چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی “چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر ‏شماره شعر یا شعرهائی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر ویادداشتی بر زندگی اش.‏

exir.jpg


‏1- شعرها
‎ ‎‏2 شعر از اکبر اکسیر‎ ‎

یک

آب های جهان بوی نفت می دهند ‏
نفت بوی دلار‏
دلار بوی خون‏
خون بوی ایدز
ایدز بوی حقارت آدم های یک بار مصرف
بچه ها تورا به خدا مواظب باشید
بنی آدم اعضای خود می فروشد! ‏

دو

پدرم عقیم بود
مادر از صدای ساز همسایه حامله شد
من به همسایه رفتم
هنر از در و دیوارمان بارید
پدر از غصه فیلسوف شد
حرف های گنده گنده زد نفهمیدیم
بردیم دار الترجمه
می دانید آلمانی چه می گفت؟:‏
‏”اگر هنر نبود،
حقیقت ما را می کشت!” ‏

exirs.jpg
‏2- نگاه‏

‎ ‎خطاب به زنبورها!‏‎ ‎
علی مسعودی نیا

مدت هاست که هیچ شاعری درمقدمه یا موخره کتاب خود،هیچ توضیحی در باره نوع کارش،علایق و ‏عقایدش در باره شعر ارائه نمی دهد.ابتدای کتاب ها معمولا تنها در برگیرنده تقدیم نامچه هایی است خطاب به ‏همسر عزیز و دوست عزیز و برادر عزیز و سایر عزیزان منقول و غیر منقول!حکایت غریبی است…این ‏اتفاق در حالی به یک رویداد معمول و عادی بدل شده است که در سالیان نه چندان دور،اصولا کتابی که در ‏بدوش دیباچه ای نداشت،با اعتنای چندانی مواجه نمی شد.حتی کسانی که خودشان قادر به نوشتن مقدمه نبودند ‏یا تمایلی به مقدمه نویسی نداشتند،کتاب را به دست یکی از ارباب نقد و نظر می سپردند تا از منظر او کتاب و ‏گونه شعرشان شناسنامه ای داشته باشد.نمونه های جریان ساز و بحث برانگیز(مثبت و منفی اش را کاری ‏نداریم) این مقدمه ها کم نیستند در تاریخ شعر ما از نیما تا امروز.خاطر شعر خوان های حرفه ای هست حتما ‏موخره “از این اوستا”ی مرحوم اخوان ثالث و “خطاب به پروانه ها”ی حضرت براهنی و همین طور بگیر و ‏بیا تا رساله های انتهای “عاشق شدن در دی ماه” سید علی صالحی و ناگهان از از اواخر دهه هفتاد همه چیز ‏تعطیل!پشت هم،شاعر بی مقدمه و کتاب بی مقدمه…چرایی این ماجرا یقینا از چندین منظر قابل بررسی و ‏ریشه یابی است.شاید از یک منظر کنشی عاطفی باشد نسبت به سردی بازار شعر و شاعری و از منظری ‏دیگر عدم رشد تئوریک شاعران بر خلاف رشد کمّی آنها و از منظری دیگر وارداتی شدن اندیشه به شکلی ‏افراطی و بومی ناشدنی،همه و همه سر خط های دلایل پیش آمدن این وضعیت هستند و افسوس که پرداختن ‏تفصیلی به آن دل و دماغی می خواهد که من هم مثل شما ندارم اش!‏

لشکر شعر آستارا چند سالی هست که خیلی مجهز و پر و پیمان در نقاط استراتژیک شعر امروز اردو زده ‏است و در پاره ای از موارد هم تک خال هایی رو می کند و برای خود آبرویی کسب کرده است.اگر چه طنز ‏را می توان اصلی ترین رگه شاعران این شهرستان بسیار شمالی دانست،اما هنوز نمی توان کاراکتر مستقلی ‏برای این جغرافیای شعری در نظر گرفت و آن را تعریف کرد و از سایر نحله ها مجزا دانست.مطرح ترین ‏شاعر این روزگار آستارا به شهادت دوست و دشمن،”اکبر اکسیر” است.شاعری شوخ و شنگ و ساده سرا که ‏تازگی ها کتاب دیگری هم منتشر کرده است و حرف های این مقال هم در باب همین کتاب است.البته به ‏شعرهای کتاب کاری ندارم، این بار و تنها به مقدمه اش می پردازم.تعجب کردید.ها؟!…بله،پس از مدت ها ‏چشم مان به مقدمه یک کتاب شعر روشن شد که امر مبارکی است و احسنت به “اکسیر” که جای آن که به ‏رسم متداول امروزی ها خودش را آدم مرموز و عجیب و بی چهره ای نشان بدهد، آمده تا خیلی رک و راست ‏و بی شیله و پیله در باره شعرش حرف بزند و در حد بضاعتش تکلیفش را اول با خود و بعد با خواننده کتابش ‏روشن کند.این اتفاق در حالی می افتد که جوجه “دریدا” ها و بچه “سوسور” هایی که دنبال شاهدی برای ‏افتادن شان از دماغ فیل بودند و ادعاهاشان بالکل گوش فلک را ناشنوا کرده بود،تمام این مدت از نوشتن یک ‏متن چند سطری هم در باره شعرشان عاجز بوده اند و با پناه جستن در سایه سکوت،پستو نشین وادی نظریه ‏پردازی باقی مانده اند و اکتفا کرده اند به اقوال شفاهی برگفته از اقوال فلاسفه دهان پرکن غرب، در محافل ‏دوستانه(و نه دشمنانه).این است که حرکت «اکسیر» را به فال نیک می گیرم و مرحبای مجددی نثار او می ‏کنم.خاصه که او در این مقال خیلی صاف و ساده حرف زده است و چیزی فرای دانسته هایش در متن نیاورده ‏و ماحصل ادراک خودش را از کارش تحریر کرده است.‏

