ابراهیم یزدی و راشد الغنوشی

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

“برادر گرامی، شما حمایت و اعتماد اکثریت رای دهندگان را بدست آورده‌اید و اکنون بر عهده شماست که نمونه‌ای باشید از سعه صدر و برسمیت شناختن حقوق دگراندیشان. من از خداوند باری تعالی می‌خواهم که شما را از ارتکاب اشتباهاتی که ما در ایران دچار آن شدیم، یا آنچه در الجزایر یا در موارد مشابه رخ داده است، حفظ نماید”.

 [بخشی از نامه‌ ابراهیم یزدی به راشد الغنوشی]

ابراهیم یزدی مرد سرد و گرم چشیده ایست. از روزی که در حلقه اصلی مردان انقلاب حضور داشت تا سالهای بعد از آنکه همواره از چهره‌های شاخص اپوزیسیون جمهوری اسلامی در داخل ایران بوده و هست، فرصت این را داشته که تجربه‌های گرانسنگی فراهم آورد. یزدی البته به غیر از مخالفینش در میان اقتدارگرایان حاکم، مخالفین فراوانی هم در اپوزیسیون ایران دارد که بسیاریشان تهمت، افترا و درشت گویی را به جای نقد نشانده‌اند. با این حال و به رغم همه‌ی این حرف‌ها و به رغم برخی اشتباهات بعضا ً بزرگ ـ– که یزدی خود بزرگوارانه به آن‌ها معترف است-ـ من او را سیاستمداری زیرک و قابل و انسانی صادق و سلیم النفس یافته‌ام. یزدی دبیرکل حزبی است که می‌توان آن را نماد سیاسی لیبرالیسم مذهبی و اصلاح طلبی دینی دانست؛ حزبی که نامش با نام یکی از چهره‌های مطرح تاریخ معاصر ایران یعنی مهدی بازرگان گره خورده است؛ روشنفکر و سیاستمداری که خود مظهر مدارا، اعتدال و ایستادگی بر ارزش‌های دموکراتیک بود.

 ابراهیم یزدی را باید وارث سنت بازرگان دانست؛ مردی که در تمام فراز و فرود این سال‌ها همراه بازرگان بود و او را نه تنها شریک نیکی‌های بازرگان که همدست اشتباهات او نیز باید محسوب کرد.

در دهه‌ی شصت و در زمانه‌ای که همه یا مجذوب آیت الله خمینی بودند و یا مرعوب او، مهدی بازرگان و نهضت آزادی تنها صداهای اعتراض بر علیه استبداد دینی بودند. بازرگان، طالقانی و یزدی از جمع همراهان شاخص انقلاب، اولین کسانی بودند که به رغم نقش پر رنگ خود در سقوط رژیم شاه، صدای پای دیکتاتوری انقلابی را شنیدند. این بازرگان بود که در بحبوحه‌ی روز‌ها و ماههای اول انقلاب و در زمانی که مارکسیست‌ها و خط امامی‌ها با فریاد «اعدام باید گردد» گوش‌ها را کر می‌کردند و خرد و عقلانیت را به سخره می‌گرفتند، صدای اعتراض خود را به اعدامهای بی‌رویه و ناعادلانه بلند کرد، و سرانجام این تنها مهدی بازرگان و نهضت آزادی بودند که در درون مرزهای ایران و هم زمان با اعدامهای سال ۶۷ و به همراه منتظری عزیز و بزرگ به دفاع از حقوق انسانهایی پرداختند که حتی مشی سیاسی شان را قبول نداشتند. در عین حال، در تمامی این سال‌ها بازرگان و همراهان و همفکرانش به عنوان شیعیانی معتقد هرگز از نقد نظریه‌ی ولایت فقیه غافل نشدند و البته بار‌ها هزینه‌ی این همه را پرداختند.

 یزدی حالا در نامه‌ای به راشد الغنوشی رهبر حزب “النهضة” تونس که حزبی “اسلامگرا” و فاتح “انتخابات آزاد” اخیر در تونس بوده است از تجربیات خود در جریان یک انقلاب دینی می‌گوید؛ انقلابی که صفت اسلامی را همراه خود داشت اما به تعبیر یکی از روحانیون اندیشمند شیعه، “اسلام” اولین شهیدش بود. یزدی به عنوان مسلمانی نوگرا که دل در گروی جامعه‌ای دینی ـ– اخلاقی دارد اکنون تجربه‌ی موحش “دولت دینی و دین دولتی” را در برابر خود می‌بیند و نسبت به تکرار این تجربه در تونس به راشد الغنوشی رهبر اسلامگرایان تونسی هشدار می‌دهد.

یزدی ضمن اشاره به پایه‌های اجتماعی و فرهنگی استبداد که همواره می‌تواند پس از هر انقلاب سیاسی و در قالب ساختار جدید بازتولید شود، راشد الغنوشی را متوجه “شاه درون” هر انسان پرورش یافته در نظام استبدادی می‌کند.

اما اوج نامه‌ی یزدی آنجاست که از الغنوشی می‌خواهد که به عنوان یک مسلمان تکثر درون جامعه‌ی تونس را به رسمیت شناسد و تساهل و مدارا در برابر این تکثر را پیشه‌ی خود سازد و این درسی است که نه تنها تونسی‌ها که همه‌ی مسلمانان و نیروهای سیاسی – مذهبی جهان اسلام باید فراگیرند. یزدی تیر را دقیقا به نشانه زده است؛ او بزرگ‌ترین مشکل فرهنگی جوامع اسلامی و استبدادی یعنی عدم رواداری مذهبی و سیاسی را تشخیص داده و اسلامگرایان تونسی را از انحصار طلبی دینی وبرخورد حذفی با دگراندیشان مذهبی و سیاسی بر حذر می‌دارد.

پیام مدارا‌‌ همان ارزش و پیامی است که ما ایرانی‌ها اعم از مسلمان و غیر مسلمان، اسلام گرا و لائیک و از هر قوم و با هر زبان، باید در راه دریافت و درونی کردن آن بکوشیم. در میان ما ایرانی‌ها آنچه بیش از هر چیز تراژیک است خشونت زبانی، تفکر حذفی و عدم مدارای رایج در میان آن دسته از نیروهای سیاسی است که در جایگاه اپوزیسیون واقع شده‌اند و خود را مخالف وضع موجود و دموکراسی خواه می‌دانند.

یزدی اما به غیر از دعوت به پذیرش تکثر و رفتار توام با مدارا، یک پیام دیگر هم برای الغنوشی دارد؛ پیامی که از دل بیش از نیم قرن سابقه‌ی فعالیت و تجربه‌ی سیاسی بیرون آمده است:

 ”ضرورت سوم در نهادینه شدن دموکراسی، سازگاری و همگرائی در میان کنشگرایان صحنه سیاست است. توسعه اجتماعی و اقتصادی تونس نیازمند همگرائی و سازگاری تمامی شهروندان تونسی شما، صرف نظر از وابستگی‌های فکری و دینی، نژادی، جنسیتی می‌باشد. همگرائی و سازگاری به معنای نادیده گرفتن و صرف نظر کردن از اعتقادات و باور‌ها نیست. بلکه به معنای تشخیص ضرورت همکاری با یکدیگر برای رستگاری ملی که همه گروه‌ها از آن بهره‌مند شوند، می‌باشد.”

آیا ما ایرانیان برای نهادینه کردن دموکراسی و سوق دادن کشور به مسیر توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی از سازگاری و همگرایی لازم بهره مندیم؟