در گزارشی به نقل از مقام محترم دادستانی کل کشور، آقای قربانعلی دری نجف آبادی خواندم که: “چهره سازی شخصیتهایی چون « باربی ـ بت من ـ اسپایدرمن ـ هری پاتر و …. ـ ورود بی حساب CD بازیهای رایانهای و فیلمهای سینمایی ناموجه و … همه و همه زنگ خطری است که به مسئولان کشور و بخصوص کارگزاران عرصه فرهنگ نهیب میزند… بطور قطع نباید شخصیت و هویت نسل نو و کودکان و نوجوانان در فرآیند ورود بی ضابطه ابزار و اسباب بازی به کشور، موجب بحران شده و در روند شکل گیری شخصیت نونهالان کشور خدشههای جبران ناپذیر وارد سازد.“
سخنان ایشان نشانگر دلسوزی و تعهد عمیق آن مقام نسبت به سرنوشت فرهنگی کودکان و نوجوانان ایرانی است و اشاره به مشکلات عمیقی دارد که در طول این سه دهه کمتر برخوردی درخور با آن ها صورت گرفته و نسخه های ارائه شده از جانب متولیان فرهنگی معمولاً از اعمال محدودیت ها و ممنوعیت ها فراتر نرفته است. چنان که ایشان هم در ادامه به عنوان راه حل خواستار “ممنوعیت ورود اسباب بازی به ایران” شده اند. البته واضح است که نمی توان پروانه نمایش مجموعه فیلم های بتمن را ـ که جدیدترین اش تابستان در سراسر دنیا جز ایران اکران می شود- لغو یا لااقل دنیل رادکلیف هنرپیشه نقش هری پاتر را ممنوع اتصویر کرد تا چهره نشود، متآسفانه هنوز دامنه نظارت دستگاه های فرهنگی به فراسوی مرزهای کشور گسترش نیافته و تا زمان تحقق این مهم، ظاهراً راهی باقی نمی ماند جز بیشتر کردن تعداد چوب پنبه ها بر سوراخ و سنبه های این سد پر روزن.
بد نیست پیش از پیشنهاد نسخه ای تکراری، تأثیر سی سال مصرف آن را بر این یکی دو نسل بیمار مطالعه کنیم تا از کارآیی آن مطمئن شویم. یادم می آید ده دوازده ساله که بودم، به عنوان بچه ای علاقه مند به طراحی کارتون و داستان مصور، حریصانه دنبال خوراکی برای سدّ جوع تخیلات خود می گشتم. دهه شصت بود و دستگاه متولی کتاب کودک، انتشار هر گونه کتاب داستان مصور- کمیک بوک- را به حال “شخصیت و هویت نسل نو” (آن زمان ما نسل نو محسوب می شدیم) مضر تشخیص داده و ممنوع کرده بود. تلویزیون هم جز چند کارتون بنجل ژاپنی ، چیز دندان گیری برای ارضاء تخیلات کودکانه من در چنته نداشت، تازه برای تماشای همان ها هم ناچار بودم از نیم ساعت قبل، برنامه ”گمشدگان” را که یکی از “ابزورد” ترین برنامه های تاریخ تلویزیون جهان به شمار می رود، تحمل کنم که شامل پخش تصاویر یک مشت بندگان خدا می شد که معلوم نبود چرا “سه روز است از خانه خارج شده و هنوز بازنگشته” اند. جالب اینجا است که وقتی پای صحبت بچه های نسل ما می نشینی می بینی برنامه “گمشدگان” ، خاطره مشترک یا در واقع کابوس مشترک و فراموش نشدنی همه ما است. هیچوقت متوجه نشدم که چرا چاپ کتاب های مصور، مضر اما پخش تصویر گمشدگان درست پیش از برنامه کودک، مفید به حال شخصیت و هویت نسل ما تشخیص داده شده بود.
نتیجه آن که خوراک تخیلات ام را در بساط دستفروش ها و دکه های روزنامه که مجلات کمیک بتمن و سوپرمن را قاچاقی و چند برابر قیمت می فروختند می جستم و عطش ذهن را با هرچه که می شد و به دست می آمد سیراب می کردم. حالا سی و اندی ساله ام و بخش عمده ای از کارم را به تولید فرهنگی ـ کارتون و کمیک استریپ- برای کودکان و نوجوانان اختصاص داده ام، انتظار هم می رود خوراکی مناسب به حال شخصیت و هویت نسل نو ارائه دهم. با آن پسزمینه و سابقه که اشاره کردم، توقع زیادی نیست؟ می توان تقصیر را یکسره گردن استعمار جهانی و قاچاقچیان مجلات کمیک و شخص شخیص بتمن یا اسپایدرمن انداخت که ذهن کودکی چون من را اینطور آلوده و بیمار بار آوردند اما تکلیف کسانی که کودکی ام را با انواع و اقسام خاطرات دلچسب از قبیل برنامه “گمشدگان” و مالیخولیای بی مادری کارتون های درجه سه ژاپنی پر کردند چه می شود؟
اگر هری پاتر، بتمن یا هزار و یک ابر قهرمان “کریه” و “خشن” با “صدای ناموزون” جای خود را در دل و ذهن کودکان- نه فقط ایران- باز کرده اند، این حاصل سالیان سال پرواز سبکبالانه و رهای تخیلات نویسندگان، کارتونیست ها و فیلمسازانی است که میراثی از خیالپردازی و رؤیا را نسل به نسل چرخانده و بی ترس و محدودیت پروار کرده اند. نتیجه این که امروز، قهرمانان شان در قالب عروسک و اسباب بازی، سی دی و دی وی دی، سد ها را شکسته و دنیای بچه های ما را در اختیار گرفته اند، خواسته های فرهنگی و معیارهای زیباشناسانه ما هم پشیزی برای شان ارزش ندارد (چرا داشته باشد؟). در مقابل، البته متولیان فرهنگی ما هم بی کار نبوده اند و تا توانسته اند- به خیال خود- در برابر شان سد ساخته و سوراخ گرفته اند و همچنان می گیرند.
نسل ما اما، نشان داد که نمی توان دل به سد ساختن خوش داشت و پطرس وار انگشت در سوراخ های آن چپاند چرا که بعد از مدتی انگشت کم می آید و باید کلی هزینه صرف پطرس پروری و انگشت چپانی در این سد کرد آن هم بی نتیجه؛ عاقبت آب راه اش را باز می کند و فقط فرصت آموختن شنا به کودکان در این امواج خروشان از دست می رود.
ای کاش زمامداران فرهنگی برای نسل “گمشدگان” دست کم اعتباری درحد موش آزمایشگاهی قائل می شدند و آنچه را بر سرما آمد بر نسلی دیگر نمی آزمودند.