فلسطین در آینه خاطرات آیت الله

فرهمند علیپور
فرهمند علیپور

یکی از مواردی که می توان گفت همه گروههای اپوزیسیون حکومت سلطنتی ایران بر آن اتفاق نظر داشتند، مسئله حمایت و الگو گیری از تلاش و مبارزه فلسطینی ها در برابر اسرائیل بود. در این میان گروهای مبارز چپ گرای ایرانی با گروههای مبارز فلسطینی نه تنها همدلی می کردند که برای آموزش های چریکی در اردوگاههای فلسطینی نیز حضور پیدا می کردند. به گونه ای که در کارنامه کمتر گروه چپ گرای ایران است که نتوان ردی از ارتباط و حمایتشان از گروههای فلسطینی دید.

اما این موضوع تنها منحصر به گروههای چپ نبود که لیبرال هایی چون دولت بازرگان، شهید چمران و.. نیز درهر فرصت به بزرگداشت آرمان فلسطینی ها اهتمام کردند، آنچنان که روزی را در تقویم رسمی جمهوری اسلامی به نام “روز قدس” پیشنهاد کردند و گنجاندند، گرچه در این رویداد بیشتر آیت الله خمینی دیده شد تا نقش لیبرال ها.

 در حمایت از فلسطینی ها اما بی شک روحانیون پیش تازتر بودند. یکی از این روحانیون آیت الله منتظری بود. فقیهی که امروزه از او به عنوان مردی یاد می شود که حرمت انسان را پاس می داشت و آزادگی اش منجر شد تا در دوراهی قدرت و منصبی در حد رهبری ایران و دفاع از حقوق انسانها و از دست دادن همه موقعیت ها، دومی را برگزیند. این روح آزادی خواهی اما تنها در محدوده مرزهای جغرافیایی ایران خلاصه نمی شد که این موضوع را می توان واکنش هایش نسبت به حوادث گوناگون خارجی نیز مشاهده کرد. چه در دوران مبارزه با حکومت سلطنتی و چه در دورانی که قائم مقام رهبری ایران بود و چه آنگاهی که آیت الله مورد غضب  قدرت واقع شد و به حصر افتاد.

از تلگراف حمایت آمیز او به انورسادات، افسر انقلابی مصر که در برابر ارتش اسرائیل می جنگید، تا موضع گیری در خصوص تخریب مسجد بابری در هند و جنگهای داخلی افغانستان و… همگی نشان از این حساسیت است. به مناسبت یکمین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری  و در روزهایی که بار دیگر خبرهای مربوط به مناقشه دیرپای خاورمیانه در صدر توجهات جهانی نشسته است نگاهی داریم به مسئله فلسطین به روایت کتاب خاطرات آیت الله فقید.

بدیهی است آنچه که در کتاب خاطرات آیت الله منتظری منتشر شده است تنها بخش هایی از فعالیت های این چهره شاخص معاصر ایران  در زمینه موضوع فلسطین است. نگاهی دقیق تر و فراتر از کتاب خاطرات آیت الله منتظری نشان از درک بالاتر و واقع بین تر وی نسبت به حاکمان جمهوری اسلامی در خصوص رویدادهای مرتبط با فلسطین دارد. واقع بینی که به عنوان مثال می توان در پیام تسلیت آیت الله برای درگذشت یاسرعرفات به وضوح مشاهده کرد.

 

به رسمیت شنختن اسرائیل توسط حکومت پهلوی

 یکی از مسائلی که در آن موقع اتفاق افتاد قضیه فلسطین بود، اسرائیلی ها در آنجا مسلمانان را شکست دادند و از کشورشان بیرون راندند. آن وقت صحبت شد که ایران هم می خواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد.   در آن زمان مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری از کسانی بود که با آیت الله کاشانی علیه به رسمیت شناختن اسرائیل همراه بود و آقای حاج آقا رضا صدر هم در همین جهت فعالیت می کرد.

