حرف اول

نویسنده
پریا سامان پور

شجریان در برابر استبداد، کیهان علیه استاد

کیست که نداند، رمز ماندگاری و محبوبیت همیشگی محمدرضا شجریان، تنها به علت سابقه ی پنجاه ساله اش در موسیقی سنتی و یا طنین گرم و مسحور کننده ی آوایش نیست؛ بلکه همگامی و همراهی صدایش با تپش گام های مردم است که او را در قلبهای آنان جاودانه ساخته است.

همین نکته است که رسانه های حامی استبداد را بر آن داشته تا همواره در کمین نشینند و هرگاه نشانه ای از این همراهی جلوه گر شد، تیری از کمان کین خود رها کرده و استاد آواز ایران را آماج حملات خود قرار دهند، حملاتی که هر بار به شیوه ای جدید و هربار جسورانه تر از قبل رخ می نمایند. فرقی نمی کند که نمود این هجمه ها چگونه باشد، گاه مانند دریغ ترنم “ ربنا” از سفره های افطار و گاه به شیوه ی برچسب زنی از نوع “کیهان” و کیهانیان؛ آنچه در این میان مشترک است، وجود واژه ای به نام “مردم” است. مردمی که “ربنا” به آنها هدیه شده بود و حکومت خودکامه این هدیه را بر نتابید.

اما این بار حمله در شکل توهین، افترا وتهدید بروز کرده است چرا که شجریان در مصاحبه با یورونیوز، از مهری که استبداد بر لب همگان زده سخن گفته، از حذف صدای زن در موسیقی شکوه کرده و به هنرمندان درباری کنایه زده است. سخنان شجاعانه ای که تنها از نهاد هنرمندی راستین بر می آید که به گفته ی خودش از زندان رفتن هم هراسی ندارد. برای هنرمندی چون او، اتهام “همراهی با فتنه گران” معنایی جز “مردمی” بودن ندارد، مگر نه اینکه او خود، پیشتر صدایش را صدای “خس و خاشاک” نامیده بود، حال در مقابل بر چسبی چون “مهره ی تجزیه ی کشور” بر نام او، جز نیشخندی از سر ترحم چه می توان کرد، که او در نوای از دل بر آمده و دلنشینش، ایران را “سرای امید” خوانده و نام میهن در “تار و پود” وجودش تنیده است. تصنیف جانگداز عارف قزوینی را دگر باره فریاد کرده وسوگوار لاله های دمیده از خون جوانان وطن شده است، خروش فریدون مشیری را صلابتی بی مانند داده و “برادرانه” نهیب زده است :“تفنگت را زمین بگذار”.

با این اوصاف، برای نسلی که روحش را با زخمه های تار لطفی و ترنم صدای شجریان در “بت چین” پالوده و با زمزمه ی “همراه شو عزیز” درس همدلی و حرکت را مشق کرده است، دیگر تهمت های تخیلی و ادبیات یک سویه ی رسانه ای حکومتی چون کیهان بی معناست. این نسل دلبسته ی هنر و زندگی ست، هنری که بالذات ارتباطی تنگاتنگ با ماهیت بشر دارد و همانند آن عصیان گر و ساختار گریز است. از همین رو نسل جوان، در راه کاوش حقیقت زندگی، خود را از هر قید و بندی مبرا می داند و تنها با چشمان باز و گوشهای شنوای خود قضاوت می کند.

اما خروش این “دل شدگان” بیقرار در مسیرپویش آزادگی و اعتلای فرهنگی با نوای نوازشگر شجریان جلوه ای دو چندان می یابد:

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم