تیری کویل
ابتدا باید اعتراف کنم که این مسأله مرا به شدت نارحت می کند: چرا یک کشور، اسراییل، که یک زرادخانه هسته ای نظامی دارد [بین ۱۰۰ تا ۳۰۰ کلاهک هسته ای]، به خود اجازه حمله به کشور دیگری، ایران،را که امضاءکننده پیمان منع گسترش اتمی نیز هست می دهد؟ زیرا تنها مظنون است که شاید ایران اهداف نظامی را در برنامه هسته ای خود دنبال می کند؟ این استدلال که اسراییل پیمان منع گسترش اتمی را امضاء نکرده و به همین دلیل می تواند به تولید کلاهک هسته ای بپردازد به هیچ وجه قابل قبول نیست. این مسأله باعث عدم تعادل استراتژیک در منطقه می شود.
ازطرف دیگر، مطمئن نیستم که سران اسراییل واقعاً قصد حمله به ایران را داشته باشند. این صرفاً یک استراتژی تهدید است که هدف آن مجاب کردن کشورهای غربی به اعمال فشار بیشتر بر ایران می باشد. ایران در اینجا نقش تهدید خارجی را ایفا می کند که باعث می شود مشکلات سیاسی و اجتماعی فراموش شوند. معلوم نیست که آیا واقعاً در اسراییل توافقی درخصوص چنین حمله ای وجود داشته باشد. میر داگان، رییس سابق موساد، اخیراً مخالفت خود را با چنین اقدامی نشان داده است.
به طور کلی نمی دانیم عناصر تعیین کننده سیاست داخلی و ارتباطی در این بحران کدام ها هستند. باراک اوباما مشغول کمپین انتخاباتی است و با توجه به شرایط اقتصادی سخت نیاز دارد ثابت کند که سیاست خارجی اش باعث تضعیف ایالات متحده نشده. این وضعیت به خوبی ابعاد گسترده تبلیغات آمریکا در خنثی کردن توطئه ایران برای ترور سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده را نشان می دهد.
این بدین معنی نیست که پرونده هسته ای ایران اهمیت ندارد. ولی اکنون وقت آن رسیده که با منطق بیشتری با آن روبرو شویم. نتیجه تمامی این تحریم های اعمال شده چندجانبه و دوجانبه علیه ایران از سال ۲۰۰۷ تاکنون و حتی قبل از آن چه بوده است؟ بله، برخی از این تحریم ها گردش مالی میان ایران و بقیه جهان را محدود کرده و بر اقتصاد این کشور نیز تأثیر گذاشته. ولی فشار این تحریم ها بیشتر بر مردم ایران بوده تا بر دولتمردان آن. مردم ایران باید هزینه بیشتری برای محصولات مورد نیاز خود که اکنون به صورت غیرقانونی وارد کشور می شوند پرداخت کنند. چرا باید یک جمعیت را به صورت جمعی مجازات کنیم، درحالی که اکثر ایرانیان در سال ۲۰۰۹ نشان دادند که خواستار ایجاد و استقرار دموکراسی اند؟ این درحالی است که مردم ایران باید سرکوب خشونت آمیز دولتمردان را نیز متحمل شوند. آیا این تحریم ها تاکنون تأثیری بر برنامه اتمی جمهوری اسلامی گذاشته است؟ حتی یک درصدهم تأثیرنداشته. برعکس، ایران توان غنی سازی خود را تا میزان ۲۰ درصد افزایش داده و اکنون در مذاکرات خود با کشورهای غربی موضعی بسیار اصولگراتر پیدا کرده. باید خاطرنشان کنم که فریدون عباسی دوانی، رییس جدید سازمان اتمی ایران، یکی از دانشمندانی است که از یک ترور که احتمالاً توسط دستگاه های مخفی خارجی اجرا شده بود جان سالم بدر برد و شاید دلیل میانه روی او همین باشد.
برخلاف آنچه که بسیاری از روزنامه ها در سرمقاله های خود از احمدی نژاد و واژه “بمب” نوشتند، برنامه اتمی ایران توسط شورای امنیت ملی هدایت می شود، ولی به هیچ وجه قطعی نیست که تصمیم سیاسی برای ساخت بمب از سال ۲۰۰۳ در این شورا اتخاذ شده باشد. ازطرف دیگر، برنامه هسته ای به یک مسأله هویت ملی در ایران تبدیل شده و حکومت درصورت تسلیم شدن در برابر خواسته های غربی ها همین مشروعیت کمی را نیزکه برایش باقی مانده ازدست خواهد داد.
در چنین شرایطی که بحران مالی منطقه یورو، اروپایی ها را مجبور کرده تا با مسایل اساسی روبرو شوند [همبستگی مالی میان کشورها، مشروعیت دموکراتیک نهادهای اروپایی و غیره]، بهتر است اتحادیه اروپا به طور اساسی سیاست خود را در مورد پرونده هسته ای ایران تغییر دهد. به جای اینکه مدام از تحریم و مجازات بیشتر که هیچ نتیجه ای نیز ندارد بگوید، اکنون باید انرژی خود را روی مذاکرات جدی تری متمرکز سازد. اتحادیه اروپا همچنین باید سیاستی در قبال ایران اتخاذ کند که در راستای منافع اقتصادی و استراتژیکی اش باشد.
منبع: لوموند، ۱۹ نوامبر