‏”اکسیر” در مقدمه مختصر و تا حدی شتاب زده اش،کوشیده تکلیف همه را روشن و به تبع آن ماست همه را ‏کیسه کند.او می آید و سلیقه اش را در باب شعر موفق تشریح می کند و می گوید که مقصودش “نوع خاصی ‏از شعر است” که پیش از هر چیز “ملموس و عینی، کوتاه،به زبان ساده اما ساختمند در مهندسی کلمات و ‏کاربرد زبان” باشد.(یعنی قدری شیطنت می کند.چون این ها با قدری فراز و نشیب می شود چیزی در مایه ‏های شعر خودش و البته کیست که شعر خودش را دوست نداشته باشد؟)اما راستش همه این ها خصایصی کلی ‏و مبهم اند.“اکسیر” هم فقر تولید اندیشه و نظریه پردازی در ایران را دوباره به رخ ما می کشد و درگیر ‏جزئیات نمی شود.“ملموس” یعنی چه؟معیار “عینیت” برای او چیست؟”مهندسی کلمات” کلید واژه ی کدام ‏گونه ی نقد است؟البته او با زیرکی خاصی بلافاصله اعلام برائت میکند که :“ابلهانه است بخشنامه بکنیم که ‏شعر باید چنین و چنین باشد” و یا :“من از شعر خاص خود دفاع نمی کنم.این نهایت خودخواهی و بلاهت است ‏که سبک و نظر خود را در شعر تعمیم دهیم و به انکار دیگران برخیزیم.”.این اقوال نشان می دهند که ما ‏هنوز در پیله محافظه کاری های خود محبوسیم و جرات نداریم تکلیف مان را یک بار هم که شده با خودمان ‏مشخص کنیم.یعنی کسی که می گوید شعری که از آن دفاع می کنم “ادامه رهنمودهای نیما یوشیج است”، باید ‏هم بتواند این قیاس را با مصادیقی روشن تر کند و مثلا با خصایصی که “نیما” در “ارزش احساسات” مطرح ‏کرده است،بسنجد.این همان قدم اول است که هیچ کدام ما برنمی داریم.با وجودی که مقاله مختصر “اکبر ‏اکسیر” حرفِ جوانب گوناگونی از شعر امروز را وسط می کشد، اما تمام این ها در حد اشارتی باقی می ماند ‏و می شود توده ای گزارش کلی بی استنتاج.‏

بله…می دانم…آن قدر ها خام نیستم که درک نکنم او نمی خواسته مانیفست آن چنانی بدهد و اصلا دیگر ‏مانیفست کار دمده و کودکانه ای است.اما ایرادی ندارد که برخی مباحث را واکاوی کرد و به زیر شاخه ها ‏پرداخت.این خودش می شود آغاز یک دیالوگ.بعد من نوعی هم می آیم و حرفم را می زنم و چیزی به این ‏دیالوگ اضافه یا چیزی از آن کم می کنم.برآیند این دیالوگ ها می شود یک گفتمان سازنده.شک نکنید.گیرم که ‏بنده چرند بگویم.دامنه این دیالوگ افرادی را که اهل سواد و رای و ایده اند را هم بالاخره در بر خواهد گرفت ‏و محصول اش می شود یک نظریه.نظریه را که فقط “لکان” و “آلتوسر” نباید بدهند.پس اجازه می خواهم که ‏سرزنش کنم آقای “اکسیر” را که نگفته تمام گفتنی ها را و از روی فرازهای مطلب پریده و آن قدر آهسته ‏رفته و آمده تا گربه شاخش نزند و چه حیف!…‏

ما به نوعی نگاه انتقادی بومی شده نیازمندیم که بیاید و با صداقت و سادگی و نگاهی جزیی نگر شعر ‏امروزمان را تشریح کند و آن وقت اگر کسی خواست پای “هایزنبرگ” را هم به شعر معاصر بکشاند، قدمش ‏روی چشم… ما باید از پستو بیرون بیاییم و با هم حرف بزنیم.دعوا کنیم اصلا…چه باک؟…دعوای منطقی هیچ ‏ایرادی هم ندارد.مشکل این است که مایی که پیوسته دم از عقل و استدلال و منطق و سواد می زنیم، هنگام ‏رویارویی در آوردگاه بحث، هر چهار تا را دور می ریزیم و تنها به سلاح خشم مسلح می شویم و خرخره هم ‏دیگر را می جویم.طبیعی است که محصول گفت و گوی منطقی می شود ایده و اندیشه و محصول خرخره ‏جویدن می شود خون و نعش و انتقام…‏

