استعمال واژگان ممنوع

نویسنده

» مانلی

شعرهای شوکا حسینی

 

شعر ایرانی  را در مانلی بخوانید

 

برای انارهای حلبچه

حلبچه‌ی ذهنم ترمیم می‌شود

و ماسک‌های “آه انسانم آرزوست”:

بگو دستت که را سزاوارست؟

بگو پایت کجای قدیس را مرور؟

بگو نشئه‌گان صلح از پیراهنت   از یوسفت   از مریم نشسته در قداستت خبر بیاورند

اعجاز یک‌باره‌ی آسمان، تاویل دوباره‌ی شکفتن

و تمایل خنده به سمت خون و چشمانی بیرون

پناهگاه پناه آغوشش نبود

بگو زمین از چه کسی پاک می‌شود؟

نام‌ها برای تکرار ابدی شدند

نامی نبود

ریوار گفت بر سنگ قبرها نوشتیم:

“استعمال واژگان ممنوع”

مرگ جمعی نام‌ها را “ آنها ” می‌کند

مرگ جمعی هر ایرادی که دارد.

آخرین انار از شاخه افتاد

آخرین گناه مسموم شد

و آن هزار پا کمی جهید

بگو از گیسوان تابیده‌ات

بگو از باکرگان سفر کرده‌ات

بگو خدا پایان ما نبود

صلیب سرخ قدم پیش نهاد بعد از ایست جمعی

” اینجا کمی هوا آلوده است، کمی”

ما پیچیدیم به بن بست چشم نرگس‌ها

تو با باروت لفظ‌های غسل و چشمان باز

من با پستان‌های نارسم در مجاورت ماشه‌های صلح و آزادی

بگو این زمین برای ما دوباره معنا شود

این وطن است روی دست‌هایمان

بگو دوباره خانه خانه شود.

 

سرنوشت جمهوری

 به میرزاده ی عشقی

 

آفتابی از بالای سر

و تو همچنان در جمهوری سینه‌ها به تضارب آرائ می‌رسی

تاریک و روشن مضمون زبری است برای انگشت

آن مشروطه‌ی غمگینِ لایِ بندها

سلطنت رهیده از نوک‌ها

شیوعِ بطالت نافها

آن هراس تکه  تکه‌ حزب‌های شکم

و قدم‌های بی‌گمان که لنگ می‌شوند

تا خیال ابری در پراکنده

سایه از نور پیراهن

 تفتیش صدا در دره‌های تاریک

جدایی کلمه از معنا

روز     روز متلاشی با دردهای شقیقه‌

روز     روز پوست انگشت اشاره و به توپ بستن آه‌‌    ها

روز     روز آرای تو در میان کشاله‌ها

روز     روز درخت‌های بهارستان

سرنوشت من با توست

جمهوری گم لای سینه‌ها

جمهوری سرطان و تخلیه

جمهوری سپید با پاهای سیاه

 

” خیابان وحشی”

 

امنیت ابرو

به نثری صریح ختم می‌شود ای ماه بالا بلند!

سفت به آغوشم برگرد

بر گِرد من بگرد

گرداننده‌ی بی‌شگرد اندام‌ها!

دختری با موی دو تایم ولی تو برگرد به گِرد من

سفت به پریشانیم بپیچ

مثل این دیوار که از روبه‌رو، نگاه!

اسبی از قاب بیرون می‌زند

سفت از آغوشم شو و مادیانت را

پیتکو پیتکو پیتکو

انقلاب دیگری  و من

در حصار تازه‌ای

خیابان وحشی و

شهر از قاب بیرون می‌زند

من در پیچ و تاب

تا زیر ران‌هایش

تا زیر ران‌هایم

تا زیر ران‌هایت

با تازیانه

سفت‌تر از آغوشم کن

پیتکو  پیتکو  پیتکو

زمین‌ها با علفزارهایی شبیه شقاوت

دشت‌ها با مویه‌هایی ازلی

از استخوانش رد شدند و هنوز

پیتکو  پیتکو  پیتکو

 

ما میان همه به یک اندازه تقسیم شدیم؟

مثل روشنی تیر برقی در میدان

مثل دختری بین پدر و شوهر

مثل سینه زیر دست چپ و راست

هی  هی

مثل پیتکو  پیتکو  پیتکو

ران‌ها خط خوردند

و آن یال‌های تو که چقدر سفید بودند

سرخ شدم

سفید شدم

بستگی داشتم به سرما

پیتکو پیتک پیت …

۱ ژوئیه ۲۴:۹