اصل اول: آگاه کردن مردم باعث افزایش انگیزه آنها برای تغییر نمی شود، بلکه غالبا باعث ناامیدی آنها می شود. مردم اگر بدانند کارهای شان به چه نتیجه ای می رسد معمولا به آن عمل نمی کنند.
اصل دوم: مردم قبل از عمل کردن معمولا فکر نمی کنند، به همین دلیل متفکرترین مخالفان هیچ عملی نمی کنند، و بیشترین فعالیت در اکثر جنبش ها توسط کسانی صورت می گیرد که اطلاع دقیقی در مورد آنچه می کنند ندارند.
اصل سوم: اکثر اتفاقات مهم در سیاست ایران ناشی از تصادف و غیرآگاهانه است، رضاشاه اصلا نمی خواست کودتا کند، ولی کرد. مصدق هرگز قصد برکنار کردن شاه را نداشت، ولی این کار را کرد، کودتای 28 مرداد اصلا اتفاق نیافتاد، جنبش مسلحانه ایران و دو سازمان مجاهدین و فدائیان، تصادفا وارد عملیات شدند و قبل از عمل نابود شدند، انقلاب اسلامی ایران حاصل مجموعه ای از اشتباهات شاه و گروههای سیاسی و روشنفکران و توهمات مردم درباره آیت الله خمینی بود. اصلاحات هیچ ربطی به خاتمی نداشت، بلکه توسط روشنفکران و مخالفان به حکومت تحمیل شد و جنبش سبز فقط حاصل اشتباهات رهبر کشور و تقلب انتخاباتی بود.
اصل چهار: رسیدن به آزادی، عدالت و دموکراسی بطور همزمان تقریبا غیرممکن است. و در اغلب موارد عدالت اقتصادی و آزادی فردی با هم تضاد دارند.
اصل پنج: انقلاب کردن همیشه به استبداد ختم می شود، آنچه به نام انقلاب آمریکا یا انگلیس خوانده می شود انقلاب نیست، نتیجه انقلاب فرانسه هم استبداد بود.
اصل شش: سیاستمداران پاک یا شکست می خورند یا آدمهای احمقی هستند که غالبا صدها برابر پولی که نمی دزدند، به مردم لطمه می زنند.
اصل هفت: تحلیل عقلانی یک حکومت غیرعقلانی کاری نادرست است و معمولا باعث اشتباه در پیش بینی تحلیل گران می شود، مردم فکر می کنند علت اشتباهات تحلیل گران این است که مردم را نمی شناسند، در حالی که علت اشتباه آنها این است که حکومت غیرعقلانی را نمی توان تحلیل عاقلانه کرد.
اصل هشت: علت اینکه ما از رفتارهای مردم و سیاستمداران ایرانی شگفت زده می شویم، این نیست که آنها را نمی شناسیم، این است که آنها دروغ می گویند. تقریبا هیچ کدام از سیاستمداران ایرانی به حرفی که می زنند اعتقاد ندارند، آنها بخاطر مردم نظراتی را می دهند که خود مردم هم به آن اعتقاد ندارند.
اصل نه: قاطعیت در سیاست فقط کار آدمهای احمق است و اتفاقا مردم از این آدمهای احمق خوششان می آید، و سازش و ملایمت در سیاست کار آدمهای عاقلی است که به نفع جامعه حرکت می کنند، و معمولا مردم از آنها بدشان می آید.
اصل ده: ایران برخلاف تصور ما در اروپا واقع نشده است، بلکه در خاورمیانه واقع شده است. آمریکا برخلاف تصور بسیاری از ایرانیان واقعا مهد دموکراسی است. چیزی به نام نژادپرستی و تفتیش عقاید فقط در گذشته اروپا سابقه عمیق داشته است.
اصل یازده: نظرسنجی در کشوری که مردمش به خودشان هم دروغ می گویند کاری احمقانه است، به همین دلیل پیش بینی های ما با نتایج واقعی تائید نمی شود.
اصل دوازده: بیشترین انگیزه مخالفت های سیاسی قدرتمندان کشور در پوزیسیون حکومتی و اپوزیسیون مخالف حکومت، تفاوت دیدگاههای آنها نیست، بلکه حسادت است.
اصل سیزده: بخش اعظم کسانی که در خارج از ایران زندگی می کنند و می گویند که آرزو دارند به ایران برگردند، در هیچ شرایطی به ایران برنخواهند گشت، و بخش مهمی از کسانی که در ایران زندگی می کنند و اعلام می کنند که چون وطن را دوست دارند، در ایران می خواهند بمانند، چون امکان رفتن از ایران را ندارند، در کشور مانده اند.
اصل چهارده: اکثر مردم ایران به آدمهای باعرضه و توانا و مدیران لایق علاقه ندارند، بلکه به کسی علاقه دارند که از آنها تعریف کند و تمام معایب آنها را حسن بنامد و به آنها دروغ بگوید. تقریبا همه آدمهای توانا و باعرضه کشور نزد مردم بدنام اند و حکومت ها می دانند که اگر آدمهای توانا را نابود کنند، مردم هیچ اعتراضی به این موضوع نمی کنند، و علت نخبه کشی همین است.
