اگر جناح راست بگذارد، صدای فریاد مردم به گوش تصمیم سازان می رسد. بر خلاف کسانی که اصرار دارند برای بحران موجود هیچ راه حلی نیست من معتقدم راه حل ها هست. اولیش ورود مجلس به ماجراست، به گمانم کسی مانند علی لاریجانی کاملا این ظرفیت را دارد که از این محمل گره گشائی کند. دیگری تصمیم شورای نگهبان به بازشماری همه صندوق ها زیر نظارت هیات معتمدان و البته راه پسندیده تر استعفای آقای احمدی نژاد و تجدید انتخابات ریاست جمهوری.
این که گفتم اگر جناح راست بگذارد از آن روست که تاکنون بخش افراطی جناح راست مانند همه همگنان خود در دنیا از شورش و ناآرامی استفبال کرده چرا که توانسته به خشونت متوسل شود و این جناح اصولا خشونت زی است و این داستان هم امروزی نیست.
این که امروز روز کسانی مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی به روند قانونی [شکایت به شورای نگهبان] امیدی ندارند و عملا یکی از ترمزهای بحران و یکی از گرانیگاه های قانون اساسی برای باز شدن گره ها، از کار افتاده، تنها و تنها مربوط به سلیقه آقای جنتی است که سی سال است بر اساس نقشه راهی که راست های افراطی طراحی می کنند راه می سپرد. نیروی جوان ایران باید بداند که این گروه ها هر کدام شناسنامه ای دارند نه میرحسین موسوی دیروز وارد صحنه شده و نه دشمنی راست افراطی با او امروزی است و نه کینه شان با محمد خاتمی با مهدی کروبی. آیت الله منتظری هنوز زنده است و اینان نتوانسته اند وی را دفن کنند گرچه “شیخ ساده لوحش” می خوانند. باری این کشمکش امروز عمقی نهانی دارد.
حقانیت جنبش سبز از همین جا قابل اندازه گیری است که سپاه پاسداران – هر چه در این سال ها برخلاف نظر و وصیبت بنیان گذار جمهوری اسلامی به میدان سیاست کشانده شده – هنوز به میدان نیامده و درست همین است که نیاید. چرا که از این جنبش خطری نظام و کشور را تهدید نمی کند. اما لباس شخصی ها را فرستاده اند و لباس شخصی ها بدون توجه به این که روزها در کدام اداره کار می کنند ارتش خصوصی جناح راست هستند. ترور سعید حجاریان، ترور روشنفکران و قتل های زنجیره ای، کشتن عزت الله ابراهیم نژاد و حمله سبعانه به کوی دانشگاه تهران و بسیاری از امور دیگر از این هاست تا آخرینش که قتل فجیع ندا صالحی در خیابان های پریروز باشد.
تاثیر اعتراض مدنی مردم ایران همین بس که کسی مانند حسین شریعتمداری که وقتی هوا آفتابی است رجز می خواند و خبر از فرمان بریدگی خود و دوستان می دهد و تهدید به کشتن هزاران می کند، این روزها هیچ نمی نویسد سهل است کیهان نازکدل شده به کسانی که در خارج از کشورند ایراد می گیرد که چرا مردم را تحریک می کنید. نمی گوید خود با این مردم چه کرده است. البته خبرها حاکی است که جناب شریعتمداری مسئول پروژه انقلاب مخملی و هدایت بازجوئی هائی است که در اوین صورت می گیرد، بر اساس این طرح پیداست که قرارست چند نفری اعتراف کننند که از پادگان اشرف آمده اند و عده از آمریکا پول گرفته اند و چند نفری هم قرارست بین فائزه هاشمی و بهزاد نبوی و مشارکت خط تسبیح بکشند و آن را به خانه عنکبوت وصل کنند و خلاصه احلام یک ذهن خیالاتی را به شکل یک پروژه امنیتی به خورد کسانی دهند که باورشان هست.
اما حتی اگر این خبر درست باشد به نظرم این پروژه به جائی نمی رسد، حرکت شفاف تر از آن است که گمان می رفت. حتی در اجتماع های اعتراضی جلو سفارت های ایران در کشورهای مختلف دیدیم وقتی مجاهدین و اتحادیه کمونیست کارگری قصد مداخله داشتند جمع حاضران با این استدلال که شما رای نداده بودید که حالا طلبش کنید از همصدائی با آنان خودداری می کنند. پس می توان گفت با هیچ سریش و چسبی خواست های مدنی مردم به دشمنانشان چسباندنی نیست. حتی اگر استاد چربدستی مانند آقای شریعتمداری بدان مشغول شده باشد.