‏3- در باره شاعر‏
‎ ‎اکبر اکسیر: صدای امروز‏‎ ‎

در چهارم اسفند1332در محله آبروان شهرستان مرزی آستارا متولدشد.دوران دبستان ودبیرستان را در آستارا ‏ودوره کاردانی وکارشناسی ادبیات را در رشت به پایان رساند.دبیر ادبیات دبیرستانهای آستارا شد.در سال ‏‏1357 با ملیحه نظمی ازدواج نمود که حاصل آن دو پسر به نام های عرفان وایثار می باشد.بازنشسته آموزش ‏وپرورش آستاراودر حال حاضر همراه با طراحی آرم وگرافیک به شعرونقد شعر مشغول است.‏

شعرراازسال 1347شروع نمود ودرانواع قالب ها شعرراادامه داده است. در سال1361اولین مجموعه ‏شعرش به نام “درسوگ سپیداران”توسط انتشارات امیرکبیر (11هزارنسخه)چاپ ومنتشر نمود که شامل ‏شعرهای قبل وبعداز انقلاب می باشد.در طول مدت شعروشاعری نقدشعررا با فعالیت های هنری در زمینه ‏گرافیک ادامه داد.‏

درسال 1372تاسال 1381 از شعر کناره گرفتهوبعد از ده سال با پیشنهاد شعر فرانو به جامعه ادبی دوره ‏جدید شعری خود را آغاز نموده است وطنز به مفهوم مطلق را با شعرهای جدیدش عرضه نموده.‏

اولین آلبوم این نوع شعر به نام “بفرمائید بنشینید صندلی عزیز!“سال 1382ازسوی انتشارات نیم نگاه تهران ‏در سه هزار نسخه چاپ ومنتشر شد که بلافاصله نایاب شد.‏

در سال 1385 دومین آلبوم شعر فرانو با نام “زنبورهای عسل دیابت گرفته اند”از سوی انتشارات ابتکار ‏نوچاپ ومنتشر شد که برگزیده حوزه هنری به عنوان کتاب سال طنزومنتخب کتاب سال جمهوری اسلامی ‏گردیدوبلافاصله به چاپ دوم رسید(1386) وچاپ سوم آن (1387)به بازار عرضه خواهد شد.‏

همزمان با چاپ دوم مجموعه شعر “زنبورهای عسل دیابت گرفته اند”انتشارات مروارید سومین آلبوم شعر ‏فرانو را با نام “پسته لال سکوت دندان شکن است”را در 1650 نسخه (بهار87)منتشر نمود که چاپ دوم آن ‏به زودی منتشر خواهدشد.هم چنین انشارات مروارید اولین آلبوم شعر فرانورا(بفرمائید بنشینید صندلی ‏عزیز!)به چاپ دوم رساند که تا پایان شهریور منتشر خواهد شد.‏

لازم به ذکر است که در سال 1384 مجموعه غزلیات شاعر آستارایی “میرزا محمد رحیم طائر “را که از ‏بنیانگذار ان آموزش نوین آستاراست را با نام “طائر خیال “توسط انتشارات گیلکان رشت به چاپ رسانده ‏است.‏

در محدوده نقد شعر جایزه دوم خبرنگاران را در سال 84 دریافت نموده ودر حال حاضر به انتشار شعرهای ‏فرانویی خود در مطبوعات مشغول است ودرجوار آن به طرح آرم می پردازد.آرم علوم پزشکی ‏گیلان..شرکت صنعتی جبال و سازمان خصوصی سازی کشور از کارهای اوست.‏

اکبر اکسیر در کنار فعالیت های هنری با تشکیل حلقه فرانوشاعران جوان آستارارا به جامعه ادبی ایران ‏معرفی نموده استواز این بابت توانسته در معرفی شعرآستارا موفق باشد.‏

در سال 1385 هفته نامه همشهری آستارایی را تا 8 شماره به صورت دستی چاپ ومنتشر نموده است.‏
از اکبر اکسیر دو مجموعه شامل غزلیاتوشعرهای آزاد بطور چاپ نشده (محصول 1361-71)باقی مانده است ‏که قصد چاپ آنها را ندارد و تمام فعالیت ایشان صرف شعر فرانو می شود.‏

اکسیر اولین انجمن ادبی را بعد از انقلاب در آستارا را تشکیل داده است.‏

لازم به ذکر است اکبراکسیر در جوار فعلیت های روزنامه نگاری.. شعر..نقدوطراحی در زمینه شعرهای ‏فکاهی ترکی نیز سابقه درازی دارد که اکثر شعرها ی انتقادی فکاهی ایشان در آستارا ورد زبان خاص و عام ‏است شعرهایی چون چوروک معلم –اکابر قضیه سی- من هاراشورا هارا.‏