اشاره:
هفتهی گذشته گفتگویی مشترک با پگاه آهنگرانی، باران کوثری و نگار جواهریان داشتیم که بنا بود در روزنامهی شرق منتشر شود. این اتفاق افتاد و مصاحبه منتشر شد اما با جرح و تعدیل. از همین رو متن کامل آن را در اختیار خوانندگان محترم روز میگذاریم….
نسلی که قابل تقدیر است…
نوشین جعفری ـ آرمان جعفری
در ابتدا هدف ما این بود که پگاه آهنگرانی با باران کوثری و نگار جواهریان دربارهی فیلمهایی که با بازی آنان در حال اکران است یعنی “هیچ” و “طلا و مس” گفتگو کند. یکی در فیلمی تلخ بازی کرده بود که امکان قضاوت دربارهاش به نظر منتقدان و مردم سپرده شدهبود. دیگری در همان فیلم بود و برای فیلم دیگرش توانسته بود سیمرغ بلورین بگیرد. هر سهی آنها پیش از این طعم جایزهی بهترین بازیگر نقش اول زن را چشیده بودند.
روند گفتگو ما را به سمتی برد که به همان دلیل آنها را کنار هم قرار دادهبودیم؛ حضور، عملکرد و رفتار نسل جدید زنان بازیگر در ایران و حساسیتهایشان نسبت به جامعه و محیط اطرافشان.
در انتهای گفتوگو همهی ما یک حس داشتیم. حس کردیم که ای کاش در این گفتوگو ترانه علیدوستی و گلشیفته فراهانی نیز حضور داشتند.
نخست از هیچ شروع کردیم و بازیها…
پگاه آهنگرانی: من خیلی “هیچ” را دوست نداشتم ولی بازیها عالی بود. به نظرم نگار و پانتهآ و مهدی هاشمی شاخص بودند. باران میتوانست خیلی بهتر از این باشد.
نگار جواهریان: به نظر من موضوع واقعاً نقش است. من وقتی “هیچ” را میبینیم، نمیفهمم باران چه کار باید میکرد که نکرد.
آهنگرانی: اتفاقاً من خیلی به این قضیه فکر کردم. مثلاً گاهی نقشهایی را به بازیگر میدهند که بازیگر آنقدر با آن نقش کلنجار میرود که نقش را خوب در میآورد. یا نقش چیزهایی دارد که خوب شود یا اگر نداشته باشد خیلی سخت است که بشود کاری برایش کرد.
جواهریان: واقعیت این است که بعضی وقتها اصلاً قرار نیست اتفاق عجیبی بیفتد. نقش نوشته شده در فیلمنامه تا یک جایی دست تو را باز میگذارد.
آهنگرانی: دقیقاً، مثل این میماند که سکانسهایی در فیلمنامه هست که دو یا سه بازیگر بازی دارند اما سکانس برای یکی از آن شخصیتهاست و قرار است او دیده شود. در نتیجه تو خودت را هم بکشی حتی اگر بهترین بازیگر دنیا هم باشی از یک اندازهای نمیتوانی بالاتر بروی. اگر هم بروی قطعاً اشتباه است. گاهی وقتها نقش یک اندازهای دارد که تو هر کاری کنی نقش همان است و نمیتوانی کاری کنی که نقش بزرگتری در بیاوری. مثلاً در همین کار رامبد جوان که من مشغول بازی در آن هستم خیلی از سکانسها برای رضا عطاران است، ما چهار نفر دیگر در آن سکانسها خودمان را هم بکشیم نمیتوانیم به عطاران برسیم. به این دلیل که مدیریت آن سکانس اینگونه است که همه چیز روی عطاران فوکوس است. اصلاً بازیگر خوب آن است که بفهمد سکانسی که در آن بازی دارد برای او هست یا نه و چقدر باید روی آن انرژی بگذارد.
باران کوثری: در “هیچ” نقش مهدی هاشمی یا مرضیه برومند یعنی آن آدمهایی که جدا از این جماعت هستند جوری است که جدا دیده میشود. اما راجع به نگار یا مهران احمدی در حالی که بیشتر از چیزی که باید نمیشوند و در حالی که خودشان را بیدلیل باد نمیکنند اما کیفیت بازیشان کیفیت بالاتری نسبت به بازی ما است.
دلیلش را چه میبینی؟
کوثری: بازیگر. اصلاً هم معنیاش این نیست که مثلاً مهران احمدی حتماً از صابر بازیگر بهتری است. ولی مهران احمدی در آن نقش با کیفیت بالاتری بازی میکند. میخواهم راجع به نگار و کارهای سال گذشتهاش یک نکتهای را بگویم. برای اینکه تو میبینی نگار در سه نقش میدرخشد. همزمان در تئاتر “17 دی کجا بودی؟” بازی میکند، در “طلا و مس” آن بازی فوقالعاده را و در “هیچ” هم این بازی را میکند. همهی ما این تجربه را داریم. یعنی هر کاری میکنی آن سال، سال توست.
جواهریان: فکر میکنم اگر “هیچ” الآن همزمان نمیشد با “طلا و مس” و قبلش “تنها دو بار زندگی میکنیم” با یک وقفهی دو ساله اکران نمیشد من اینطور که الآن دیده شدم، دیده نمیشدم.
کوثری: من به یک دلیل نمیپذیرم. به خاطر اینکه مگر همهی مایی که راجع به بازی تو در “هیچ” حرف میزنیم “طلا و مس” را دیده بودیم؟ من اصلاً نمیدانستم تو در “طلا و مس” حتی خوب بازی کردی، چه برسد که انقدر خوب.
آهنگرانی: من هم اصلاً “طلا و مس” را ندیدم. ولی وقتی “هیچ” را میبینی و از سالن سینما بیرون میآیی یک چیز در ذهنت میماند و آن نگار جواهریان است و مهدی هاشمی.
