی دولت تبدیل به نهاد دارای اقتدار شد و ثانیا در مرحله بعد پس ‏از شکل گرفتن ذهنیت دمکراتیک عینیت دمکراتیک پدیدار شد یعنی دولت مجبور به محدودسازی حوزه اقتدارش شد بدون ‏آنکه در حوزه‌های مهمی چون تامین امنیت و … آن را با دیگری شریک شود. یعنی دولت کم‌کم اقتدارش در حوزه‌هایی ‏چون فرهنگ، مطبوعات، خانواده و … را به خود مردم واگذار کرد که موجب تقویت نهادهای مدنی و شکل‌گیری جامعه ‏مدنی شد و از سوی دیگر در حوزه‌هایی چون تأمین امنیت داخلی و خارجی با اقتدار بیشتری به حکومت پرداخت. با ‏تسامح می توان چنین گفت که به دلیل طی چنین فرآیندی بسط آزادی موجب پدید‌آمدن بحران جدی و ساختارشکن امنیتی ‏در غرب نشد. ‏


در ایران سابقه ی دولت مدرن ملی به عصر رضاخان بازمی‌گردد. رضاخان کوشید با سرکوب شدید دولت را به عنوان ‏تنها منبع قدرت مطرح کند و تا حد زیادی هم موفق بود چراکه می‌کوشید با نوسازی و افزایش کارآمدی دولت به نهادینه ‏کردن تک منبعی بودن قدرت در ایران بپردازد. رضاخان اما با بسط بی رویه حوزه اعمال قدرت موجب ناکارا بودن ‏تلاشهای خود شد. نکته دوم که تلاش رضاخان برای نهادینه کردن تک منبعی شدن قدرت را تضعیف می‌کرد نبود ذهنیت ‏مدرن در جامعه بود و رضاخان نیز به دلیل قرائت سطحی خود از نظریه دولت مدرن ملی و در بعد وسیعتر آن مدرنیته ‏به این نکته توجه نداشت. نکته سوم هم زمینه‌های تاریخی در عصر قاجاریه بود که قدرت را چند منبعی کرده بود. ‏شهریور 20 و سقوط رضاخان موجب شد که منابع قدرت که سرکوب شده بودند دوباره سربرآورند در دوره مورد نظر ‏ما که فاصله 12 ساله 32-20 است ما شاهد تعدد منابع قدرت هستیم. که مهمترین منابع قدرت رقیب عبارتند از: اول ‏روحانیون، دوم دربار، سوم سفارتخانه های دول خارجی و چهارم فئودالها این 4 دسته به این معنا منبع قدرت هستند که ‏آشکارا در حوزه امنیت نقش ایفا می‌کنند. ممکن است کسانی ایراد بگیرند و گمان کنند که در یک جامعه دمکراتیک نیز ‏احزاب یا طبقات ‌اجتماعی یا نیروهای اجتماعی نیز به عنوان منابع قدرت عمل می‌کنند. این ایراد ایراد صحیحی نیست ‏چراکه در یک جامعه دمکراتیک نیروهای فوق در حوزه اقتدار دولت که تأمین امنیت است دخالت نمی‌کنند یعنی یک حزب ‏یا طبقه اجتماعی برای تامین یا سلب امنیت کسی، ‌خود وارد عمل نمی‌شود. بلکه مشروعیت دولت را به رسمیت ‏می‌شناسد و آن را به چالش نمی‌طلبد ولی در دوره32-20 ماچنین چیزی را شاهد نیستیم بلکه شاهد آنیم که این گروهها ‏در حوزه امنیت مشروعیت دولت را به چالش می‌طلبند. قتل آشکار مخالفان عقیدتی و سیاسی و مضروب ساختن آنان از ‏جمله نمونه‌های چنین عملکردی است. بسط آزادی در چنین جامعه ناامنی نه بسط آزادی برای اندیشمندان و عموم مردم ‏که بسط آزادی برای اراذل، اوباش، ‌انسانهای خودسر قدرت طلب و متعصبین بی‌منطق است. بسط دموکراسی به مثابه ‏بسط آزادی منوط به پیدایش و تثبیت دولت ملی مدرن لیبرال است و از پس آن می توان صفت دموکرات را نیز به آن ‏اضافه کرد. نکته ی بعدی اما درسی است که سیاستمداران عصر ملی شدن صنعت نفت از شکست مشروطه نیاموختند و ‏آن اینکه اگر چه هدف سیاست کسب قدرت است اما کارویژه اصلی دولت ایجاد امنیت است.آنگاه که این نکته از یادها ‏می رود سیاست ورزی به سیاست بازی تبدیل می شود و از دل آن چائوس نه زئوس حکیم که زئوس خداوندگار آذرخش ‏سر بر می آورد و بساط سیاست را به کلی جمع می کند. شاید بتوان گفت که امنیت نباید بر آزادی مقدم باشد اما نمی توان ‏گفت که امنیت بر آزادی مقدم نیست.آزادی در جامعه ی ناامن آزادی ناآزادی است.‏

منبع: ادوار نیوز