در جست و جوی “چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره شعر یا شعرهائی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر ویادداشتی بر زندگی اش.
1- شعرها
2 شعر از اکبر اکسیر
یک
آب های جهان بوی نفت می دهند
نفت بوی دلار
دلار بوی خون
خون بوی ایدز
ایدز بوی حقارت آدم های یک بار مصرف
بچه ها تورا به خدا مواظب باشید
بنی آدم اعضای خود می فروشد!
دو
پدرم عقیم بود
مادر از صدای ساز همسایه حامله شد
من به همسایه رفتم
هنر از در و دیوارمان بارید
پدر از غصه فیلسوف شد
حرف های گنده گنده زد نفهمیدیم
بردیم دار الترجمه
می دانید آلمانی چه می گفت؟:
”اگر هنر نبود،
حقیقت ما را می کشت!”
2- نگاه
خطاب به زنبورها!
علی مسعودی نیا
مدت هاست که هیچ شاعری درمقدمه یا موخره کتاب خود،هیچ توضیحی در باره نوع کارش،علایق و عقایدش در باره شعر ارائه نمی دهد.ابتدای کتاب ها معمولا تنها در برگیرنده تقدیم نامچه هایی است خطاب به همسر عزیز و دوست عزیز و برادر عزیز و سایر عزیزان منقول و غیر منقول!حکایت غریبی است…این اتفاق در حالی به یک رویداد معمول و عادی بدل شده است که در سالیان نه چندان دور،اصولا کتابی که در بدوش دیباچه ای نداشت،با اعتنای چندانی مواجه نمی شد.حتی کسانی که خودشان قادر به نوشتن مقدمه نبودند یا تمایلی به مقدمه نویسی نداشتند،کتاب را به دست یکی از ارباب نقد و نظر می سپردند تا از منظر او کتاب و گونه شعرشان شناسنامه ای داشته باشد.نمونه های جریان ساز و بحث برانگیز(مثبت و منفی اش را کاری نداریم) این مقدمه ها کم نیستند در تاریخ شعر ما از نیما تا امروز.خاطر شعر خوان های حرفه ای هست حتما موخره “از این اوستا”ی مرحوم اخوان ثالث و “خطاب به پروانه ها”ی حضرت براهنی و همین طور بگیر و بیا تا رساله های انتهای “عاشق شدن در دی ماه” سید علی صالحی و ناگهان از از اواخر دهه هفتاد همه چیز تعطیل!پشت هم،شاعر بی مقدمه و کتاب بی مقدمه…چرایی این ماجرا یقینا از چندین منظر قابل بررسی و ریشه یابی است.شاید از یک منظر کنشی عاطفی باشد نسبت به سردی بازار شعر و شاعری و از منظری دیگر عدم رشد تئوریک شاعران بر خلاف رشد کمّی آنها و از منظری دیگر وارداتی شدن اندیشه به شکلی افراطی و بومی ناشدنی،همه و همه سر خط های دلایل پیش آمدن این وضعیت هستند و افسوس که پرداختن تفصیلی به آن دل و دماغی می خواهد که من هم مثل شما ندارم اش!
لشکر شعر آستارا چند سالی هست که خیلی مجهز و پر و پیمان در نقاط استراتژیک شعر امروز اردو زده است و در پاره ای از موارد هم تک خال هایی رو می کند و برای خود آبرویی کسب کرده است.اگر چه طنز را می توان اصلی ترین رگه شاعران این شهرستان بسیار شمالی دانست،اما هنوز نمی توان کاراکتر مستقلی برای این جغرافیای شعری در نظر گرفت و آن را تعریف کرد و از سایر نحله ها مجزا دانست.مطرح ترین شاعر این روزگار آستارا به شهادت دوست و دشمن،”اکبر اکسیر” است.شاعری شوخ و شنگ و ساده سرا که تازگی ها کتاب دیگری هم منتشر کرده است و حرف های این مقال هم در باب همین کتاب است.البته به شعرهای کتاب کاری ندارم، این بار و تنها به مقدمه اش می پردازم.تعجب کردید.ها؟!…بله،پس از مدت ها چشم مان به مقدمه یک کتاب شعر روشن شد که امر مبارکی است و احسنت به “اکسیر” که جای آن که به رسم متداول امروزی ها خودش را آدم مرموز و عجیب و بی چهره ای نشان بدهد، آمده تا خیلی رک و راست و بی شیله و پیله در باره شعرش حرف بزند و در حد بضاعتش تکلیفش را اول با خود و بعد با خواننده کتابش روشن کند.این اتفاق در حالی می افتد که جوجه “دریدا” ها و بچه “سوسور” هایی که دنبال شاهدی برای افتادن شان از دماغ فیل بودند و ادعاهاشان بالکل گوش فلک را ناشنوا کرده بود،تمام این مدت از نوشتن یک متن چند سطری هم در باره شعرشان عاجز بوده اند و با پناه جستن در سایه سکوت،پستو نشین وادی نظریه پردازی باقی مانده اند و اکتفا کرده اند به اقوال شفاهی برگفته از اقوال فلاسفه دهان پرکن غرب، در محافل دوستانه(و نه دشمنانه).این است که حرکت «اکسیر» را به فال نیک می گیرم و مرحبای مجددی نثار او می کنم.خاصه که او در این مقال خیلی صاف و ساده حرف زده است و چیزی فرای دانسته هایش در متن نیاورده و ماحصل ادراک خودش را از کارش تحریر کرده است.
