اگر کسی در این دنیای پهناور فریاد من به گوشش میرسد، از قول من به عنوان روزنامه نگاری که بیست سال است در این کسوت قلم میزند، بشنود و به گوش دیگران هم برساند که ما روزنامه نگاران ایران در معرض توهین و تحقیر و فشار و ظلم و ستم دولتی قرار گرفتهایم که صدای عدالت خواهیاش گوش فلک را کر کرده است.
ما روزنامه نگاران ایران که جرمی جز نوشتن و گسترش آگاهی نداریم، سالهاست که مانند خانه بدوشان از این روزنامه به روزنامهای دیگر و از این نشریه به نشریهای دیگر در حال نقل مکانیم به این امید که روی ثبات و امنیت در کارمان را تجربه کنیم.
با شروع هر روزنامهای، جوانهای از امید میروید، اما هنوز به بار ننشسته با حکمی از هیئت نظارت بر مطبوعات که مجمع نمایندگان همه دستگاههای حاکم است، ناگهان همه امیدها به یاس تبدیل میشود و لبخند را به روی لبان روزنامه نگاران زحمتکشی که به عشق آگاهی و آفرینش به این کسوت در آمدهاند، میخشکاند.
دیروز عصر هنگامی که خبر توقیف هم میهن به دفتر روزنامه رسید، خواستم مثل همیشه، خونسرد و آرام باشم اما بغض ترکیده مهدی یزدانی خرم با آن هیکل درشتی که از اندوه میلرزید، و زانوی غمی که همکاران جوان من در سراسر بخشهای روزنامه به بغل گرفته بودند، چنان مرا از کوره به در برد که در درجه اول دلم میخواهد تمام ناسزاهای عالم را نثار جمعی کنم که قدرت و زور زودگذر دنیا چنان باد به دماغ و غبغبشان انداخته است که دیگر چیزی به نام وجدان و عدل و انصاف در آنها یافت نمیشود.
در درجه دوم میخواهم به همه مردم دنیا بدبختی مردمی را که در این گوشه دنیا به اسارت در آمده اند، آری به اسارت در آمده اند و از بدیهیترین حقوقی که مردمان تحت اشغال نظامی بیگانه هم برخوردارند – حق انتشار یک نشریه – محروم شدهاند، فریاد زنم.
در درجه سوم، شکایت نزد خداوند ببرم و بگویم که مگر ما مردم ایران چه گناه لایغفری مرتکب شدهایم که ستم و ظلم بر ما تمامی ندارد؟ خداوندا! ما تقاص کدام گناه را پس میدهیم که زندگیمان از آرامش و امنیت تهی شده و روزانه در معرض جور و اجحافیم؟
خداوند ناسزا را نهی کرده اما آن در برای کسانی که بر آنان ظلمی روا شده، مجاز شمرده است. من خود را مجاز میدانم که همه ناسزاهای عالم را نثار این قوم بدسگال کنم، اما خویشتنداری را از دست نمیدهم. با این همه برای آنها انذاری دارم.
این قوم جفاکار! خداوند در کمین شماست! از این انذار بترسید!