کوثری: این را قبول دارم که یکی از دلایل مهمش تفاوت نقش با نگار است. یعنی از آن نقشهاست که نگار آخرین انتخاب برای آن نقش است چون همه همیشه میگویند نگار قیافهی خاصی دارد ولی یک دفعه برای نقش لیلا در “هیچ” انتخاب میشود و در این نقش اینطوری میدرخشد. و این تیزهوشی نگار هست برای اینکه ما همه میدانیم لیلا در “هیچ” اصلاً نقشی نبود که تو فیلمنامه را بخوانی و بگویی وای، عجب نقشی. اصلاً در فیلمنامه بهترین نقش آن جماعت نبود. نظر شخصی من این است که بهترین نقش آن جماعت در فیلمنامه نقش یکتا بود که من آن را بازی کردم.
میتوانیم یک موضوع تعریف کنیم و در جهت آن بحث را ادامه بدهیم. ما الآن از این بحث میتوانیم یک سؤال بزرگ را مطرح کنیم که درخشش بازیگر در یک فیلم و سینما به چه عواملی وابسته است و چه سهمی میتوانیم به هر عامل بدهیم. چون نگار میگوید اگر “هیچ” همزمان نمیشد با “طلا و مس”، من دیده نمیشدم. پگاه و باران این نظر را ندارند. این خودش یک عامل است. پس بازی نگار چقدر نقش داشته. تفاوتهایش چقدر نقش داشته و عوامل دیگر؟
کوثری: به نظر من بعضی از نقشها پتانسیل خیلی خوبی برای دیده شدن دارند. مثال برای هر سه نفر ما نقش نگار در “طلا و مس” هست، نقش پگاه در “دختری با کفشهای کتانی” و نقش من در “خونبازی”. ولی اصلاً قرار نیست هر نقشی که پتانسیل دیده شدن دارد حتماً دیده شود. یعنی آنجاست که تو به عنوان یک بازیگر به یک نقش پر و بال میدهی یا نمیدهی. برای اینکه نقشی هم که پتانسیل دیده شدن نداشته باشد را میتوان جوری بازی کرد که دیده شود. مثل نقش رؤیا نونهالی در “بوی کافور، عطر یاس”. فکر میکنم آن نقش در فیلمنامه شاید یک خط باشد اما رؤیا نونهالی با یک نگاه کاری کرد که من هنوز رؤیا نونهالی را با همان یک پلان به یاد میآورم. برای همین من فکر میکنم نقش بازی بازیگر خیلی مهم است. ولی اگر منظور ما از دیده شدن، دیده شدن جشنوارهای باشد حرف نگار صحیح است. یعنی به طور همزمان چه فیلمهایی از تو دیده شود و در فیلم چقدر نقشهای متفاوت بازی کرده باشی. اگر این دو فیلم همزمان نبود ممکن بود نگار در جشنواره دیده نشود اما در اینکه نگار در “طلا و مس” عالی است هیچ شکی نیست.
جواهریان: ضمن اینکه همین که آخرین گزینه برای آن نقش باشی شاید عامل تأثیرگذاری باشد. یعنی دادن آن نقش به بازیگر از سوی کارگردان ریسک کارگردان باشد. باران میداند که من به خاطر همین موضوع چقدر میترسیدم که بیایم سر این کار و واقعاً خودم را در آن نقش نمیدیدم. ماجرا این است که نقش در فیلمنامه به این شکلی که دیدیم نبود. اما نشستیم، صحبت کردیم، تمرین کردیم و نقش لیلا در “هیچ” زیر و رو شد. از یک دختر مظلوم و معصوم در این خانواده تبدیل شد به چیزی که دیدیم. واقعیت این است که در ابتدا من میترسیدم اما تصمیم گرفتیم تست گریم و لباس بزنیم، ببینیم آیا اصلاً میشود یا نه و اگر بشود این کار را میکنیم. ولی به نظر من ریسک بزرگتر را آقای کاهانی کرد. درضمن باید بگوییم نقشهایی که تو میگویی آدم در آنها دیده میشود، صد در صد خطر این را هم دارد که بازیگر در آنها بد دیده شود.
کوثری: دقیقاً، یعنی بازیگر نقش را خراب کند.
جواهریان: در نتیجه بازیگر به هر حال دیده میشود، یا خوب، یا بد و یا متوسط. باران حرف خیلی خوبی زد که به نظرم ارزش دارد اینجا بگوییم. گفت خوب است که آدم همیشه در یک فیلم خوب بازی کند. یعنی منتظر نقشهایی خاص که قراراست بدرخشند، ننشیند. ترجیح بدهد که در یک فیلم خوب باشد. آن نقش خاص را هم بازی کند اما نه اینکه صبر کند فقط نقشی به او پیشنهاد شود که دیدهشود و از سر تا ته فیلم برای او نوشته شده باشد و قرار باشد فقط او بدرخشد.
آهنرگانی: به نظر من هم این که میگویی چه عواملی مؤثر است برای درخشیدن هم بازیگر است و هم نقش. هم باران نقشی داشته که میشد رویش کار کرد و هم نگار. ولی معلوم است که نگار شخصیتش را بیشتر پرداخته، جزئیات وارد نقش کرده و خودش برای نقش ایده آورده. برای همین است که وقتی نگار را میبینیم میگوییم یک سر و گردن بالاتر از بقیه است و دلیل دیده شدنش هم همین است. دقیقاً “هیچ” مثال خوبی است برای اینکه دو تا شخصیت، شخصیتپردازی داشتند و در فیلم روی شخصیتهایشان کار شده بوده. شکی نیست که بازیگر به نقش اضافه میکند ولی قضیه این هست که توانایی نقش چقدر است. البته این برای “هیچ” مصداق ندارد و صادق نیست به خاطر اینکه همهی نقشها شخصیتپردازی دارند و رویشان کار شده. همه برای کار جا جا دارند ولی در خیلی از فیلمها نقشها جای کار ندارند و هر کاری هم بکنی نمیتوانی نقش را از آن حدی که هست بالاتر ببری. یک نقشهایی هم هست مثل علی سنتوری برای بهرام رادان. که بهرام در یکی از مصاحبههایش گفت شریفینیا به من گفت این نقش جایزهبر است و واقعاً همین است. سنتوری نقشی است که زیر و بم دارد، بالا و پایین دارد، رنگهای مختلف دارد و تو به عنوان بازیگر اگر باهوش باشی میتوانی از این مورد استفاده کنی. ولی بهرام رادان در خیلی فیلمهایی بازی کرده که دیده نشده و آن موفقیت بهرام رادان در واقع به خاطر نقش است. یعنی نقش آنقدر به تو جای کار میدهد که تو حتی اگر از بیست درصد توانت هم استفاده کنی نقشت شاخص میشود برای اینکه هشتاد درصد بقیه را شخصیتپردازی در فیلمنامه پر میکند. یعنی تو میتوانی صد در صد انرژیات را هم نگذاری اما نتیجهی خوب بگیری. مثل همان چیزی که برای من در “دختری با کفشهای کتانی” اتفاق افتاد. من هیچ چیز از بازیگری بلد نبودم ولی نقشی که بازی کردم انقدر نقش درستی بود و جای کار و دیده شدن داشت که اگر کاری هم نمیکردی خوب بودی. چون نقش این امکان را به من میداد.
حالا سؤال اساسی این است که با مجموعه بحثهایی که شد فکر میکنید شاخصهایی که شما به عنوان بازیگر سینما یک بازیگر را موفق بدانید آیا همان شاخصهایی است که در جشنواره مطرح است؟ میخواهم بدانم عواملی که یک بازیگر میرسد به آنجا که شما میگویید فلان بازیگر شاهکار کرد همان شاخصهایی هست که در جشنواره هم مطرح است؟ یا اینکه اصلاً جشنواره میتواند شاخص درستی باشد که ما بگوییم این بازیگر، بازیگر خوبی است؟
آهنگرانی: باید بیایم ببینیم تجربه چه میگوید. اینکه واقعاً کسانی که جایزه گرفتند چقدر دیده شدند، چقدر کارشان ادامه پیدا کرد و واقعاً چیزی که من به آن اعتقاد دارم این است که حتی یک بازیگر بزرگ هالیوودی هم ممکن است جایزه را به خاطر بهترین کارش نگیرد. یعنی لزوماً بهترین فیلم تو نیست که جایزه میگیرد. این را همهی ما تجربه کردیم. ممکن است من در “دختری با کفشهای کتانی” بیشتر دیده شده باشم ولی در همهی فیلمهایی که بعد از “دختری با کفشهای کتانی” بازی کردم بهتر بازی کردم. ولی همهی جایزههایم را برای آن نقش گرفتم. برای نقشهای دیگرم کاندید دریافت جایزه شدم ولی جایزه را برای آن نقش گرفتم. میتوانیم بگوییم که اصلاً جایزه معیار درستی نیست. فکر میکنم حرفی که باران در ابتدا گفت خیلی درست است. یعنی بلیتت یک سالی میبرد. در و تخته به هم جور میشود که همین اتفاقی که امسال برای نگار افتاد، بیفتد. یعنی نگار یک تئاتر داشت که خوب بود و نگار در آن خوب دیده شد. البته نگار در همهی کارهای تئاترش خوب بوده ولی تئاتر “17 دی کجا بودی؟” همزمان شد با اکران “تنها دو بار زندگی میکنیم”، همراه شد با جشنوارهی فجر و… و بلیت نگار امسال برد. نکتهی دیگر این است که نگار خودش را در معرض این اتفاق قرار داده بود. نگار میتوانست دو تا فیلم بد بازی کند یا در دو تا فیلم خوب بد بازی کند و اگر بد بازی کردهبود طبیعتاً بلیتش هم نمیبرد. ولی امسال همهی چیزها دست به دست هم داد تا سال، سال نگار جواهریان باشد. تئاتر خوب داشت، دو تا فیلم خوب داشت. یک فیلمش بعد از مدتها اکران شد و نگار هم در این اتفاق سهم داشت. همهی این عوامل دست به دست هم داد. برای خیلی از بازیگران دیگرمان هم این اتفاق میافتد. در کنارش خیلی از بازیگران دیگرمان هم هستند که اتفاقاً دارند خوب بازی میکنند و فیلمهای خوبی هم بازی میکنند ولی بلیتشان نمیبرد و این اتفاق برایشان نمیافتد.
پس نتیجه این است که از دید شما هم جشنواره شاخص درستی برای اینکه بگوییم بازیگری که سیمرغ را دریافت میکند بازیگر خوبی هست، نیست.
آهنگرانی: اصلاً شاخص درستی نیست چون همهی ما میدانیم که بخصوص در مورد جشنوارهی فجر روی هیچ چیزش نمیشود حساب کرد. به نظر من سیمرغی که نگار گرفته ارزش نیست، ارزش این است که نگار خیلی خوب بازی کرده. چون بخصوص جشنوارهی فجر امسال چیزی نیست که بتوانیم رویش حساب کنیم. چیزی که من روی آن حساب میکنم این است که فیلم نگار را میبینم و میفهمم نگار در آن میدرخشد. این میتواند شاخص باشد. قبل از اختتامیهی جشنواره و قبل از اینکه نگار جایزه بگیرد وقتی فیلم “هیچ” در بخش مسابقه هم نبود همهی منتقدان از نگار تعریف کردن. ولی جشنوارهی فجر از نظر من حتی شاخص معتبری هم نیست. فکر میکنم بقیهی بچهها هم روی جشنوارهی فجر اصلاً حساب نمیکنند.
کوثری: اصولاً جشنواره و جایزه گرفتن یک چیز نسبی است. چون یک هیئت داورانی میشینند تصمیم میگیرند و کافی است به جای یک نفر از آن پنج نفر یا هفت نفر، یک نفر دیگر باشد که همان جایزهای که یک بازیگر میگیرد، نگیرد.
آهنگرانی: یعنی خیلی به مو بند است.
