“ما اگر بخواهیم تصفیه و پاکسازی بکنیم، مثل دوره قبل از رفتن شاه باید کار سازندگی و انجام وظایف مربوط به این دوران و جواب دادن بهخواسته ها و احتیاجات را کنار بگذاریم و از همه که ناراحتی داریم، سوء ظن داریم، آنها را تصفیه بکنیم. البته طبیعی است که چنین چیزی را نه شما میخواهید و نه امکان پذیر است و این کاری است که هم ملت را فلج میکند و هم دولت را [ …] محمد انتقام نگرفت، اسیر نگرفت، غارت نکرد، رفتار پیغمبر دلهای سخت ترین دشمنان خویش را به هیجان آورد، کینههای کهنه را شست و جای آنرا محبت وی پر کرد …انقلاب ما انقلاب اسلامی است. قرآن کتاب ما است ولی برخلاف سنّت پیغمبر عمل کرده و میکنیم …” (بخشی از پیام رادیو و تلویزیونی 4/2/58 مهندس مهدی بازرگان)
مهدی بازرگان را میتوان نیای حرکت اصلاحطلبی معاصر پسا انقلابی در ایران دانست. او ازهمان جوانی که برای فراگیری علوم دقیقه در فرانسه رحل اقامت گزید باتوجه به تربیت خانوادگی وخصال شخصیتیاش میانهروی واصلاحطلبی را بررادیکالیسم ترجیح میداد و چندان میانه خوبی با چپها نداشت و بیشتر به مشروطهخواهان فرانسوی گرایش داشت تا سوسیالیستها. درشرایط آن زمان ایران، او مشروطه را برجمهوری ترجیح میداد و براین باور بود که محمدرضا شاه باید قانون اساسی مشروطه را بپذیرد واجرا کند و پادشاهیکند، نه حکومت، اما درآن برهه نه حکومتیان حرف بازرگان را میفهمیدند و نه مخالفان و ناراضیان دستگاه و به این ترتیب فضا رادیکالیزه شد، به گونهای که حکومت، بازرگان معتدل راهم تحمل نکرد و او را پنج سال مهمان برازجان کرد.
او دردادگاه نظامی به حکوت هشدارداد:“ما [نهضتآزادی] آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم”، اما حکومت هشدارش را جدی نگرفت و با زبان گلوله ساقط شد. در جو انقلابی دهه پنجاه حرفها واندیشههای بازرگان چندان خریداری نداشت، اما بازار شریعتی داغ بود و با سخنرانیهای مهیج و قلم شمشیرگونهاش جوانان و ناراضیان را به نبرد با رژیم شاه تشویق و خوراک انقلابی وایدئولوژیک برایشان طبخ میکرد. بعد از سقوط رژیم پهلوی آیت الله خمینی با پیشنهاد مرحوم مطهری صلاح را بر آن دانست که اداره کشور را به مهندس بازرگان بسپارد، چرا که جوانان انقلابی تجربه مدیریتی و اجرایی نداشتند و از اداره یک نانوایی هم عاجزبودند.
بازرگان علیرغم اینکه میدانست انقلابیون مجال هیچکاری به او و دولتش نخواهند داد، اما بنا براحساس وظیفه ملی و دینیاش نخستوزیری را پذیرفت و ازهمان ابتدا انقلابیهای (اعم ازمذهبی وغیرمذهبی) شروع به کارشکنی کردند و ساز مخالف زدند و برای شکستش ازهیچ کاری فروگذاری نکردند. بازرگان درمقابل نابسامانیها و آشوبهایی که انقلابیون برپا میکردند میگفت: “ما دعا کردیم باران بیایید، سیل آمد”، بارها ازاینکه اختیارات لازم را برای اداره کشور ندارد شکایت کرد و یک بار درنطق تلوزیونیاش گفت: “چاقویی به من دادهاند که دسته ندارد ودستهاش دست دیگران است”. علیرغم همه فشارها و جو انقلابی، بازرگان در طول مدت نخستوزیریاش هیچگاه از مشی اعتدالی و اصلاحطلبی عدول نکرد و سرانجام پس از365روز کارشکنیها و مخالفتهای بیامان، بعد از اشغال سفارت آمریکا توسط چپهای اسلامی استعفا داد و بعد از نخستوزیریاش هم هیچگاه مشی اصلاحطلبی را فرونگذاشت و اگر چه چپهای اسلامی در حق او جفا کردند، اما لب فرو بست و خلوت گزید. نکته عبرت آموز آن است که همان گروهی که با اندیشه و راه بازرگان مبارزه میکردند، بعد از هیجده سال پوست انداختند و اصلاحطلب شدند و خود منادی اندیشه اصلاحطلبانه بازرگان شدند.
مهندس بازرگان درعرصه اندیشه وعمل سیاسی یک اصلاحطلب تمام عیاربود و تحت هرشرایطی ازحرکت گام به گام و تدریجی پیروی میکرد، اما جوزمانه و فضای اجتماعی خلاف مشی اصلاحطلبانه او بود و ایرانیان سالها بعد از او به اصلاحات رویخوش نشان دادند. بازرگان علاوه بر عرصه سیاسی واجتماعی تلاش داشت که درحوزه فکر واندیشه دینی نیز مصلحانه عمل کند، به جهت این که هم مسلمان بود وهم دانشآمخته علوم جدید تلاش بسیاری داشت تا دین وعلم را سازگار و همنشین کند، اما درنهایت به این نتیجه رسید که راه دین وعلم از هم جداست و بهتر است هرکدام به راه خود بروند.
اکنون چهارده سال است که مهندس بازرگان درمیان ما نیست ،اما راه واندیشهاش همچــنان با ما است و پدربزرگ معـنوی اصلاحطلبان واقعی به حساب می آید و منش و اندیشه او هنوز برای ما درسها و عبرتهای زیادی دارد.