آقای جنتی و اثرش
کسانی که در این موقعیت فریاد برمی دارند که چرا مردم صبر نمی کنند که روند قانونی [بررسی شورای نگهبان] پایان گیرد چرا پاسخ نمی دهند که در همه این سال ها کجا بودند که آقای جنتی رییس جمهور انتخاب می کرد و نمره می داد و اگر هم کسی جرات می کرد و می گفت مقام شورای نگهبان مقام قضاوت است و فصل الحطابی لازمه اش رعایت بی طرفی است باز فریاد سر می داد که من فلان را می پسندم و فلان را قبول ندارم. همان که موقع اعلام اسلامی نامزدهای ریاست جمهوری در سال 76 بعد از آن که مجبور شد خلاف میلش محمد خاتمی را بپذیرد با غرور اعلام می داشت که من ترتیب الفبائی را قبول ندارم و باید نشان دهیم که محمد خاتمی به اندازه دیگران برای تائید صلاحیت رای نیاورده است. و همین مردم سالخورده امسال هوادار ترتیب الفبائی شده چون احمدی نژاد اولش الف است و موسوی میم. و این یکی در آخر فهرست قرار می گیرد. کسانی که امروز ایراد می گیرد که چرا کسی مانند موسوی به شورای نگهبان اعتمادی ندارد چرا نمی گویند که این بی اعتمادی از کجا آمده است. چرا نمی گویند که در جریان انتخابات مجلس ششم، آقای جنتی به حج رفته بود و مردم مانند سیر و سرکه می جوشیدند و اعضای شورای نگهیان به معترضان جواب می دادند حاجی آقا در حج است و ورقه ها را گذاشته در میزش قفل کرده است.
این نفس بریدگی کیهان که این روزها، شادمان از آن چه رخ داد، نصیحتگر آرامش شده، با ناله های رمانتیک سردبیر سابقش آقای صفارهرندی همنواست که دیروز در روزنامه دولت نوشته بود “ابرها به جنبش درآمدند، آسمان را برق صاعقه روشن کرد، غرش رعد، خفتگان را نهیب زد، چشمها به آسمان دوخته شد، در خنکای دانههای باران، گونههای گرگرفته آرام یافت و باران، دیدهها را شست. کلام آقا به نیمه نرسیده بود که نفسها در سینه حبس شد و جانها همه گوش بود و آبشار گفتههای «مرد» را لاجرعه سر میکشید. هر جملهاش، معرفتی میافزود و احساس همدلی برمیانگیخت. عبارات سنجیدهاش، گرهها را یکایک میگشود، رواییها را میستود …”
آن آرامش طلبی کیهان و این لامارتین زدگی سردبیر سابقش در روزنامه دولت نشان می دهد که به یک خیزش جنبش مسالمت جو که حاضر نیست تقلب و ریا را تحمل کند، در حوض آب افتاده است. مگر نه تهرانی ها می گویند در حوضی که ماهی ندارد، قورباغه سپهسالارست.
در متن مثلا رمانتیک آقای صفارهرندی به آن “مرد” داخل گیومه دقت کنید. این عمق اعتقاد این گروه است، یعنی مردی به آن است که دستور بگیر و ببند بدهی و مردم بیدفاع به گلوله بسته شوند و صدایشان را خاموش کنند. و نویسنده این سخن کسی است که حاصل کارش همین بس که یک مردمگرای ساده اندیش مثل احمدی نژاد را به جائی رسانده که یک نفر از اهل فرهنگ و هنر در انتخابات اخیر مدافع وی نبود. در حالی که چنین نیست که واقعا احمدی نژاد دیوی باشد و عامل همه بدی ها. احمدی نژاد گرفتاریش این است که اولا تجربه نداشت وقتی سر کار آمد و در عین حال چنان خودمحور بود که هر چه از سر بی تجربگی گفت شد آئینش. دوم این که این گروه کیهانی مانند سریش به او چسبیدند و حضور یکی از آن ها در راس وزارت ارشاد برای به بن بست کشاندن یک دولت و قرار دادن یک حکومت در مقابل مردم کافی است.
خوب که به تاریخ معاصر نظر کنید خواهید دید که اینان عامل اصلی از چشم افتادن هاشمی رفسنجانی بودند نه حتی وزارت اطلاعات او، وقتی محمد خاتمی از وزارت ارشاد استعفا داد، علی لاریجانی وزارت ارشاد را به عهده گرفت که در مدت کوتاهی که بود هم سامانی به کار فرهنگ داد و از حمله به دفتر مجلات جلو گرفت و کیهانیان را مهار کرد و هم به وسعت نظری که داشت جشنواره مطبوعات درست کرد و خلاصه رونق به کار فرهنگ افتاد، بسیاری از مدیران خاتمی ماندند و مدیرانی که به کار مطبوعات داخلی و خارجی گماشته شدند همه کسانی بودند که آثار خوبی از خود به یادگار گذاشتند. اما به هر تاویل با رفتن علی لاریجانی از این وزارت خانه و افتادن کار به دست اسلاف آقای صفارهرندی همان شد که به عنوان دوران اختناق از آن یاد می شود. همان شد که حاصلش یک ماه مانده به انتخابات دوم خرداد بود که گروهی از هنرمندان به هواداری از محمد خاتمی اعلامیه دادند و آقای میرسلیم به جای آن که در صدد دلجوئی از بخش دیگر هنرمندان برآید و گروهی را هم به هواداری از آقای ناطق نوری ترغیب کند اعلامیه ای داد که مضمونش این بود که هنرمندان سیاست نمی داند و بیخودی در آن دخالت می کنند، دلیلش هم این که دارند از بازنده حمایت می کنند و در نتیجه آن که می آید به همین دلیل از حمایت هنرمندان خودداری خواهد کرد.