کوثری: جشنواره به دلیل نسبی بودنش میتواند پله باشه، میتواند پله نباشد. جایزهی فجر را به همان اندازه، که بازیگران حرفهای گرفتهاند، نابازیگرانی هم گرفته اند که برای اولین بار جلوی دوربین رفتهاند. اما نکتهی مهم این است که تو از این جایزه چطور استفاده کنی. این جایزه برای تو کجا قرار بگیرد. یعنی به قول پگاه تو با این شانسی که خودت را در معرضش قرار دادی چه کار کنی. اما در عین حال یک بازیهایی مثل بازی نگار در “طلا و مس” دیده میشود که خود نگار هم به دلیل نقدهایی که نسبت به جشنوارهی فجر امسال بود نگران این ماجرا بود که چرا امسال باید جایزه بگیرد و من به نگار گفتم بازی تو از آن بازیهاست که انقدر بازی درست و خوبی است که تو میتوانی مطمئن باشی حتی اگر شرایط داوری تغییر کند هم تو جایزه را میگیری. میخواهم بگویم جایی این جایزه ارزش دارد و معتبر است که بازی تو فراتر از این جایزه است. انقدر بازی درستی کردی که جایزه کنارش میآید. یعنی جایزه اعتبارش را دادنش به تو بدست میآورد. من فکر میکنم واقعاً نگار در “طلا و مس” اینطوری بود.
جواهریان: من از بعد از جشنواره تا الآن حرف نزدم، شاید ترجیح میدادم الآن هم راجع به جایزهی امسال حرف نزنم ولی حالا که بحثمان کلی است میتوانم یک چیزی بگویم. بحث امسال و جشنوارهی امسال بخصوص جدا هست. برای من به شخصه میدانید ماجرا مثل چه بود؟ مثالش یک آدمی است که مریض است و عفونت در بدنش است. زمانی که غذای خوشمزه بخورد مزهاش را نمیفهمد. به خاطر این روزها. به خاطر اینکه همهی ما حال آن مریض را داریم. و به خاطر خیلی ماجراها که حالمان خوب نیست.
آهنگرانی: در راستای حرف نگار یک چیزی بگویم. من در زمان جشنوارهی فجر ایران نبودم. ولی نگار راست میگوید. کاملاً مثل این میماند که مادر آدم مرده باشد، بعد عروسی پسرخالهی آدم باشد. بروی عروسی اما طبیعی است که اصلاً به تو خوش نمیگذرد و حال بدی داری. حالا فکر کن تو فیلم خوب بازی کردی، خوب هم بازی کردی و میدانی که قرار است جایزه بگیری ولی میبینی هیئت داوران کسانی هستن که واقعاً تخصصی در حوزهی سینما ندارند. این خیلی بد است. اگر سال قبل بود که مثلاً هیئت داوران اهالی سینما بودند و پنج شش داور خوب داشتیم که میتوانستی جایزه را از دست آنها بگیری آن حس، شاید تا حدودی تغییر میکرد. ولی بدی ماجرا این است که تو در جشنوارهای جایزه گرفتی که داورها کسانی بودند که خودت میدانی. یک داور خوب هم که در جشنوارهی امسال میتوانست باشد قهر کرده و رفتهیود. بعد هم اصلاً فکر کن جشن؟ جشنواره؟ در آن وضعیت بدی که حال همه گرفته بود. اصلاً نمیدانی شرکت بکنی، نکنی. بروی جایزه را بگیری، نگیری. هر کس دیگری بود جایزه را به نگار جواهریان میداد و جایزهی امسال برای نگار بود ولی بدشانسی این بود که داورها اینها بودند.
- پاسخ این سؤال را میخواهم یک مقدار صریحتر به من بگویید که چه چیزی شما را به عنوان یک بازیگر حرفهای میکشاند در سالن سینما و در مقام یک مخاطب بازی یک آدم را میبینید و شما به آن بازیگر میگویید شاهکار است ولی هیچ کس نمیبینیدش. میخواهم آن عوامل را شناسایی کنیم و اینکه بالأخره اینها کجا دیده میشود؟
کوثری: ببینید تنها عامل موفق خواندن یک بازیگر سیمرغ نیست اما سیمرغ میتواند بخشی از آن باشد. یعنی این خیلی هیجانانگیز است که تو یک سالی یک جایزهای میگیری. همان سال یک فیلم خوب بازی میکنی که خوب هم میفروشد، در خیابان هم از مردم ریاکشن خوب میگیری. از آن سو آن دسته از منتقدان هم که تو قبولشان داری راجع به تو خوب مینویسند. یعنی میتواند مجموعهای از همهی این عوامل باشد. میخواهم بگویم سیمرغ خیلی عامل مهمی است اما از عوامل اصلی نیست. مثال حامد بهداد را میزنم. به نظر من حامد بازیگر موفقی است. چون از مردم ریاکشن مثبت میگیرد. از خود حامد نقل قول میکنم که میگوید مهم نیست که تو چند تا بازی خوب داشته باشی. ممکن است تو یک بازی خوب داشته باشی ولی مهم این است که این نقطهی اوجت کجاست. چقدر بالاست. یک نفر میتواند پنج تا بازی خوب داشته باشد ولی تو یک بازی خوب داشتهباشی که از همهی آن پنج تا بالاتر باشد و به نظر من هم حرف درستی است. برای همین میگویم حامد سیمرغ نگرفته ولی بازیگر خوبی است. قطعاً اگر سیمرغ هم بگیرد به اعتبارش اضافه میشود.
آهنگرانی: و واقعاً بستگی به خود بازیگر دارد. یک بازیگر با سیمرغ میپرد و یک بازیگری میتواند قبل از سیمرغ پریده باشد و سیمرغ چیزی به آن اضافه کند.
- سقوط هم میکند؟
آهنگرانی: در زمینهی بازیگری با سیمرغ سقوط نمیکند. ولی در مورد شغلهای دیگر چرا. مثلاً من آدمهایی را سراغ دارم که بعد از اینکه سیمرغ گرفتند دیگر کاری به آنها پیشنهاد نشد یا بعد از اینکه رفت با مثلاً ایرج قادری کار کرد سالی 8 تا کار به او پیشنهاد دادند.
- از نظر شخصی و شخصیتی چطور؟ یعنی فکر کند رسیده به انتها و دیگر هیچ تلاشی نکند.