حاج آقا رضا صدر به آقای سید جواد حسنی که اهل نجف آباد بود و طلبه خوب و متدینی هم بود (رحمه الله علیه) گفته بود که بیاید علیه به رسمیت شناختن اسرائیل صحبت کند. ایشان امده بود و در مدرسه فیضیه برای جمعیت زیادی از طلبه ها سخنرانی کرده بود که الان دارند مسلمان ها را می کشند و ما ساکت نشسته ایم. از فردا من برای رفتن به فلسطین حرکت میکنم و هر کس هم خواست می تواند اسم نویسی کند. در مدرسه فیضیه دفتر گذاشتندو طلبه ها یکی یکی برای حرکت به فلسطین نام نویسی می کردند.

 حالا با چه اسلحه ای! با چه امکاناتی! طلبه ای که 15 قران شهریه دارد! بالاخره جمعیتی را هم راه انداختند و رفتند جلوی خانه آقای بروجردی (آیت الله بروجردی) که مثلا ما می خواهیم برویم فلسطین، که آقای بروجردی هم فرموده بودند ان شا الله اقدام می کنیم و همین موضوع باعث شد دولت به دست و پا بیفتد و رئیس شهربانی کل کشور تیمسار ابولقاسن ایزدی (برادر آیت الله ایزدی) را فرستادند پیش آقای بروجردی، البته دروغ گفتند ولی در ذهن آقای بروجردی القا کرده بودند که ما به رسمیت نشناخته ایم. و آقای بروجردی متقاعد شده بود جلوی سر و صدای طلاب را بگیرند.

آن روزها اگر کسی علیه اسرائیل سخنرانی می کرد می رفتند و می گفتند بله می خواهند حوزه را بهم بریزند! یا می گفتند آقا رضا صدر پسر آیت الله صدر به خاطر مخالفت با آیت الله بروجردی از آقای حسنی [سخنران مخالف اسرائیل] حمایت کرده. ج1- 146

 

تلگراف به انور سادات

در زمانی که من در طبس تبعید بودم جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل (مهرماه 1353) شروع شد، چون زمزمه های  صلح هم بود،  من رفتم به تلگرافخانه طبس گفتم یک متن را می خواهم به مصر تلگراف کنم، این متن به زبان عربی بود،  گفت این متن باید به خط لاتین باشد، من آن را به خط لاتین تبدیل کردم. تلگراف خطاب به انور سادات بود و متن آن به این صورت است:

حضرت السید الرئیس انور السادات، القاهره، مصر

فلا تهنوا و تدعوا الی السلم، و انتم الاعلون والله معکم و

لن یترکم اعمالکم - القرآن الکریم سوره محمد(ص)، والسلام علی

الذین جاهدوا فی سبیل الله و رحمه الله و برکاته

طبس - ایران - حسینعلی منتظری

پول آن [تلگراف] هم در آن زمان نسبتا زیاد شد، البته آن وقت انور سادات جزو افسران انقلابی مصر محسوب می شد و جانشین جمال عبدالناصر بود و به مواضع سازش با اسرائیل و ماجرای کمپ دیوید کشیده نشده بود. جلد 1 – صحفه 307

 

عرفات می گفت که فلسطین دیگر فتح شده

در اوایل انقلاب افراد زیادی به ایران می آمدند، اول کسی که به ملاقات امام آمد آقای یاسرعرفات بود که به سرپرستی یک هیات فلسطینی به ایران آمد. من آن وقت تهران بودم، یاسرعرفات به بعضی از شهرهای ایران از جمله خوزستان هم سفر کرد و استقبال عجیبی از او شده بود.  گفته بود دیگر فلسطین فتح شد، خیلی خوشحال بود، در بیت امام با من ملاقات مفصلی داشت. در ضمن صحبتهایش مرتب می گفت “ابو احمد، ابو احمد” بعد معلوم شد که منظورش مرحوم محمد است. گفت ما در آنجا محمد را “ابو احمد” صدا می کردیم. بعد سرگرد جلود نخست وزیر لیبی از طرف قذافی آمد گویا مسئولین با او خوب برخورد نکرده بودند. در آن وقت یک حالت غروری برای بعضی از مسئولین پیش آمده بود، فکر می کردند که دنیا را گرفته اند. جلد 1 - 437

