کهریزک تعطیل شد، بدرفتاری چطور؟

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

بازداشتگاه کهریزک، پس از رسوایی و بدنامی، و به‌‎دنبال جان باختن مظلومانی چون محسن روح‌الامینی، تعطیل شد. اینک دیگر نشانی از بازداشتگاه مخوفی به‌نام کهریزک نیست؛ اما آیا تمهیدات لازم برای جلوگیری از بدرفتاری با متهمان و بازداشت‌شدگان، اندیشیده شده است؟ نقطه عزیمت این یادداشت، تصریح اصل سی و هشتم قانون اساسی است؛ آنجا که تاکید می‌شود: “هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است.”

وقتی سخن از بدرفتاری و شکنجه‌ی متهمان به میان می‌آید، ذهن مخاطب عام به سوی چوب و فلک و تازیانه و مشت و لگد سوق می‌یابد. اما اگرچه اینها که ذکر شد، شکنجه‌اند، ولی همه‌ی شکنجه‌ها، فیزیکی نیستند. در اعلامیه‌ای که در سال 1975 علیه شکنجه منتشر و توسط سازمان ملل تایید گردد، شکنجه به‌معنای تمام عملیاتی معرفی شده است که به‌وسیله‌ی آن درد یا رنج شدید روحی یا جسمی تعمدا توسط کارگزاران عمومی یا شخص ثالث اعمال می‌شود تا از قربانی یا شخص دیگری، اطلاعات یا اعترافاتی گرفته شود. مطابق این تعریف، هنگام شکنجه فرد به سبب کاری که انجام داده یا گمان می‌رود که انجام داده است، مجازات می‌شود.

همین ملاحظات و نیز تجربیات تلخ پیشگامان انقلاب اسلامی از مبارزات با نظام اقتدارگرا و دیکتاتوری پهلوی بود که موجب شد هنگام تدوین و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، حداکثر ملاحظات و تمهیدات اندیشیده شود که در نظام نوپا (جمهوری اسلامی) تجاوزی به حقوق اساسی شهروندان و کرامت انسان‌ها صورت نگیرد. مطالعه و مرور مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی در هنگام تصویب اصل ممنوعیت شکنجه بسیار ارزشمند و قابل تامل است. این اصل، در جلسه پانزدهم مجلس خبرگان قانون اساسی به تاریخ سوم مهرماه 1358 مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفت و نهایی شد. مرور مختصری از بحث‌های مطرح شده در آن جلسه‌ی تاریخی، بس مفید است.

رئیس مجلس (آیت‌الله منتظری) اصل مورد بررسی را قرائت می‌کند: “شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود.” اکرمی، از اعضای مجلس تذکر می‌دهد: “به نظر من اینجا یک کلمه باید اضافه بشود برای اینکه در گذشته در وزارت آموزش و پرورش بعضی از معلمان نادان، دانش‌آموزان را شکنجه می کردند؛ به همین جهت باید نوشته شود:شکنجه مطلقاً و به‌ویژه به هر نحو…” آیت‌الله مشکینی  اظهار می‌دارد: “شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است؛ ما معتقدیم که این یک امر غیراسلامی و غیرانسانی است و رای هم به این می‌دهیم؛ ولی بعضی از مسائل باید مورد توجه قرار گیرد، مثل اینکه احتمالاً چند نفر از شخصیت‌های برجسته را ربوده‌اند و دو سه نفر هستند که می‌دانیم اینها از ربایندگان اطلاع دارند و اگر چند سیلی به آنها بزنند ممکن است کشف شود. آیا در چنین مواردی شکنجه ممنوع است؟” آیت‌الله بهشتی پاسخ می‌دهد: “آقای مشکینی توجه بفرمایید که مسئله، راه چیزی باز شدن است. به محض اینکه این راه باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگ‌ترین جرم‌ها باشد یک سیلی به او بزنند مطمئن باشید به داغ کردن همه افراد منتهی می‌شود. پس این راه را باید بست. یعنی اگر حتی ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند و این راه باز نشود جامعه سالم‌تر است.” جالب توجه آنکه آیت‌الله یزدی در این جلسه می‌گوید: “اینجا نوشته است «شکنجه به هر نحو». ظاهراً شکنجه، شکنجه جسمی است ولی عبارت «به هر نحو» همانطور که آقایان فرمودند انواعش هست، اما شکنجه روانی و معنوی یعنی ایجاد محیطی بکنند که طرف شکنجه ببیند و ناراحت بشود، این عبارت منع این کار را نمی رساند… منظور از «به هر نحو» انواع شکنجه جسمی است و مثل اینکه منع شکنجه روانی از این عبارت فهمیده نمی شود، منظورم این است که تعبیری باشد که آن را هم بفهمند.” رئیس جلسه (آیت‌الله منتظری) تایید و تصریح می‌کند: “یعنی بنویسند شکنجه جسمی و روانی. بسیار خوب پیشنهادی است.” و آیت‌الله ربانی شیرازی بحث را تکمیل می‌کند: “بنویسند: هرگونه شکنجه”. در ادامه، آیت‌الله مکارم شیرازی نیز اظهار می‌دارد: “در تمام دنیا شکنجه ممنوع است، در اسلام هم ما جایی در تاریخ ‌نداریم که کسی را برای اقرار گرفتن، شکنجه کنند؛ پس هم از نظر اسلامی و هم از نظرات دیگر این کار ممنوع است. سابقاً که خود ما محکوم بودیم شکنجه را منع می‌کردیم ولی حالا که حکومت به دست ما افتاده چرا شکنجه را منع نکنیم؟ اگر این کار را نکنیم خیلی اثر سوء می گذارد.” … درنهایت اصل 42 (اصلی سی و هشتم) قانون اساسی به شرح زیر و بدون هیچ مخالفی تصویب می‌شود: “هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود.”