اصل پانزده: اکثر مردم ایران از هر حکومتی حتی اگر خودشان روی کار آورده باشند بدشان می آید. و به هر کسی از هر دولتی دفاع کند، حتی اگر دفاع اش مستدل باشد، بی اعتمادند. اصلا بعید نیست اگر همه مردم ایران در آمریکا هم زندگی کنند و آزادی و عدالت و رفاه و همه چیز داشته باشند، باز هم انقلاب کنند و دوباره کشور را به همان شرایط جهان سومی برگردانند.
اصل شانزده: انقلاب در ایران و حتی در اغلب کشورهای دنیا هیچ دلیل مشخصی ندارد، فقر و بی عدالتی و تبعیض و خفقان موجب انقلاب نمی شود، بسیاری از کشورهایی که بدترین شرایط زندگی را دارند و واجد همه شرایط انقلاب هستند، سالها به همان وضع می مانند، و بسیاری از کشورها که از استانداردهای بهتر زندگی برخوردارند، فقط به دلیل کشته شدن فاجعه آمیز یک نفر، یا یک حادثه ساده ممکن است انقلاب کنند و حکومت شان تغییر کند.
اصل هفده: ناراحتی اکثر مردم از تبعیض و اختلاف طبقاتی غالبا ناشی از علاقه شان به عدالت و برابری نیست، به دلیل حسادت است.
اصل هجده: مردم از قدرتمندان بیزارند ولی مرعوب آنها هستند و ناخودآگاه به آنها حق می دهند، و به قهرمانان شان بسیار علاقه دارند ولی معمولا از آنها حمایت نمی کنند و آنها را تنها می گذارند.
اصل نوزده: بسیاری از مردم چون ذاتا محافظه کارند ناخودآگاه طرفدار وضع موجودند و معمولا به همین دلیل طرفدار تغییرات بنیادین هستند چون می دانند هرگز اتفاق نمی افتد.
اصل بیست: تقریبا همیشه حکومتی که می خواهد برابری و عدالت ایجاد کند، مردم را فقیرتر می کند و حکومتی که به ثروتمندان اجازه می دهد آزاد باشند، وضع زندگی فقرا را بهبود می دهد.
اصل بیست و یک: اغلب مردم ایران به آزادی سیاسی احتیاج ندارند، آنها فقط به این دلیل از آزادی سیاسی دفاع می کنند که بتوانند حکومت را تغییر بدهند و جلوی رفتار آدمهای بی عرضه را بگیرند. اگر دولت باعرضه با زور هم روی کار بیاید، کسی در مقابل آن مقاومت نمی کند.
اصل بیست و دو: اسلام بسیار دموکرات تر از مسیحیت و یهودیت است و بیش از آنها با دموکراسی سازگار است.
اصل بیست و سه: دموکراسی را از هر راهی می توان ایجاد کرد، دموکراسی های آمریکا، کانادا، استرالیا با نسل کشی و حملات وحشیانه نژادپرستی اروپائیان آغاز شده، دموکراسی های اروپایی( آلمان، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، هلند، اتریش، سوئیس، اسپانیا) و ژاپن با تانک و بمب وارد شد و تمام این کشورها که یا در یک سیستم فاشیستی بودند، از چنگ فاشیسم نجات داد. در ترکیه سکولاریسم با قتل عام و نسل کشی ایجاد شد. در ایران مدرنیسم با کودتا رخ داد. در اکثر کشورهای جهان نیز استبداد کمونیستی با انقلاب یا تانک های شوروی بوجود آمد.
اصل بیست و چهار: بسیاری از مردم ایران حاضرند در دفاع از عقیده شان بمیرند، اما اگر نیم ساعت با آنها حرف بزنی قبول می کنند که نظرشان غلط است، و بعد از یک روز دوباره به همان فکر غلط ادامه می دهند.
اصل بیست و پنج: اعتقادات مردم در بسیاری موارد مثل موسیقی پاپ است، یک زمانی در جوانی عاشق داریوش یا ابی یا مصدق یا گوگوش یا حزب توده شده اند و چون سالها به آن دل بسته اند و بخاطر آن زندگی شان تلف شده است، حتی اگر یقین کنند که فکرشان در تمام این سالها غلط بوده، از آن دست برنمی دارند.
اصل بیست و ششم: مردم ما وقتی در خانه هستند لیبرال و دموکرات اند، وقتی در فضای مجازی هستند طرفدار آزادی فردی هستند، وقتی در جمع بیست نفره به مهمانی می روند با سیاست مخالفند، وقتی در سخنرانی پانصد نفری هستند طرفدار دموکراسی اند، وقتی در جمع یک میلیون نفری هستند انقلابی هستند.
اصل بیست و هفتم: تاثیر یک تکیه کلام یا یک ضرب المثل در گفتگوهای سیاسی ما گاهی صدها برابر استدلال کردن است. “سگ زرد برادر شغال است”، “زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند”، “دست شون تو یک کاسه است”، “دعوا سر لحاف ملاست”، “جنگ زرگری است”
اصل بیست و هشتم: بسیاری از مردم ایران معمولا کسی را که نمی شناسند ولی احتمال می دهند آدم بدی است، به کسی که می شناسند و می دانند تا حدی خوب است ترجیح می دهند، فقط بخاطر اینکه تازه است و قبلا او را تجربه نکرده اند.