 

 

 

طرح راهپیمایی میلیونی برای آزادسازی قدس

آیت الله منتظری همچنین طراح راهپیمایی میلیونی مسلمین به سوی فلسطین برای آزاد کردن این سرزمنیها بود که درباره هدف و میزان عملی بودن این طرح در خاطرات خود می نویسد:”

این یک طرح سمبلیک بود. این یک نقطه مشترک بود برای هماهنگی عملی مسلمانان در سراسر کشورهای اسلامی، مگر اسرائیل چقدر جمعیت را می توانست بکشد؟ مگر الان مسلمانان را قتل عام نمی کند؟ ‎ اگر در یک روز معین دویست میلیون جمعیت از سراسر جهان راه می افتادند و دولتها آنها را تدارک می کردند اگر بیست هزار نفر آنها هم از بین  می رفت بقیه کار را به انجام  می رساندند،  البته هر چیزی مقدمات و هماهنگی می خواهد  به نظر من در ارتباط با مساله قدس و هر مساله دیگر مربوط به جهان اسلام آنچه در درجه اول اهمیت است وحدت و همدلی و اقدام عملی هماهنگ همه مسلمانان است. جلد 1 – 544

 

قضیه ربودن امام موسی صدر ؛ مخالف دشمن تراشی بودم

ناپدید شدن امام موسی صدر زعیم شیعیان جنوب لبنان تنها چند ماه مانده به انقلاب ایران، پ یکی از مباحث اصلی حکومت تازه تاسیس ایران را شکل داد. در این میان برخی ها بر این باور بودند که در کشمکش ایران و لیبی بر سر این مسئله، آیت اله منتظری مخالف شماتت لیبی از سوی تهران است و به نوعی مخالف تلاش ها برای پیدا کردن ردی از اما موسی صدر است. آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود اما به این موضوع اینگونه پاسخ میدهد:

 

من هنگامی که در پاریس خدمت امام بودم پسر مرحوم آقای حاج آقا موسی صدر که نام ایشان “ صدر الدین ” است خدمت امام رسیدند و از ایشان استمداد می کردند که قضیه پدرشان پیگیری شود، امام هم از ایشان دلجویی کردند و به ایشان وعده دادند که این قضیه را ان شاء الله پیگیری می کنند. بعد که آمدیم به ایران و انقلاب پیروز شد آقای صادق طباطبایی (پسر مرحوم آیت الله آقای سلطانی) خیلی علیه لیبی فعالیت می‎کرد، مرحوم محمد ما هم با قذافی از زمان مبارزات در خارج کشور مربوط بود و او را یک فرد انقلابی و ضد آمریکا می دانست و معتقد به گسترش ارتباط با لیبی بود.

 ما می گفتیم حالا که تازه انقلاب به پیروزی رسیده در سیاست خارجی کمک می خواهیم، دولت عربستان و سران بسیاری از کشورها که با ما مخالفند ولی قذافی از اینکه انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسیده ابراز خوشحالی می کند، عقیده من این بود که قضیه ناپدید شدن آقای صدر را باید اقدام کرد ولی باید دوستانه از قذافی خواست و چگونگی ماجرا را جو یا شد نه اینکه در رادیو و تلویزیون و سخنرانیها علیه قذافی سخنرانی بکنیم، آقای صادق طباطبایی که از قوم و خویشهای آقای صدر بود در بیروت سخنرانی و یا مصاحبه کرده بود و علیه قذافی حرفهایی زده بود که ما با این معنا مخالف بودیم و می گفتیم نباید مرتب علیه خود و انقلاب جوانمان دشمن تراشی بکنیم.

البته من با آقای حاج آقا موسی صدر سابقه آشنایی و رفاقت داشتم و ایشان مدتی هم پیش من درس خوانده است، در درس مطول و قوانین من شرکت می کرد، آدم فاضل و خوش فکر و با استعدادی بود، ایشان به همراه مرحوم آقای بهشتی و آقای حاج آقا موسی زنجانی از شاگردان خوب مرحوم آقای داماد بودند و گو یا با هم مباحثه هم می کردند.

 بعد از این حادثه ای که برای ایشان اتفاق افتاد یک بار حاج احمد آقا خمینی آمد پیش من که مادر آقا موسی ابراز بی تابی می کند و شما یک نامه ای به قذافی بنویسید که این قضیه را پیگیری کند، من یک نامه مفصلی به زبان عربی به قذافی نوشتم و شخصیت آقا موسی و ارزش او را برای جهان اسلام یادآور شدم و اینکه ایشان به لیبی آمده و در آنجا مفقود شده است مقتضی است که شما به صورت جدی پیگیری کنید و این مشکل را حل کنید، و نامه را به حاج احمد آقا دادم و نمی دانم ایشان آن را فرستادند یا نه، متاسفانه من از آن نامه کپی نگرفتم ولی شاید خود نامه در آرشیو حاج احمد آقا موجود باشد.

 مرحوم امام هم گویا اقدام کرده بودند ولی عاقبت قضیه مشخص نشد که چگونه بوده است. خلاصه من با اقدام در این زمینه مخالف نبودم ولی با دشمن تراشی در آن جو و شرایط که انقلاب نوپای ما دشمنان زیادی داشت مخالف بودم. من این مطلب را در همان اوایل انقلاب که امام در خانه آقای حاج شیخ محمد یزدی در قم بودند در مورد ضرورت تحکیم روابط با کشورهای اسلامی و بخصوص کشورهای همسایه به ایشان هم گفتم. جلد 1 – 440

 

 

 

انتقاد از انگلیسی حرف زدن حسنین هیکل

 آقای حسنین هیکل نویسنده و روزنامه نگار برجسته مصری آمد ملاقات امام و به انگلیسی صحبت می کرد، من به هیکل گفتم: “شما  عرب هستی، آقای خمینی هم که عربی می فهمند، چه داعی داری که اینجا با امام به انگلیسی صحبت بکنی ؟ اینجا مترجم عرب هم هستند، چرا ما باید این قدر غربزده باشیم!” گفتم: “زبان عربی زبان اسلام است، چرا زبان عربی را ترویج نمی کنید؟ چرا در کشورهای عربی تاریخ مسیحی رواج دارد و از تاریخ اسلامی کمتر استفاده می شود؟” ایشان هم این مطلب را تایید می کرد‎

من گفتم: “چرا بعضی از کشورهای اسلامی تعطیلی هایشان روزهای یکشنبه است ؟ شما باید تاریخ اسلام را زنده کنید، روز جمعه را زنده کنید، و این ننگ است که در مصر تاریخ مسیحی رواج داشته باشد.”

 

آیت الله گلپایگانی گفت در فلسطین مگر چه خبر است؟

در سالهایی که مجلس اصلاحات شکل گرفت عده ای از نمایندگان حصر آیت الله را شکستند و با وی دیداری داشتند. دیداری که موضوعیت اصلی ان فلسطین بود. آیت الله خاطره آن روز را اینگونه در کتاب خود تعریف می کند.