 چند سال پیش (1380) که پس از آزادی به قید وثیقه از بازداشتگاه 59 همراه با جمعی دیگر از فعالان ملی ـ مذهبی متنی را در اعتراض به برخی بدرفتاری‌های صورت گرفته با خود، منتشر کردیم، بعضی از مفاد آن موجب پرسش‌های طعن‌آمیز و حتی باعث برخی واکنش‌های نقدآلود شد. آنجایی که حتی از محدودیت‌ها در مورد “قضای حاجت” و استفاده از دست‌شویی، سخن به‌میان آمده بود، یا برخی موارد مشابه. دیر زمانی اما نگذشت که اندک اندک، برخی “حکایت”‌ها از پرده برون افتاد. آنهایی که بعدتر و در مقاطع گوناگون، اینجا و آنجا بازداشت شدند، پس از آزادی، نکات مشابهی را مورد اشاره و تایید قرار دادند. چنین بود که مفهومی به نام “شکنجه سفید” در محافل سیاسی و مطبوعاتی ایران، بیش از پیش مورد تامل قرار گرفت.  نوعی شکنجه روان‌شناختی مبتنی بر “محرومیت حسی” و “ایزوله کردن” قربانی و بازداشت شده که موجب تخریب “هویت شخصی” وی  و کاهش محسوس “محصولات فکری” او می‌شود. در این نوع از شکنجه‏، اگرچه شاید از لحاظ فیزیکی و جسمی، آسیبی محسوس به جسم متهم وارد نمی‌شود، اما روح و روان قربانی در سلول‏های انفرادی تحت تاثیر و تحت فشار قرار می‏گیرد. به‌عنوان نمونه، به متهم اطلاعات غلط و البته ناگوار داده می‌شود؛ مواردی نظیر اینکه مادر او به‌خاطر شرایط جدید، سکته کرده و در حال فوت است؛ یا بستگان (همسر یا برادر و خواهر) وی نیز به‌خاطر “عدم همکاری” او در معرض بازداشت قرار دارند و…

شکنجه تنها آسیب رساندن با مشت و لگد به بازداشت شده نیست؛ جلوگیری از خوابیدن متهم به مدت طولانی (گاه تا چند شبانه روز) یا قطع کردن مداوم خواب فرد و به‌هم ریختن ساعات استراحت و خواب وی؛ وادار نمودن قربانی به ایستادن و یا قدم زدن برای مدت طولانی (متجاوز از یک شبانه روز)؛ نگاه داشتن متهم به‌صورت برهنه در شرایط سخت (سرمای شدید یا گرمای طاقت‌فرسا)؛ ممانعت از استفاده‌ی بازداشت شده از دستشویی برای ساعات طولانی و وادار شدن وی به قضای حاجت در سلول؛ تحمیل تشنگی و گشنگی به قربانی؛ بازجویی‌های طولانی مدت و توام با بحث و جدل به ظاهر بی‌پایان و درگیر کردن متهم با پرسش‌های بی‌شمار و حتی بی‌ارتباط، و تلاش برای فرسودن و خسته ساختن ذهن و روان بازداشت شده؛ تحقیر شدید متهم (مثلا” واداشتن وی به برهنه شدن پیش چشم دیگران یا مجبور ساختن قربانی به مشابه سازی خود با حرکات و صدای برخی حیوانات)؛ و… همه و همه از جمله مواردی هستند که اگرچه در ظاهر واجد آسیب‌های فیزیکی و جسمی و جراحت بر پیکر متهم، نیستند، اما تبعاتی به‌همراه دارند که غیرقابل اغماض و انکار هستند. اینجا، ذهن و روان و روح متهم است که آسیب‌هایی طاقت‌فرسا را متحمل می‌شود؛ آسیب‌هایی که گاه رهایی از آنها بسی دشوارتر از رنج‌های ناشی از جراحات فیزیکی و جسمی است.

یکی از پرسش‌های مهم و ایران امروز، ناظر به همین موضوع و دل‌نگران همین مقوله است. چنان‌که در اخبار رسمی آمده، در اقدامی در خور تقدیر و باارزش، بازداشتگاه کهریزک تعطیل و جمع شده است، و مسئولان و مجریان بدرفتاری‌های صورت گرفته در آن، مورد بازخواست قرار گرفته و مغضوب و طرد شده‌اند. آیا افکار عمومی می‌تواند از این اطمینان خاطر و آرامش ذهنی و روانی برخوردار باشد که بدرفتاری با متهمان، به هر صورت و شکل، در تمامی بازداشتگاه‌های جمهوری اسلامی، منتفی شده و متخلفان، مورد بازخواست و محاکمه قرار می‌گیرند؟ آیا چنان‌که در قانون اساسی تصریح شده است، اعمال “هرگونه شکنجه” (به قید هرگونه توجه فرمایید) علیه متهمان و بازداشت‌دگان، منتفی و ممنوع و محال است؟ بازداشتگاه کهریزک تعطیل شده است، بدرفتاری با متهمان، به هر شکل و گونه، چطور؟