آهنگرانی: خب آن که بله، ممکن است این اتفاق بیفتد.
کوثری: اصلاً خطر جایزه همین است. خیلیها هم این را میگویند که تو لحظهای دیگر بازیگر خوبی نیستی که بروی جلوی دوربین و دیگر هیچ استرسی نداشتهباشی. یعنی کارمند بازیگری بشوی و سیمرغ میتواند این کار را با بازیگر بکند و این کار را میکند. یعنی تو دیگر فکر نمیکنی که به خاطر یک نقش به تو جایزه دادند و دریافت سیمرغ اصلاً دلیل این نیست که تو حتماً بازیگر خوبی هستی.
آهنگرانی: یک سری از بازیگرها هم نسبت به سیمرغ جشنوارهی فجر دچار توهم هستند. البته من فکر نمیکنم جمع ما و خیلی از بازیگران اینطوری باشند اما به هر حال یک سری از بازیگران نسبت به این جایزه متوهم هستند. یعنی فکر میکنند جشنواره فجر آن مدینهی فاضله است در حالی که جشنوارهی فجر اصلاً اتفاق عجیبی نیست. قطعاً جایزه تو را خوشحال میکند، پول میدهند، ماشین میدهند و… اینها برای همه جذاب است. و بعد همهی اهالی سینما پایین نشستند و برایت دست میزنند ولی کافی است یک ذره فکر کنی و تاریخچهی جشنوارهی فجر را مرور کنی و ببینی چه کسانی جایزه گرفتند و الآن نیستند. ولی میگویم نسبت به هر آدمی فرق میکند.
جواهریان: بله، ضمن این که فکر میکنم نه تنها بهتر است، جشنوارهی فجر با تمام مشخصاتش مدینهی فاضله نباشد، بلکه ایدهآل این است که هیچ جشنوارهای مدینهی فاضله نباشد. چون اگر قرار بر این باشد، پس تو روزی که آن جایزه را از آن جشنواره بگیری دیگر همه چیز تمام میشود. بعدش را چه کار کنی؟!
آهنگرانی: یک داستان جالبی در مورد وودی آلن وجود دارد. وقتی که برای “آنیهال” جایزهی بهترین کارگردانی را در اسکار گرفت در کافهاش داشت کلارینت میزد. یک نفر میآید و میگوید آقای آلن شما جایزهی اسکار را گرفتید و الآن دارند اعلام میکنند. وودی آلن میگوید چه جالب و ساز زدنش را ادامه میدهد. اصلاً برایش مهم نیست که شب اسکار است. حالا میگویم اسکار است و فرق دارد با ما که یک سینمای کوچکی داریم و جشنوارهی فجری داریم. این هوش آن آدم را میرساند. انقدر بزرگتر از اسکار است که اصلاً اسکار برایش مهم نیست.
جواهریان: بله، آدم یاد دیالوگی میافتد که در همان فیلم وودی آلن از قول برادران مارکس میگوید: هرگز نمیخواهم عضو کلوپی باشم که آدمی مثل من را به عضویت میپذیرد.
- میدانید من چرا اصرار دارم که بگویم این رفرنس کجاست و چه مرجع معتبری وجود دارد که بگوید یک بازیگر، بازیگر خوبی هست یا نیست؟ چون یک نکتهای وجود دارد که عدهای معتقدند نسل جدید بازیگری ایران جزو کمدانشترینها هستند. البته من نمیخواهم این را بگویم که نسل قدیم خیلی بامطالعهتر از این نسل بود اما حرف این است که آنها اگر دانش این کار را نداشتند اما یک چیز مکمل کارشان میشد و آن سختکوشی بود. یعنی به بازیگری به عنوان حرفهای نگاه میکردند که تمام زندگیشان در آن خلاصه میشد. الآن هم که پای صحبتهایشان بنشینید یک نظم و دیسیپلینی برای کارشان دارند که ما در نسل جوان نمیبینیم. میخواهم بدانم از دید شما آیا یک سری قواعد، تکنیک، دانش و فن در بازیگری وجود دارد که یک بازیگر با آگاهی و کسب این دانش و تمرین و ممارست نسبت به آن تکنیکها و تسلطی که پیدا میکند، میتواند بازیگر موفقی شود؟ یا معتقدید که نه، این عوامل در جایی میتواند مؤثر باشد اما در یک جایی پروندهاش بسته میشود و آن شهود و درک حسی میتواند در بازیگری یک بازیگر دخیل شود و در جایی بازی خوبی داشته باشد و یا در یک جای دیگر بازی بدی داشته باشد. سؤال ما مشخصاً این است که سواد ما نسبت به آن تکنیک و فن و دانش بازیگری و اتفاقات روزی که در متد بازیگری دنیا تدریس و تجربه میشود و ورکشاپهای مختلفی که در دنیا پیرامون آنها برگزار میشود چقدر مؤثر است در اینکه یک بازیگر را از دید شما تبدیل به یک بازیگر موفق بکند و آن بازیگر شاهکار دیده شود. یا این را میتوانیم کنار بگذاریم و بگوییم لزوماً این نیست.
آهنگرانی: من شخصاً بازیگری را دوست دارم که سواد داشته باشد، فیلم ببیند، کتاب بخواند، نمایشنامه بخواند، تاریخ هنر بداند و…. اما واقعیت این است که خیلیها در سینمای ایران هستند که تو وقتی با آنها مینشینی نمیتوانی چهار کلمه با آنها حرف بزنی ولی بازیگران موفقی هستند. به نظر من معیار نیست ولی ترجیح میدهم که بازیگرها اینگونه باشند و به این سمت بروند.
- فکر میکنی این سواد و دانش در بازیگری آنها هم تأثیر دارد؟
آهنگرانی: قطعاً تأثیر دارد. مثلاً عزتالله انتظامی چرا ماندگار است؟ به خاطر اینکه عزتالله انتظامی باسواد است. کارش را میشناسد، موسیقی میشناسد، کتاب میخواند و…. وقتی با این آدم حرف میزنی همینطور از او چیزهای مختلف یاد میگیری.
کوثری: راجع به فن بازیگری نمیتوانیم بگوییم کلاس بازیگری وجود دارد که به تو فنونی یاد میدهد که اگر همیشه از آن فنون استفاده کنی نقشهایت را میتوانی خوب بازی کنی. کاری که کلاسهای بازیگری و ورکشاپها با تو میکنند این است که روی بیان و بدنت کار میکنند و خلاقیتت را گسترش میدهند. یعنی زمینهای را آماده میکنند که تو اگر بلد باشی از بیان، بدنت و ذهنت که آماده است درست استفاده کنی خیلی به تو کمک میکند برای اجرای هر نقشی ولی به نظر من برای اجرای هر نقش تو به همان اندازه نیاز به تمرین داری. یعنی انگار در فیلم بعدی که بازی میکنی صفری و باید دوباره برای این نقش جدید تمرینهای جدیدی را شروع کنی. به نظر من چیزی که در بازیگری خیلی مهم است تمرین است. کتاب خواندن و فیلم دیدن و… بخشی از این تمرین هست. به نظر من مهمترین چیز در هنر این است که تو یک کتاب خوانده باشی ولی بلد باشی از آن استفاده کنی. بلد باشی آن را اجرا کنی و مهارت استفاده از دانشت را داشتهباشی.
- پس تو معتقدی کسی در حرفهی شما موفق است که بتواند حتی از آن اندک دانش خودش با مهارت استفاده کند و آن را به کار ببرد.
آهنگرانی: همهی اینها مهم است، همهی اینها به تو دید میدهد، بینش میدهد ولی به نظر من چیزی که در سینما از فیلم دیدن و کتاب خواندن و… مهمتر است و ما در کارگردانهای بزرگ هم میبینیم تجربهی زندگی کردن است. یعنی وقتی مهرجویی میرود بازار تجریش، در بازار تجریش چیزهایی گرفته که اگر من بروم آنجا آن چیزها را نگرفتم. به همین دلیل است که تو در فیلمهای مهرجویی لحن میبینی، جزئیات میبینی، شخصیتهای واقعی میبینی و از دیدنشان لذت میبری. مثلاً وقتی “مهمان مامان” را میبینی انقدر فضا درست است که آن فضا با کتاب خواندن و کسب دانش بدست نمیآید. آن فضا با تجربهی این بدست میآید که تو در موقعیتی که قرار میگیری درست ببینی. این همان چیزی است که به نظر من خسرو شکیبایی هم داشته یعنی خسرو شکیبایی آدمها را نگاه میکرد و به همین دلیل است که جنس بازیاش با بقیه فرق میکند و تو از دیدن کارش لذت میبری. یا عباس کیارستمی برای چه شده عباس کیارستمی؟ برای اینکه از زاویهای نگاه میکند که هیچ کس از آن زاویه نگاه نمیکند و برای همین است که در دنیا مورد توجه قرار میگیرد. آن چیزی که در سینما مهم است این است که تو درست ببینی و خروجی درست بدهی. کتاب خواندن خیلی مهم است، داستان خواندن مهم است، مکاشفه در شخصیتهای داستان و در آوردن آنها مهم است ولی مهمتر از همهی اینها این است که تو از همه چیز درست استفاده کنی.
جواهریان: یک نگاهی هم نسبت به بازیگری وجود دارد که میگوید، بازیگری خوب است که فکر نکند. اتفاقاً برعکس حرف شما. میگوید که بازیگر نباید بخواند و نباید صاحب اندیشه باشد. این دسته از کارگردانان با بازیگر مثل یک آکسسوار رفتار میکنند. آکسسواری که صاحب جان و روح است و میگویند حالا من شما را اینجا میگذارم و شما این را بگویید و این دیالوگ را به این شکلی که من میگویم تکرار کنید و…. شاید بخشی از این تفکر، الآن در کارگردانان جوان به خاطر برداشت اشتباهی که از سینمای کیارستمی دارند، میآید. شاید این کارگردانها یادشان میرود که کیارستمی کارگردان فیلم “گزارش” هم هست. فقط شهره آغداشلو را در آن فیلم به یاد آورید. به نظر من شرط لازم و ضروری که غیرقابل انکار است همین زندگی کردن است که پگاه هم به آن اشاره کرد و هوش اینکه تو بتوانی از این زندگی کردن چند برابر همه استفاده کنی. یعنی اصلاً نمیشود این حرف را زد، که یک بازیگری که تعداد زیادی کتاب خوانده، میتواند بازیگر خوبی باشد.
- اما ما یک تفکر غلطی در کشورمان داریم که البته بخشی از آن به تاریخ روشنفکریمان برمیگردد که کسانی که احساس میکنند اهل نظرند، اهل هنرند و خودشان را به عنوان روشنفکر خطاب میکنند و این تعریف را برای کار و حرفهی خودشان دارند میگویند ما اصلاً کاری نداریم در جامعه چه اتفاقی دارد میافتد. ما قرار است در فضای بستهی خودمان بنشینیم و به یک سری نظریهبافی و تئوری دادن بپردازیم. اما در جامعه یک چیز دیگری دارد اتفاق میافتد و وقتی اینها را کنار هم میگذاری میبینی کاملاً بیربط به هم است. حالا ما میخواهیم بدانیم شما به عنوان بازیگر در حرفهی خودتان چقدر این دو مقوله را از هم جدا میدانید. سؤالم این است که چرا ما کتاب خواندن را، فیلم دیدن را و دانستن را تجربهی جدای از زندگی کردن میدانیم؟
جواهریان: جدا نمیدانیم. میبریمش زیرمجموعهی زندگی. همهی اینها را ما داریم میبریم زیرمجموعهی زندگی کردن. نمیشود یک نسخهی کلی تجویز کرد.