در تهران سمیناری به عنوان حمایت از فلسطین تشکیل شده بود و در همین رابطه تعدادی از نمایندگان مجلس به قم آمده بودند که به اصطلاح با مراجع راجع به مساله فلسطین دیداری داشته باشند، این افراد در قم به منزل من هم آمدند، آقای حاج شیخ حسین هاشمیان نایب رئیس اول مجلس، آقای هدایتی، آقای صالح آبادی و آقای سید هادی خامنه ای از جمله آنان بودند. من راجع به فلسطین برای آنها صحبت کردم، گفتم شعار تنها برای فلسطین کافی نیست، باید از راههای مختلف به آنها کمک مالی و تسلیحاتی کرد که این بچه های فلسطینی که با سنگ از خودشان دفاع می کنند بتوانند در مقابل اسرائیل به شکل بهتری از خودشان دفاع کنند.

 در این دیدار اصلا راجع به سیاست و رهبری و نظام و این مسائل هم هیچ صحبت نشد، ولی متاسفانه وقتی آقایان رفته بودند تهران با آنها برخورد شده بود که بله اینها رفته اند در قم که فلانی را زنده کنند، مثل اینکه من مرده ام و اینها باید بیایند مرا زنده کنند! غافل از اینکه به قول عوام: “شتر خوابیده هم که باشد از الاغ بزرگتر است.”

بعد آقایان رفته بودند منزل آیت الله گلپایگانی، بر حسب نقل آقایان ایشان پیرمرد و بیمار اصلا اول متوجه نشده بودند که اینها آمده اند برای اظهار هماهنگی با فلسطینیان. فرموده بودند در فلسطین مگر چه خبر شده است ؟ بعد رفته بودند منزل آیت الله اراکی پسر ایشان هرچه خواسته بودند به ایشان کلمه فلسطین را بفهماند اصلا گوش ایشان نشنیده بود که چه می گویند.

‎ بعد تعدادی از آقایان را دادگاه ویژه احضار کرده بود، در مجلس علیه آنان معرکه گرفته بودند، آقای صالح آبادی را که نماینده مشهد بود دو سه ماه زندان کردند، اینها از همان ظلمهایی است که در این کشور متاسفانه به اسم اسلام انجام می شود، با این روش به کجا می خواهیم برویم خدا می داند.   جلد 1 – 731

 

‎ اعتراض به کنفرانس  مادرید

هنگام برگزاری کنفرانس صلح مادرید و در شرایطی که آیت الله منتظری در حصر بودند، وی کلاس های درس خود را تعطیل و اعلام عزاری عمومی کرد و خواستار راهپیمایی در خیابانهای قم شد. این واقعه باعث شد تا شورای مدیریت حوزه علمیه قم نیز با انتسار اطلاعیه ای دست نویس کلیه مدارس را تعطیل و مراسمی را در ساعت ده صبح همان روز در مدرسه فیضیه برگزار کنند. مراسمی که از بانی و مسبب آن یادی نشد.

آیت الله منتظری در خصوص این رویداد نیز می نویسد: در آن روز من احساس کردم که در دفاع از مردم فلسطین لازم است اقدام شود و تحرکی صورت پذیرد، و لذا آن سخنرانی را در درس ایراد کردم و در اعتراض به برگزاری این کنفرانس عزای عمومی اعلام و درس را تعطیل کردم و گفتم قاعده اش این بود که امروز کشور ما سراسر اعتراض باشد، ولی حالا که ما امکانات نداریم و دست ما کوتاه است بیش از این از ما انتظار نمی رود، و به آقایان طلاب و فضلا گفتم به اندازه توان خود اعتراضشان را اعلام کنند، و آنان هم به یک راهپیمایی خودجوش اقدام کردند که اثر خوبی در حوزه و کشور داشت و متعاقب آن دروس حوزه تعطیل شد.

و مجلس هم جلسه آن روز خود را نیمه تمام گذاشت و انعکاس خوبی پیدا کرد، هرچند آنان هیچ نامی از من نیاوردند و به نام خود تمام کردند، ولی قصد من حمایت از مردم فلسطین بود که الحمدلله انجام شد، در این قبیل موارد صحبت از من و شما نیست صحبت از مصالح اسلام و مسلمین است.  جلد 1 – 731