”اکسیر” در مقدمه مختصر و تا حدی شتاب زده اش،کوشیده تکلیف همه را روشن و به تبع آن ماست همه را کیسه کند.او می آید و سلیقه اش را در باب شعر موفق تشریح می کند و می گوید که مقصودش “نوع خاصی از شعر است” که پیش از هر چیز “ملموس و عینی، کوتاه،به زبان ساده اما ساختمند در مهندسی کلمات و کاربرد زبان” باشد.(یعنی قدری شیطنت می کند.چون این ها با قدری فراز و نشیب می شود چیزی در مایه های شعر خودش و البته کیست که شعر خودش را دوست نداشته باشد؟)اما راستش همه این ها خصایصی کلی و مبهم اند.“اکسیر” هم فقر تولید اندیشه و نظریه پردازی در ایران را دوباره به رخ ما می کشد و درگیر جزئیات نمی شود.“ملموس” یعنی چه؟معیار “عینیت” برای او چیست؟”مهندسی کلمات” کلید واژه ی کدام گونه ی نقد است؟البته او با زیرکی خاصی بلافاصله اعلام برائت میکند که :“ابلهانه است بخشنامه بکنیم که شعر باید چنین و چنین باشد” و یا :“من از شعر خاص خود دفاع نمی کنم.این نهایت خودخواهی و بلاهت است که سبک و نظر خود را در شعر تعمیم دهیم و به انکار دیگران برخیزیم.”.این اقوال نشان می دهند که ما هنوز در پیله محافظه کاری های خود محبوسیم و جرات نداریم تکلیف مان را یک بار هم که شده با خودمان مشخص کنیم.یعنی کسی که می گوید شعری که از آن دفاع می کنم “ادامه رهنمودهای نیما یوشیج است”، باید هم بتواند این قیاس را با مصادیقی روشن تر کند و مثلا با خصایصی که “نیما” در “ارزش احساسات” مطرح کرده است،بسنجد.این همان قدم اول است که هیچ کدام ما برنمی داریم.با وجودی که مقاله مختصر “اکبر اکسیر” حرفِ جوانب گوناگونی از شعر امروز را وسط می کشد، اما تمام این ها در حد اشارتی باقی می ماند و می شود توده ای گزارش کلی بی استنتاج.
بله…می دانم…آن قدر ها خام نیستم که درک نکنم او نمی خواسته مانیفست آن چنانی بدهد و اصلا دیگر مانیفست کار دمده و کودکانه ای است.اما ایرادی ندارد که برخی مباحث را واکاوی کرد و به زیر شاخه ها پرداخت.این خودش می شود آغاز یک دیالوگ.بعد من نوعی هم می آیم و حرفم را می زنم و چیزی به این دیالوگ اضافه یا چیزی از آن کم می کنم.برآیند این دیالوگ ها می شود یک گفتمان سازنده.شک نکنید.گیرم که بنده چرند بگویم.دامنه این دیالوگ افرادی را که اهل سواد و رای و ایده اند را هم بالاخره در بر خواهد گرفت و محصول اش می شود یک نظریه.نظریه را که فقط “لکان” و “آلتوسر” نباید بدهند.پس اجازه می خواهم که سرزنش کنم آقای “اکسیر” را که نگفته تمام گفتنی ها را و از روی فرازهای مطلب پریده و آن قدر آهسته رفته و آمده تا گربه شاخش نزند و چه حیف!…
ما به نوعی نگاه انتقادی بومی شده نیازمندیم که بیاید و با صداقت و سادگی و نگاهی جزیی نگر شعر امروزمان را تشریح کند و آن وقت اگر کسی خواست پای “هایزنبرگ” را هم به شعر معاصر بکشاند، قدمش روی چشم… ما باید از پستو بیرون بیاییم و با هم حرف بزنیم.دعوا کنیم اصلا…چه باک؟…دعوای منطقی هیچ ایرادی هم ندارد.مشکل این است که مایی که پیوسته دم از عقل و استدلال و منطق و سواد می زنیم، هنگام رویارویی در آوردگاه بحث، هر چهار تا را دور می ریزیم و تنها به سلاح خشم مسلح می شویم و خرخره هم دیگر را می جویم.طبیعی است که محصول گفت و گوی منطقی می شود ایده و اندیشه و محصول خرخره جویدن می شود خون و نعش و انتقام…
3- در باره شاعر
اکبر اکسیر: صدای امروز
در چهارم اسفند1332در محله آبروان شهرستان مرزی آستارا متولدشد.دوران دبستان ودبیرستان را در آستارا ودوره کاردانی وکارشناسی ادبیات را در رشت به پایان رساند.دبیر ادبیات دبیرستانهای آستارا شد.در سال 1357 با ملیحه نظمی ازدواج نمود که حاصل آن دو پسر به نام های عرفان وایثار می باشد.بازنشسته آموزش وپرورش آستاراودر حال حاضر همراه با طراحی آرم وگرافیک به شعرونقد شعر مشغول است.