به زبان دیگر وزیر هیات موتلفه ای به زبان با زبانی برای اهل فرهنگ پیام فرستاد که آقای ناطق کسی است که تحمل هیچ مخالفی را ندارد و در دوران وی مجوز کتاب و فیلم و تئاتر هم حساب و کتابی شخصی خواهد داشت. به باور من که همان زمان هم نوشته ام نامه وزیر ارشاد وقت به هنرمندان از مهم ترین عوامل شکست آقای ناطق در دوم خرداد بود. و جالب این که این نحله فکری حالا مخالف آقای ناطق نوری شده است. چنان که در دولت هاشمی به بهانه حمایت از هاشمی روشنفکران و اهل فکر را سرکوب می کردند و حالا همه می دانند که رابطه شان با هاشمی چیست.
این ها که ادعا دارند که همه چیز را برای ولایت فقیه می خواهند همان گروه هستند که بنیان گذار جمهوری اسلامی وقتی فرمانی داد که مخالف میلشان بود گفتند مگر ما قلاده به گردن داریم که هر چه گفتند همان کنیم ما از خودمان نظر داریم”[ خانم… نماینده دوره دوم مجلس از تهران، در روزنامه های وقت ثبت است]. اما حالا آمده اند و “مرد” شناس شده اند یعنی بزن یعنی فرمان بده که لباس شخصی ها جان بگیرند چون ما می خواهیم دولت را در دست داشته باشیم و بیت المال را بین دوستان تقسیم کنیم.
این ها همان ها هستند که از گروه خودشان هم هر کس نرم خو شد حذفش می کنند چنان که رضازواره ای را آخر عمر به فرمان آقای جنتی چنان حذف کرده بودند که دیگر صلاحیت قرار گرفتن در مقام یکی از نامزدهای انتخاب نشونده ریاست جمهوری را هم نداشت. همان آقای میرسلیم را دیگر به چیزی نمی گیرند. حالا نمی گویم از محمد غرضی و آقای بشارتی که بعد از دفاعش از کرباسچی از بهشت رانده شد یا آقای خاموشی که سال ها بود دیگر او را خودی نمی دانستند. و قبل از همه این ها دکتر ولایتی است که هیچ مطلوبشان نیست.
اگر جوانان امروز قصد دارند سابقه این گروه را بدانند بهترست به خاطرات هاشمی رفسنجانی رجوع کنند و ماجرای اعدام های سال 67 را ببینند که چطور سپاه اصرار دارد که جوانانی که جوانی کرده اند و حالا متنبه شده اند و برخی شان رفته اند به جبهه جنگ و نشان داده اند که دیگر محارب نیستند بهترست بمانند اما آقای اسدلله لاجوردی اصرار دارد که آن ها را به دادستانی تحویل دهند که اعدامشان کند [چنان که کرد] و در این موقعیت همه اطرافیان رهبر وقت جمهوری اسلامی موافق با نظر سپاه هستند و تنها آقای جنتی است که آن قدر می رود و می آید که حکم عزل موسوی تبریزی و نصب دوباره اسدلله لاجوردی را می گیرد و همه تلاش های آیت الله منتظری و دیگران باطل می شود. آقای جنتی به تنهائی به اندازه ای به جمهوری اسلامی لطمه زده که هیچ کس دیگری به تنهائی چنین نکرده است. در ردیف های بعدی فهرست اینان هم دوستان و همفکران وی نشسته اند. و گفتنی است که آقای مصباح یزدی نه تاکنون نشانی از خشونت طلبی از وی بروز کرده و نه در این فهرست هنوز جائی دارد.
تا همین حالا، راست افراطی در صحنه سیاسی کشور، یک مردم گرای پابرهنه را تبدیل به دشمن مردم کرده و در مقام رهبر کودتا نشانده و عملا هیچ از مردمیش باقی نگذاشته. همین گروه یک نیروی مردمی مانند سپاه را گاه به گاه در مقابل مردم قرار داده و حالا به رهبر جمهوری اسلامی هم خطاب “مرد” می دهد. کنار نشسته و شمشیر تیز می کند. یادم آمد به مجادله آن دو تن “ گفت تو مغنی هستی و من مقنی، کاری هم جز این نمی دانیم..” می گویند علی اصغرخان امین السطان وقتی این گفتگو شنید در جواب مقنی گفت کاری ندارد تو هم همتی بطلب و خودت را بکش بالا.” اما گاهی کار به این سادگی نیست. و گروهی شمع وجودشان کافوری است.