آهنگرانی: اصلاً مگر همهی کارگردانهای موفق ما، برایشان یک لیستی نوشته بودند و گفته بودند اگر این کتابها را بخوانید کارگردان میشوید؟ راجع به بازیگری هم همین است. اصلاً نمیشود منکر شد که کتاب خواندن تأثیر دارد چون بعد از یک مدت یک چیزهایی در آدمها نهادینه میشود. به نظر من این چیزها نسخه ندارد و برای هر کسی فرق میکند. به یکی تجربهی زندگی کردن میآموزد که باید چه کار بکند، به یکی کتاب خواندن زیاد میآموزد، در یکی هم این اتفاقات به صورت ناخودآگاه بوجود میآید.
کوثری: نظر شخصی من این است که تا وقتی مردم تو را در دستهی جدا از خودشان قرار بدهند، حالا این دسته میتواند روشنفکر باشد یا هر دستهی دیگری، اتفاقاً تو آن بخشت را کاملاً از دست میدهی. یعنی آن بخش تأثیرگذارت را از دست دادی. اگر دههی هفتاد روشنفکرها جماعت تأثیرگذار روی مردم میشوند دلیلش این است که دارند اول صف با مردم راه میروند. فقط نظریه نمیدهند که مردم اجرا کنند و یک بخشی از مردم هستند که حرفهشان روشنفکری است.
جواهریان: یعنی از جامعه منتزع نیستند. کامل در آن هستند. به همین دلیل من از این بازیگران همدورهی خودم خوشم میآید. به دلیل این که نسبت به جهان اطرافشان حساس هستند و این شرط لازم و ضروری است برای اینکه یک بازیگر موفق باشد. میتوانم کتاب خواندن، فیلم دیدن و… را بگذارم زیرمجموعهی این حساسیت نسبت به جهان اطراف. تو همه چیز را بگذار در آن. حساسیت نسبت به جهان اطراف این است که تو بدانی دور و برت چه دارد میگذرد یعنی تو میتوانی با خواندن، با دیدن، با رفتن به خیابان این حساسیت نسبت به جهان اطراف را به دست آوری.
کوثری: یک مقدار هم بیانصافی است که نسل ما را به صورت کلی بیسواد خطاب کنید. در نسل ما آدم بیسواد هست، آدم باسواد هم هست. مثل همهی دورهها.
جواهریان: یک چیزی هست که ما یک بار با گلشیفته داشتیم در موردش حرف میزدیم. بیاییم فقط راجع به بازیگرها نگوییم. اگر بخواهیم راجع به نسل ما حرف بزنیم ما هنوز به دنیا نیامدهبودیم که جنگ شروع شدهبود، اولین خاطرات دوران کودکیمان بمباران هاست. میخواهم بگویم اگر همه در آن سالها چیزهایی از دست دادهاند، ما هم کودکیمان را دادهایم.
آهنگرانی: من هم میخواستم همین را بگویم.
جواهریان: اگر این نسل چیزهایی دارد که زننده است ببینیم برای چه زننده است. در اثر چه به این نقطه رسیده. سریع اسمش را بیحرمتی و بیسوادی و بیاحترامی به بزرگترها نگذاریم و نگاه کنیم ببینیم از کجا به اینجا رسیده. ضمن اینکه جایگاه اجتماعی این نسل را فراموش نکنیم.
آهنگرانی: اصلاً به نظر من میخواهد این نسل را از بیخ و بن بزنند اما نسل ما به طور کلی و نه فقط نسل بازیگریمان، بسیار قابل تقدیر است. این همان نسلی است که همه در خیابان میگفتند اینها بیهدف هستند، اینها قرار نیست کاری کنند و… اما این نسل کاری کرد که تمام دنیا به این نقطه نگاه کرد و تمام دنیا این نسل را تقدیر کرد. نسل ما تجربهی بزرگی را بدست آورد که کدام نسل قبلی میتوانست چنین کاری کند؟ اصلاً این نسل در کجای دنیا ـ حتی در دمکراتترین کشور دنیا ـ میتوانستند کاری که نسل ما کرد را بکنند؟ من میخواهم بگویم که نسل ما در هر زمینهای قابل تقدیر است. به مشکلاتی که داشتیم نگاه کنید. ما در چه سنی در ستاد آقای خاتمی بودیم؟ شما کجای دنیا میتوانی پیدا کنی که یک بچهی 16 ساله تا این حد نسبت به اوضاع اطرافش حساسیت داشته باشد؟
- حالا من میخواهم بدانم که این نسل که به قول تو قابل تحسین است و دارد معجزه میآفریند چرا در جاهای دیگر آن معجزات را میبینیم ولی در بازیگری نمیبینیم. یا من غلط فکر میکنم یا درست. مثلاً در حوزههای دیگر اگر مثال بزنیم میتوانیم بگوییم کارگردانانمان میروند و در جهان مطرح میشوند، یا نمایشنامهی نمایشنامهنویسانمان یک دفعه به ده زبان دنیا ترجمه میشود و…. چرا این جریان در بازیگری نیست؟
آهنگرانی: اتفاقاً من میگویم بازیگران نسل ما افتخاراتی کسب کردند که به مراتب بیشتر از نسل قبل است. این همه جایزهی جهانی و بینالمللی مؤید این حرف من است.
- من منظورم این بود که افتخار سینمای ایران در جهان، در حوزهی بازیگری شهره آغداشلو هست. در کارگردانی عباس کیارستمی هست. یک مقدار به کیفیت هم نگاه کنیم. چقدر شماها به عنوان نسل سوم بازیگری دغدغهی این را دارید که در بیست ـ سی سال بعد وقتی ما در همین جمع دور هم مینشینیم پنج تا امسال کیارستمی را در حوزهی بازیگری در دنیا داشتهباشیم. این دغدغه چقدر دغدغهی شماست؟
کوثری: ببینید ما خیلی از نقشهای متفاوت که جای کار دارند را به دلیل شرایط اجتماعیمان نمیتوانیم بازی کنیم.
- بچهها این محدودیتها در همهی حوزهها هست.