شعرراازسال 1347شروع نمود ودرانواع قالب ها شعرراادامه داده است. در سال1361اولین مجموعه شعرش به نام “درسوگ سپیداران”توسط انتشارات امیرکبیر (11هزارنسخه)چاپ ومنتشر نمود که شامل شعرهای قبل وبعداز انقلاب می باشد.در طول مدت شعروشاعری نقدشعررا با فعالیت های هنری در زمینه گرافیک ادامه داد.
درسال 1372تاسال 1381 از شعر کناره گرفتهوبعد از ده سال با پیشنهاد شعر فرانو به جامعه ادبی دوره جدید شعری خود را آغاز نموده است وطنز به مفهوم مطلق را با شعرهای جدیدش عرضه نموده.
اولین آلبوم این نوع شعر به نام “بفرمائید بنشینید صندلی عزیز!“سال 1382ازسوی انتشارات نیم نگاه تهران در سه هزار نسخه چاپ ومنتشر شد که بلافاصله نایاب شد.
در سال 1385 دومین آلبوم شعر فرانو با نام “زنبورهای عسل دیابت گرفته اند”از سوی انتشارات ابتکار نوچاپ ومنتشر شد که برگزیده حوزه هنری به عنوان کتاب سال طنزومنتخب کتاب سال جمهوری اسلامی گردیدوبلافاصله به چاپ دوم رسید(1386) وچاپ سوم آن (1387)به بازار عرضه خواهد شد.
همزمان با چاپ دوم مجموعه شعر “زنبورهای عسل دیابت گرفته اند”انتشارات مروارید سومین آلبوم شعر فرانو را با نام “پسته لال سکوت دندان شکن است”را در 1650 نسخه (بهار87)منتشر نمود که چاپ دوم آن به زودی منتشر خواهدشد.هم چنین انشارات مروارید اولین آلبوم شعر فرانورا(بفرمائید بنشینید صندلی عزیز!)به چاپ دوم رساند که تا پایان شهریور منتشر خواهد شد.
لازم به ذکر است که در سال 1384 مجموعه غزلیات شاعر آستارایی “میرزا محمد رحیم طائر “را که از بنیانگذار ان آموزش نوین آستاراست را با نام “طائر خیال “توسط انتشارات گیلکان رشت به چاپ رسانده است.
در محدوده نقد شعر جایزه دوم خبرنگاران را در سال 84 دریافت نموده ودر حال حاضر به انتشار شعرهای فرانویی خود در مطبوعات مشغول است ودرجوار آن به طرح آرم می پردازد.آرم علوم پزشکی گیلان..شرکت صنعتی جبال و سازمان خصوصی سازی کشور از کارهای اوست.
اکبر اکسیر در کنار فعالیت های هنری با تشکیل حلقه فرانوشاعران جوان آستارارا به جامعه ادبی ایران معرفی نموده استواز این بابت توانسته در معرفی شعرآستارا موفق باشد.
در سال 1385 هفته نامه همشهری آستارایی را تا 8 شماره به صورت دستی چاپ ومنتشر نموده است.
از اکبر اکسیر دو مجموعه شامل غزلیاتوشعرهای آزاد بطور چاپ نشده (محصول 1361-71)باقی مانده است که قصد چاپ آنها را ندارد و تمام فعالیت ایشان صرف شعر فرانو می شود.
اکسیر اولین انجمن ادبی را بعد از انقلاب در آستارا را تشکیل داده است.
لازم به ذکر است اکبراکسیر در جوار فعلیت های روزنامه نگاری.. شعر..نقدوطراحی در زمینه شعرهای فکاهی ترکی نیز سابقه درازی دارد که اکثر شعرها ی انتقادی فکاهی ایشان در آستارا ورد زبان خاص و عام است شعرهایی چون چوروک معلم –اکابر قضیه سی- من هاراشورا هارا.