برخورد ظریف

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

درمان چشم نگارنده، همزمان شد با گشایش چشمان بر فضای سیاسی برآمده از انتخاب رئیس جمهورتازه. گوش می شنید که فضای ایرانی سیاست ملتهب شده، شکنندگی از همیشه بیشتراست و امید ها و ناامیدهای سخت در هم آمیخته. بسیاری برآرزوها رخت واقعیت می پوشانند و نان و آزادی را در آستانه می بینند. کسانی دیگرچشم برواقعیت می بندند و برآرزو پای می فشارند. بسیاران دیگر انتظار می شکنند و می کوشند درمنشورچند وجهی، سمت واقعی نور را بیایند و دری به رهایی بگشایند. و مثل همیشه افراط و تفریط به نهایت است.

فضا، هنوز غبار آلود است و چشم از روزنی تنگ خط ونوشته را می بیند. سپاسگزار از مهر عزیزانی که مرا مکرر به بازنوشتن خواندند “نگاه هفته” را در خلاصه ترین خطوط پی می گیرم. شاید تا توان کامل چشم برگردد، افق هم روشن شده باشد.

گزارش فیس بوکی، محمد جواد ظریف به صدر اخبار روز می رود: “ساعت ۹ و نیم شب است و تازه از بیمارستان و مطب پزشک برگشته‌ام … امروز صبح، بعد از دیدن تیتر یک روزنامه، کمردرد و پادرد شدیدی گرفتم. حتی نمی‌توانستم راه بروم یا بنشینم. فکر کردم دیسک کمر و سیاتیک گرفته‌ام. فقط توانستم دو ملاقات خارجی را انجام دهم … وقتی ۴-۵ ساعت استراحت مشکل را حل نکرد، …به بیمارستان رفتم…. ام آر آی نشان داد که مشکل من بیشتر عصبی و اسپاسم عضلانی است.روز تلخی بود ولی برای من بسیار آموزنده. یاد گرفتم که هرچه می‌خواهم بگویم علنی و عمومی بگویم و گرنه بازار سوءاستفاده بسیار داغ است. باعث تاسف است که یک و نیم ساعت بحث جدی، صمیمانه و خصوصی با نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، صراحتا توافق شده بود محرمانه و غیرقابل نقل خواهد ماند، در چندجمله خلاصه شد که هیچ ارتباطی با بحث مفصل من نداشت و به مطبوعات درز داده شد.بدتر از آن افرادی که خود را قاضی صداقت بنده دانسته و با تیتر کوچک صداقت مرا می ستایند، با بزرگترین تیتر ممکن جمله‌ای را از من به عنوان نقل قول مستقیم از بنده منتشر کردند که با آنچه گفته بودم مطابقت نداشت.”

دیگر همگان می دانند از” یک روزنامه” منظور کیهان تهران است و آن “فرد قاضی” جز برادر حسین بازجونیست . شهرتی داردجهانی که رفتگر تهران و ساز زن نیویورکی هم می دانند. بیشتر از سی سال است که می زند ومی کشدو می گیردو می بندد.

تاریکخانه دارد. پرونده می سازد. آیت اله منتظری را از”فقیه عالیقدر” به “شیخ سفیه” تنزل داد. موسوی و کروبی و خاتمی را مامور و جاسوس سیا و موساد می خواند و…. برای هزاران کس پرونده امنیتی گشوده است. بر زنان و مردان بیشمار اتهام پلشت جنسی بسته است. نه “فقیه” را بی نصیب گذاشته و نه “آیات عظام” را گریبان رهاکرده است. ازاین رهگذرتاراج بی دریغ سی ساله، آبروی مردم، ازعارف وعامی تا مسلمان و بهائی و چپ و راست، چه زندگی ها بر باد رفته است . کسی را یارای اعتراض نیست که مدیر مسئول کیهان، ته مانده چای رهبر سر می کشد و به تبرک و قلم در فرمان بیت دارد.

اما وزیرخارجه دولت روحانی چنان از این ارگان مرکزی سرکوب و شکنجه می گوید که انگارهمین ساعتی پیش ازدیدن کیهان از کره ای دیگر به “ام القرای” اسلام آمده و با “کیهان” روبرو شده است .جز این اگر بود، لابد توطئه پلیدکیهان را به نسبت جنایاتی که درحق دیگران شده “رفتار ظریف” می دید و بجای رفتن به بیمارستان نماز شکر می گذارد. شاید هم هاتف غیبی در فاصله دونماز در گوشش می گفت:

و همه این حکایت که برای وزیرخارجه “تلخ” می نماید و در فضای سیاسی ایران سالهاست چون قهوه قجری شکنجه و مرگ می زاید، به تلفن تاریخی باراک اوباما به حسن روحانی بر می گردد که “بجا” یا “نابجا” بودن آن در مرکز مباحث هفته است و در فضای مجازی پاسخ خود را از طنز بُرنده ایرانی می گیرد:

 

پیامک اوباما به روحانی:

با رفتنتان زندگی ام لنگ شده

خورشید نیویورک چه بیرنگ شده

ای شیخ حسن به گوشی ام زنگ بزن

خیلی دلمان برایتان تنگ شده!

پاسخ حسن روحانی:

ما نیز برایتان بسی دلتنگیم

از دوری تان ستاره ای بی رنگیم

آقا بدهد اجازه ما هم هر شب

 یک مرتبه به موبایلتان میزنگیم