آهنگرانی: نه، جنسش متفاوت است. چرا کارگردانان ما میتوانند فیلم بسازند، بروند فیلمشان را در خارج نشان بدهند و برگردند. داریوش مهرجویی یا عباس کیارستمی اگر بروند خارج فیلم بسازند شاید نتوانند بدرخشند. تازه کیارستمی یک نگاه و اعتبار جهانی دارد. ولی راهی که داشت باز میشد که گلشیفته فراهانی تبدیل بشود به یک بازیگر بینالمللی و دوباره برگردد ایران و خوب بازی کند و فیلمهایش برود خارج و در آنجا هم بیشتر دیدهشود آنچنان راهش را سد کردند که گلشیفته فراهانی مجبور شد برود فاتحهی اینکه بیاید در سینمای ایران دوباره نقش خوب بازی کند را بخواند. چون کارگردان و مثلاً کیارستمی نیست. بازیگر زن اگر برود خارج و یک نقش بازی کند دیگر نمیتواند برگردد. ولی ما مثلاً این همه نقاش داریم که کارهایشان به خارج از ایران میرود و دوباره میتوانند برگردند و کار کنند.
- پگاه صادقانه دلیلش را این میدانی؟
آهنگرانی: 80 درصدش این است.
جواهریان: بازیگری یک کار فردی نیست. وقتی یک پروسهی فردی نداری چقدر میتوانی تصمیم بگیری.
- ولی در حرفهی خودت که میتوانی مؤلف باشی. مقلد نباشی.
جواهریان: چرا میخواهیم اسم مقلد یا مؤلف را استفاده کنیم، وقتی که در مجموعهای قرار میگیری که خودش مؤلف دارد.
- مؤلف در یک زمینهی دیگر دارد.
جواهریان: به هر حال یک فیلم هست که یک مؤلف بالاسرش ایستاده.
- خب یک زمانی هست که یک نقشی را مینویسند و یک کارگردان میگوید بیا در همین چهارچوبی که من مینویسم این را بازی کن. یک زمان دیگر نگاه کارگردان چیز دیگری است و دوربین را باز میکند و آن بازیگر است که باید خلق کند.
کوثری: واقعیت این است که آن نگاه تألیفی بازیگر در نگاه کارگردان حل میشود. یعنی نگاه کارگردان مقدم است به نگاه تو.
- یعنی چون نگاه کارگردان مقدم است به نگاه بازیگر به این دلیل است که بازیگران در ایران دیده نمیشوند؟ در همه جای دنیا نگاه کارگردان به نگاه بازیگر مقدم است.
کوثری: اما تو به عنوان یک بازیگر ایرانی به هزار و یک دلیل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هیچ وقت در ویترینی قرار نمیگیری که آنقدر بخواهی دیده شوی.
- شاید این سؤالمان یک مقدار بیربط باشد اما به نظر شما مثلاً محسن نامجو در حوزهی موسیقی میتواند قابل مقایسه باشد با نسل جدید ما در بازیگری؟ هر دوی اینها در حوزههای خودشان نوعی ویرانگری دارند. البته قیاس من قیاس معالفارق است ولی محسن نامجو یک دغدغهای دارد و یک زمانی احساس میکند باید برود به آن سوی جهان و همهی گذشتهی خودش را نابود کند و باز همه چیز را از صفر شروع کند. فکر میکنید شما اگر چنین تجربهای را کسب کنید برای اینجا مؤثر است؟
جواهریان: اولاً حوزه موسیقی و سینما را در ایران نمیشود مقایسه کرد و بعد اگر نمیتوانیم یک بحثهایی را منتشر کنیم چرا خودمان رویشان سرپوش میگذاریم؟ واقعیت این است که گلی رفت که کار کند و رشد کند ولی در بازگشت و دوباره کار کردنش هزار اما و اگر وجود دارد.
- اما اگر گلی میرفت آنجا دورهها و کارگاههای آموزشی جدید و مختلف را میدید و ارتباط خودش را با اتفاقات روز مربوط به هنر حفظ میکرد شاید میتوانست برگردد.
آهنگرانی: این حرف راجع به گلی و محسن نامجو و… نیست ولی بیایید ما یک ذره هم از آن سو ببینیم. برویم دلیل اینکه چرا نرفتی ورکشاپ ببینی، چرا نرفتی فیلم ببینی، چرا نرفتی کتاب بخوانی را در آوریم. ببینیم چه شرایطی برای ما بوجود آوردند که امثال محسن نامجو یا گلی در جامعه و زندگی خودشان یک چیزی بشوند. تنها کاری که کردند این بود که مدام سد ایجاد کردند و سد گذاشتند. نتیجه این شد که محسن نامجویی که برای خلق کردن متأثر بود از فضای اطرافش برود در یک فضای دیگر و نتواند آنطور که باید هنرش را عرضه کند. آن چیزی محسن نامجو را محسن نامجو کرد که در سهراه آذری زندگی میکرد و در مشکلات جامعهاش تنیده بود. یا همین گروه 127 که بچههای راکر زیرزمینی هستند. میدانیم همهشان متأثر از فضای ایران بودند اما جامعهی ما برایشان چه کار کرد؟ برای گلشیفته فراهانی که بهترین بازیگر نسل ما بود ـ واقعاً بااستعدادترین بازیگر نسل ما بود ـ چه کار کردند؟ با استعداد این بچه چه کردند؟ تنها کاری که با گلی کردند این بود که نابودش کردند. گلی که عاشق ایران است من در جشنوارهی برلین دیدم و حالش افتضاح بود. این آن کاری بود که باید مملکت ما با استعدادش بکند؟ چرا ما همه چیز را گردن سواد بیندازیم؟ چرا بگوییم نسل ما بیسواد است و کتاب نمیخواند؟ جامعه چه چیز به ما داده؟ آنها برای ما چه کار کردند؟ چرا ما داریم خودزنی میکنیم. به نظر من نسل ما بینظیر است. نسل ما با این شرایط مزخرفی که دارد بینظیر است که در این نقطه ایستاده. خودمان به خودمان نپریم. یک مقدار جریانات را از آن سو ببینیم. آنها باید این شرایط را برای ما فراهم کنند. نباید با استعدادهایشان این کارها را بکنند. به نظر من این اتفاقاتی که دارد برای بچههای بااستعدادمان میافتد وحشتناک است.